۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۰۱
* عمل و عقيده
افراد گنهکار از نظر عقيده و عمل به سه گروه تقسيم مى شوند:
گروه اول: دانای منكِر و ستيزه جو، كه اين گروه از روى عناد و لجاجت پذيراى حق نيستند و يا از سر عناد و لجاجت مرتكب اعمال ناشايست مى شوند.
پرواضح است اين گروه، از زيان كاران هستند و آتش جهنم هم براى چنين كسانى تهيه شده است و در قرآن قسم ياد شده كه جهنم از ايشان پر خواهد شد و به صراحت در آيات، ذكر شده كه چنين كسانى توفيق توبه پيدا نمى كنند.
قرآن کریم می فرماید: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» [1] گفت: به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالصِ تو، از ميان آنها.
فرمود: به حق، و حق مى گويم، كه جهنم را از تو و هر كدام از آنان كه از تو پيروى كند، پُر خواهم كرد!
مى بينيد كه شيطان، عناد و لجاج به خرج مى دهد و خداوند هم با تأكيد و قسم ياد مى كند كه جهنم را از شيطان ستيزه جو و هر كس كه در ستيزه جويى و انكار حق از او پيروى مىكند پرخواهد كرد.
در جاى ديگر قرآن می فرماید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً» [2]
توبه به درگاه خداوند براى كسانى است كه ندانسته مرتكب اعمال ناشايست شده باشند و بعد زود هم توبه كنند. آن ها هستند كه خداوند توبه شان را مى پذيرد و خداوند از ديرباز داناى كاردان بوده است.
«وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» [3]
وقتى هم كسانى كه آيات ما را باور دارند پيش تو مى آيند به آن ها بگو: درود بر شما. پروردگارتان رحمت را بر خودش واجب شمرده است. به اين صورت كه هر كس كار بدى را ندانسته انجام داد و سپس توبه كرد و كارش را اصلاح نمود- مشمول رحمت خداست-. او آمرزش گر مهربان است.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»[4] سپس پروردگار تو نسبت به كسانى كه ندانسته مرتكب كار زشتى شده و پس از آن توبه كرده باشند و كارشان را اصلاح نموده باشند، پرودگار تو پس از آن ديگر بدون شك- نسبت به ايشان- آمرزش گر و مهربان است.
* ستیزه جویان و درخواست عذاب الهی
البته تعداد افراد ستيزه جو مثل شيطان بسيار زياد است. قرآن هم در آيات فراوانى به چنين كسانى اشاره فرموده است. خداوند می فرماید: «وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ وَ إِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» [5] وقتى هم كه آيات ما برايشان خوانده مى شود مى گويند شنيديم. ما هم اگر بخواهيم نظيرش را بگوييم. اين ها غير از افسانه ها و اسطوره هاى پيشينيان چيز ديگرى نيستند. و وقتى كه گفتند: خداوندا! اگر اين حق است و از جانب توست پس ما را از آسمان سنگ باران كن يا آن كه عذاب دردناكى بر ما فرود بياور.
و خداوند پس از يازده قسم فرموده است: «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» [6] و علّت آن را در اين كلام خود بيان فرموده است كه: «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا وَ لَا يَخَافُ عُقْبَاهَا» [7] ثمود به جهت طغيان گرىِ نفسشان تكذيب پيشه كردند.
رسول خدا- صالح- به آن ها گفت: اين شتر خداست. كارى با او و چراگاهش نداشته باشيد. آن ها او را دروغ گو پنداشتند و شتر را دنبال كردند- تا بگيرند-. پروردگارشان هم به جهت اين گناهشان مدام بر سر آن ها عذاب فرو ريخت تا آن كه آن ها را با خاك يكسان كرد و از عاقبت كار هم بيمى به دل راه نداد.
«كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيداً سَأُصْلِيهِ سَقَرَ» [8] نه اين طور نيست. او نسبت به آيات ما لجاجت مى ورزيد. به زودى او را بالا خواهم برد- و جانش را خواهم ربود- چرا كه او انديشه كرد و تقدير نمود مرگ بر او! چه تقديرى كرد. باز هم مرگ بر او و تقديرش! بعد نگاهى كرد. بعد رو ترش كرد و باز از نو شروع كرد. بعد پشت كرد و بزرگىِ دروغين، او را به خود گرفت و گفت: اين يك جادوى نافذى است. و گرنه غير از سخنِ بشر چيز ديگرى نيست. ديرى نخواهد گذشت كه او را در سقر فرو خواهيم افكند.
* مشرکین و توطئه علیه رسول خدا (ص)
در مجمع البيان آمده است كه اين آيات درباره وليد بن مغيره مخزومى نازل شده و ماجرا از اين قرار بوده است كه:
قريش در «دارالندوه» گرد هم جمع شده بودند. وليد رو به آنان كرد و گفت: شما اشخاص اصيل و بافكرى هستيد و اعراب براى امور مختلف خود به شما مراجعه مى كنند، چطور نمى توانيد در مورد يك مطلب حرف هايتان را يكى كنيد و در مورد اين شخص- پيامبر- نظرتان را بگوييد؟
گفتند: همه ما مىگوييم او شاعر است. وليد چهره در هم كشيد و گفت: نه، ما كسى نيستيم كه شعر نشنيده باشيم. حرف او به شعر نمى ماند. گفتند: مى گوييم او كاهن است. وليد گفت: كار كاهن ها از او سر نمى زند. گفتند: مى گوييم او ديوانه است. وليد گفت: كار ديوانگى اى از او نديده ايم. گفتند: مى گوييم اوجادوگر است. وليد پرسيد: كار جادوگر چيست؟ گفتند: بين دشمنان، دوستى ايجاد مى كند و بين دوستان دشمنى.
