۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۲ : ۱۷
عقیق:بررسی محتوایی روایت صدوق
در کتاب عیون اخبار الرضا (ع)، در صدر روایت، سخنی به امام نسبت داده شده که طبق دیدگاه برخی از بزرگان شیعه، روایت از اعتبار ساقط میشود و آن "سهو النبی” است. در ابتدای روایت، هروی از امام میپرسد: گروهی در کوفه گمان میکنند بر پیامبر 9، در نماز سهوی عارض نشده است و این پاسخ به امام نسبت داده شده که فرمود: «کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِی لَا یَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُو؛ دروغ گفتند؛ خداوند لعنتشان کند! همانا آنکه سهو نمیکند، خداوندی است که جز او خدایی نیست.
با پذیرش نقل بدون ایراد این روایت، ضمن اینکه پس از این روایت، معارضی با آن بیان خواهد شد؛ این احتمال که مقصودِ حضرت فقط امامان پیش از خود است و شهادت امامان پس از آن حضرت به دلیل نیاز دارد؛ استدلالِ قطعی آن بر همه امامان: را نیز ناتمام خواهد ساخت.
این احتمال زمانی قوّت پیدا میکند که به ادامه روایت توجه شود. در ادامه میخوانیم:
فَقِیلَ لَهُ فَمَنْ یَقْتُلُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِی زَمَانِی؛ چه کسی شما را به قتل میرساند؟ فرمود: بدترین خلق خداوند در زمان من.
از سیاق روایت و پرسش پس از آن به دست میآید که امام میخواهد پیشاپیش، توطئه خلیفه جائر وقت مبنی بر درگذشت خود به مرگ طبیعی را خنثی نماید و در مقام بیان درگذشت امامان پس از خود نیست.
ضمن اینکه در بخش پایانی روایت برای زیارت آن حضرت پاداشی بیان شده که سبب تردید در این گونه روایات شده است.
البته کسی در فضل خداوند مبنی بر دادن پاداش هرآنچه بخواهد، تردیدی ندارد؛ اما اینکه برای زیارت حضرت ـ اگرچه فیض بزرگی است ـ این مقدار پاداش تأمل برانگیز است. در ادامه میخوانیم:
أَلَا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَجْرَ مِائَهِ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ مِائَهِ أَلْفِ صِدِّیقٍ وَ مِائَهِ أَلْفِ حَاجٍّ وَ مُعْتَمِرٍ وَ مِائَهِ أَلْفِ مُجَاهِدٍ وَ حُشِرَ فِی زُمْرَتِنَا وَ جُعِلَ فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجَنَّهِ رَفِیقَنَا؛ کسی که مرا در غربت زیارت کند، پاداشی دارد برابر با پاداش یکصد هزار شهید، یکصدهزار صدیق، یکصدهزار حاجی، یکصدهزار عمرهگذار، یکصدهزار مجاهد ومحشور شدن در زمره اهل بیت و در درجات برتر بهشت.
بنابراین یگانه روایتی که از جهت سند بی اشکال بود، از نظر محتوا قابل تأمل است.
صرف نظر از پذیرفتن یا نپذیرفتن، یادآوری میشود شخصیت بزرگی چون شیخ مفید، شهادت سه امام پس از امام رضا (ع) و پیش از حضرت مهدی (عج) را نیازمند دلیل روشن میداند.
وی در باره امام جواد (ع) مینویسد:
وَ قِیلَ إِنَّهُ مَضَى مَسْمُوماً وَ لَمْ یَثْبُتْ بِذَلِکَ عِنْدِی خَبَرٌ فَأَشْهَدُ بِهِ؛ و گفته شده مسموم از دنیا رفت اما چنین چیزی نزد من ثابت نشده تا بر آن گواهی دهم (شیخ مفید،1413، ج2: ص295)
و نیز در باره امام هادی(ع) مینویسد:
وَ تُوُفِّیَ وَ سِنُّهُ یَوْمَئِذٍ عَلَى مَا قَدَّمْنَاهُ إِحْدَى وَ أَرْبَعُونَ سَنَه؛ و از دنیا رفت و سن او در آن روز چهل و یک سال بود (همان: 312).
و در باره امام عسکری (ع)مینویسد:
وَ مَرِضَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع فِی أَوَّلِ شَهْرِ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَهَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ مَاتَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَه؛ ابو محمد در اول ماه ربیع الاول سال 260 مریض شد و روز جمعه از دنیا رفت (همان: 336).
روشن است کسی نمیتواند اتهام عدم فحص به شیخ مفید زده و بگوید شیخ اگر تلاش میکرد، نکته جدیدی به دست میآورد؛ چراکه بزرگی و جامعیت دانش وی جایی برای این تردید نخواهد گذاشت.
البته شیخ مفید، جایی دیگر در نقد سخن شیخ صدوق دلیلهای شهادت همه امامان :، را یقینآور ندانسته مینویسد:
آنچه را شیخ صدوق در مورد درگذشت پیامبر و امامان معصوم(ع) به سم و قتل گفته، برخی از آنها ثابت است و برخی ثابت نشده است… و برای رسیدن به یقین به آن راهی نیست (مفید،1414: 132).
یادآوری این نکته لازم است که شیخ مفید منکر شهادت این امامان : نیست؛ بلکه ادله در دست را برای اثبات قطعی آن ناکافی میداند. بنابراین، اگر برای کسی ادله قطعی به دست بیاید با قول مرحوم مفید منافاتی ندارد.
علامه مجلسی پس از آن که روایاتی را زیر عنوان «أنَّهُم: لایَمُوتُونَ اِلاّ بِالشَّهادَه» آورده است؛ در بیان پایانی خود بر روایات، دیدگاه شیخ مفید را اینگونه نقد و بررسی کرده است و مینویسد:
با توجه به اخبار فراوان دال بر شهادت امامان معصوم:، و نیز روایات خاصی که بر شهادت بیشتر آنان و چگونگی شهادت آنان وجود دارد ـ که در ابواب تاریخ وفات آنها خواهد آمد ـ نمیتوان آن را نفی کرد. البته غیر از علی(ع) و فاطمه3 و حسن(ع) و حسین(ع) و موسی بن جعفر(ع) و علی بن موسی الرضا(ع) که بر شهادت آنان دلیل قطعی داریم؛ در مورد دیگر ائمه: چنین دلیل قطعی نداریم؛ اما بر نفی هم دلیل نداریم و قرائن زندگی آنان و مخالفان گواه بر این است؛ بهویژه در باره امامانی که در زندان و زیر نظر آنها از دنیا رفتهاند. شاید مقصود شیخ مفید هم نفی قطع و تواتر است، نه ردّ روایات (مجلسی، 1403، ج 27: 26).
البته این برداشت آخر از کلام شیخ مفید خلاف ظاهر سخن ایشان است.
پس از شیخ مفید، برخی به این نکته اشاره کردهاند؛ مانند شیخ طبرسی که در این باره مینویسد:
گروهی از اصحاب ما گفتند که امامان حسن عسکری(ع)، هادی(ع)، جواد(ع)، صادق(ع)، باقر(ع)، سجاد(ع) مسموم شدند و به شهادت رسیدند و برای این کلام خود به لحن امام صادق(ع) و امام رضا(ع) استدلال آوردند که فرمودند وَاللهِ ما مِنّا اِلاّ شَهِیدٌ مَقْتُولٌ این در حالی است که دلیل قاطعی بر صحت کلام آنان و روایتی از اهلبیت که موجب علم شود وجود ندارد (طبرسی، 1406: 59).
قابل ذکر است نفی شهادت امامان:، بر فرض اثبات با دلایل قطعی، هیچگونه نقصی بر آنها وارد نمیسازد که برخی گویا سبب تضعیف مقام امامت ایشان پنداشتهاند؛ چه اینکه یکی از نویسندگان معاصر با اشاره به روایات یادشده مینویسد:
هنگامی که به تاریخ بنگریم میبینیم، کتابهای تاریخی این روایت را تأیید میکند؛ چرا که تاریخ، گویای آن است که امیرمؤمنان(ع) با شمشیر به شهادت رسید، امام حسن(ع) بهوسیله سم خیانت، امام حسین(ع) با شمشیر استبداد و امام سجاد(ع) نیز با سم.
همینگونه کتابهای تاریخی، گواه این مطلب است و لذا به برشمردن امامان نور یکی پس از دیگری نیازی نمینگریم چرا که تا حضرت عسکری(ع) همگی در فشار استبداد حاکم بر عصر و زمانشان بودند و از سوی حکومتهای بیدادگر اموی و عباسی نقشه خیانتکارانهای برای شهادت آنان طرح و به اجرا درآمد.
وی ادامه میدهد:
نگارنده بر این باور است که تردید در این امور، تردید در حقایق مسلم و مسایل قطعی است و هر کس در اینها تردید کند به آفت کوتهفکری که آفتی علاجناپذیر است، گرفتار است.
البته مناسب بود توجه داشته باشد شخصیتهایی که تردید کردهاند چه کسانی بودهاند.