وليد اين نظريه را پذيرفت و همگى از دارالندوه بيرون آمدند و پس از آن هر كدام از آن ها كه پيامبر (ص) را مى ديد صدا بلند مى كرد كه: آهاى جادوگر! آهاى جادوگر!
به قدرى كار بر رسول خدا صلی الله علیه وآله سخت گرفتند كه خداوند تعالى سوره مدثر را تا آيه «الا قول البشر» نازل فرمود.[9]
گروه دوم: جاهل و ناآگاه كه از جهت عقيده و عمل مقصّر باشد و در اين كه چنين كسى معذب خواهد بود و به جهت تقصير كارى اش مؤاخذه خواهد شد در بين فقها حرفى نيست بلكه بحث در صحّت اعمال اوست.
نظر مشهور در اين باره آن است كه اعمالش فاسد است. مگر در دو موضع «جهر و اخفات» و «قصر و تمام».
ما از نظر فقهى با اين نظر موافق نيستيم ولى در عذاب چنين كسى به جهت تقصيرش بحث و اشكالى نمى بينيم.
قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِيراً»[10] آن هايى را كه فرشتگان در حين ستم به خودشان جانشان را مى گيرند. از آن ها مى پرسند: در چه حالى بوديد؟ خواهند گفت: در روى زمين مستضعف بوديم. فرشتگان مى گويند: مگر زمين خدا پهناور نبود كه در آن هجرت كنيد؟! لذا آن ها جايگاهشان جهنم خواهد بود و آن جا چه بازگشت گاه بدى است.
معلوم است كه آيه شريفه، شأن نزولش مُخَصِّص نيست، لذا معناى آيه اين مى شود كه هر اعتقاد باطل يا عمل فاسدى كه از سر تقصير باشد عذرش پذيرفته نيست و جايگاهش جهنم است. چنان كه استاد بزرگوار ما نيز در الميزان در ذيل آيه شريفه به همين گونه استدال كرده و اين روايت را ذكر نموده اند:
«إن الله تعالى يقول للعبد يوم القيامة عبدى أكنت عالماً؟ فإن قال: نعم، قال: له أفلا عملت بما علمت؟ و إن قال: كنت جاهلًا، قال: أفلا تعلّمت حتى تعمل.»[11]
در روايت ديگر آمده است:
«سُئِلَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنِ الْخاطى هَلّا عَمِلْتَ؟ فَلَوْ قالَ: لَمْ اعْلَمْ حَتّى عَمِلْتُ فَقيلَ لَهُ: هَلّا تَعَلَّمْتَ؟؛[12]
در روز قيامت از فرد خطاكار پرسيده مى شود؛ چرا كارى نكردى؟ اگر بگويد: نمى دانستم تا كارى بكنم به او گفته مى شود: چرا پىِ تحصيلش نرفتى؟»
گروه سوم: انسان هاى قاصرى كه اعتقادشان فاسد است عملشان هم باطل است، ولى نه به جهت تقصيرشان بلكه به جهت قصورشان.
و قصور داراى مراتب و مصداق هايى است كه از آن جمله:
الف) حتى به ذهن شخص هم خطور نكند كه در پى حق يا اصلاح قصور خود باشد تا حق برايش اثبات شود و باطل رفع گردد.
ب) جهل مركب، او را فرا گرفته باشد يعنى در كسب جهل مركب هيچ گونه تقصيرى از خود نشان نداده باشد.
ج) قدرت تفكر براى اثبات حق را نداشته باشد بلكه نسبت به مسائل دينى- چه اصول و چه فروع- كُند ذهن و ابله باشد.
د) قدرت دسترسى به حق را نداشته باشد، به جهت مرض يا نقص عضو يا كمبود مالى و يا آن كه مانعى بر سر راهش باشد.
البته اين چهار مرتبه را مى توان يك جا جمع كرد و گفت: حقيقت به جهت يكى از عوامل مختلف از او در پرده مانده باشد و در اين مخفى بودن حقيقت بر او، هيچ تقصيرى از جانب او صورت نگرفته باشد.
بحثى نيست كه چنين كسى چه از نظر عقلى و چه از نظر شرعى معذب نخواهد بود.
قرآن می فرماید: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً» [13] مگر مردان و زنان و فرزندان مستضعفى كه بى چاره باشند و راه به جايى نبرند. اميد است كه خداوند از آن ها درگذرد چرا كه خداوند از ديرباز بسيار باگذشت و آمرزش گر بوده است.
اين آيه به قرينه استثناى ظالمينى كه آتش مختص آن ها و براى آن ها تهيه شده، على الخصوص وقتى كه كلمه «عسى» در مورد خداوند تعالى استعمال شود به آن معنا است كه خداوند آن عمل را دوست مىدارد- دلالت بر آن مى كند كه خداوند تعالى از ايشان درخواهد گذشت- ان شاء الله- و ايشان را خواهد آمرزيد.
پی نوشت:
[1]. ص، آيات 82- 85.
[2]. نساء، آيه 17.
[3]. انعام، آيه 54.
[4]. نحل، آيه 119.
[5]. انفال، آيه 31 و 32.
[6]. شمس، آيات 10- 9.
[7]. شمس، آيات 11- 15.
[8]. مدثر، آيات 16- 26.
[9]. ر. ك: ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 26، ص 62.
[10]. نساء، آيه 97.
[11]. تفسير الميزان، ج 7، ص 383.
[12]. مضمون روايت قبلى است. ر. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 29،( باب 9، استعمال العلم و الإخلاص ...)، ح 10.
[13]. نساء، آيه 98 و 99.
کتاب «آفاق نيايش تفسير دعاى كميل» آیت الله العظمی مظاهری
منبع:حوزه