نویسنده، آنگاه بدون ارائه هیچ دلیلی نتیجه میگیرد که:
امام مهدی (عج) یکی از امامان راستین و آخرین آنهاست. از این رو روایت مورد بحث شامل حال آن گرانمایه عصرها و نسلها نیز میگردد.
آن حضرت، طبق این روایت، بهطور طبیعی جهان را بدرود نمیگوید؛ بلکه با شمشیر ستم و یا بهوسیله سم خیانت به شهادت میرسد.
در پایان نیز اشاره میکند:
نگارنده در منابع موجود، چیزی که دلالت بر شهادت آن گرانمایه جهان هستی داشته باشد، جز عبارت الزام الناصب نیافته است (قزوینی، 1376: 784).
البته روشن نیست چرا نویسنده پس از نقل سخن الزام الناصب، از بیان قاطع پیشین مبنی بر شهادت آن حضرت دست برداشته مینویسد:
… به هر حال، به نظر ما، این مطلب سربسته و نارسا و بدون دلیل است، از این رو پذیرفتن شهادت آن حضرت بدین صورت مشکل است. شهادت او بهوسیله «سم» نیز در روایات تصریح نشده است. بنابراین، چگونگی رحلت آن گرامی را تنها خدا میداند و بس (همان: 785).
البته اگر ایشان به طور قطع دلالت روایات "ما مِنّا” را بر حضرت پذیرفته بود، حکم وی بر شهادت لازم میبود و جای هیچگونه تردید باقی نمیماند.
برخی دیگر از نویسندگان معاصر، پس از ذکر روایات، خواستهاند مؤیداتی نیز ارائه دهند و لذا گفتهاند:
پیامبر و امامان با بنیه جسمانی بسیار قوی آفریده شدهاند که قابل مردن نیستند، مگر به یک عارض خارجی. پس اگر عارضی بر او وارد نشد، قابلیت بقا را دارد؛ ولکن چون طبق قانون عمومی مرگ که هر کس مرگ را میچشد؛ ناگزیر باید عارضی بر آنها وارد شود؛ مانند کشته شدن؛ و این دیدگاه، امام مهدی (عج) را هم شامل میشود (البیاتی، بی تا: 94).
از این دست نوشتههای بیپایه و اساس در برخی کتابها و نوشتههای معاصر فراوان به چشم میآید که بدون هیچ استدلال قطعی ادعاهایی را مطرح میکنند.
3. حکایت شهادت حضرت مهدی (عج)
افزون بر روایات یادشده، قائلین به شهادت حضرت مهدی (عج) به حکایتی استناد میکنند. که به نظر میرسد، نخستین کسی که چنین ادعایی را به گونه گستردهای مطرح کرده، صاحب کتاب الزام الناصب بود. او در بخشی از کتاب خود آورده است:
پس چون هفتاد سال گذشت، مرگ حضرت حجت (عج) فرا خواهد رسید. پس او را زنی از بنیتمیم که نامش سعیده و دارای ریشی همچون مردان است، با انداختن سنگی ]و طبق برخی نقلها سنگی که برای آردکردن گندم استفاده میشود[ از بام بر آن حضرت به قتل خواهد رساند؛ در حالی که آن حضرت، از راه عبور میکند. چون از دنیا رفت، امام حسین(ع)، امور مربوط به وی را انجام خواهد داد (حائری، 1422، ج2: 139).
صاحب الزام الناصب البته، در پایان این داستان و سخنان پراکنده و درهم آمیخته و ناهمگون، اینگونه نوشته است:
وَ ما ذَکَرناهُ هُنا مَلْتَقِطٌ مِنْ رِوایاتِ الأئِمَّهِ الأطْهار:…؛ و آنچه آوردیم در اینجا برگرفته از روایات امامان معصوم: است (همان: 169).
ای کاش به طور روشن میگفت این سخنان از کدام منبع، راوی و روایت و یا روایات به دست آمده است!
همه منابع نوشتاری و غیر نوشتاری که به این بحث پرداختهاند، به منبعی جز "الزام الناصب"و یا "تاریخ پس از ظهور" شهید سید محمد صدر (که از الزام الناصب نقل کرده است) اشاره نکردهاند.
البته نویسنده تاریخ ما بعدالظهور، به قصد نقد و ابطال، سخنان الزام الناصب را میآورد و این خلاف آن استفادهای است که به عمد یا خطا به تاریخ ما بعدالظهور ارجاع داده میشود.
مرحوم صدر به طور مشخص در باره سخن الزام الناصب چنین نوشته است:
در مطلبى که از الزام الناصب نقل کردیم به صراحت از کشتهشدن امام مهدى (عج) و چگونگى آن سخن رفته است. آیا این سخن به تنهایى براى اثبات کشته شدن ایشان کافى نیست؟ پاسخ آن است که نقل الزام الناصب اساساً شایستگى اثبات تاریخى ندارد؛ زیرا نه از معصوم، بلکه از شخص ناشناسى نقل شده است. حتى اگر این سخن به مضامین روایات اشاره داشته باشد، باز در این صورت روایتى مرسل و بدون سند مىباشد که گویندۀ فرضاً معصوم آن شناخته شده نیست. علاوه آن که این گونه روایات معمولا ضعیف السند و داراى مضامینى غریب مىباشند و بالطبع از قابلیت اثبات تاریخى نیز ساقط مىگردند.
اما در باره این سخن، باید توجه داشت:
یک ـ از جهت منبع، تا قبل از قرن چهاردهم و کتاب الزام الناصب در هیچ منبعی چنین سخنی و مانند آن، نقل نشده است.
دو ـ از جهت سند: این سخن هیچ گونه سندی ندارد و گوینده آن نیز ناشناخته است و صرف اینکه گفته شده از روایات گرفته شده است، اعتباری به آن نمیدهد.
سه ـ از لحاظ متن: بهطور کامل منفرد است و هیچ گونه مشابه و مؤید مستقیمی برای آن یافت نشد.
افزون بر الزام الناصب، در کتاب عقد الدرر به شهادت آن حضرت اشاره شده است. آن هم سخنی از شخصیت شناخته شده کعب الاحبار که میگوید:
اَلْمَنْصُورُ المَهْدی یُصَلّی عَلیهِ أهْلُ الأرْض، وَطَیِر السَّماءِ، یَبْتَلى بِقَتْلِ الرُّومِ وَالْمَلاحِمِ عِشْرِینَ سَنَهً،ثُمَّ یُقْتَلُ شَهِیداً هُوَ وَألفان مَعَهُ، کُلُّهُمْ أمِیرٌ صاحِبُ رایَهٍ، فَلَمْ تَصِبِ المُسْلِمینَ مُصِیبَهٌ بَعْدَ رَسُولٌ اللهِ6 أعْظَمُ مِنْها؛ منصور این امّت مهدی است وساکنان زمین وپرندگان آسمان بر او درود میفرستند. اوست که در جنگ با روم وجنگهای بزرگ مورد آزمایش قرار میگیرد واین آزمایش بیست سال طول میکشد وحضرتش به همراه دو هزار نفر از فرماندهان پرچم دار، به شهادت میرسند؛ سپس هیچ مصیبتی پس از مصیبت فقدان رسول اللَّه6 بر مسلمانان گرانتر از آن نخواهد بود (یوسف بن یحیی المقدسی، 1399: 149).
البته در باره اعتبار این روایت به این سخن نیازی نیست که نزد ما هیچ اعتباری ندارد. افزون بر گوینده آن، که محتوا به روشنی با عموم روایات مهدویت ناسازگار است.
مهمترین اشکال اینکه طول جنگ حضرت بیست سال دانسته شده و از برپایی حکومت عدل جهانی بر زمین سخنی به میان نیامده است.
نتیجهگیری
اصل در عموم انسانها مردن به مرگ طبیعی است؛ مگر اینکه دلیلی ثابت کند که به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفتهاند.
بر فرض پذیرفتن روایات یادشده، این روایات به امامهایی مربوط است که در زمان خلفای جور زندگی میکردهاند. از این رو برای اثبات شهادت آن حضرت به دلیلی محکم و روشن نیازمند هستیم و با توجه به اینکه هنوز آن اتفاق نیفتاده گزارش تاریخی نیز در آن باره بیمعنا است.
شهادت آن حضرت، با روایاتی که بر اصلاح کامل جامعه در عصر ظهور دلالت دارد، در تعارض است.
از آنچه یاد شد، به دست میآید که برای اثبات شهادت حضرت مهدی (عج) دلیلهایی قطعی فراتر از آنچه ذکر شده، نیاز است و در نبود آن دلیلها بر اساس روال طبیعی درگذشت انسانها فرجام آن حضرت بر اساس مرگ طبیعی خواهد بود؛ مگر اینکه کسی مستندات قطعی بر شهادت آن حضرت ارائه نماید.
پی نوشت:
قرآن کریم.
1. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی(1379ق). مناقب آل أبی طالب(ع) ، قم، مؤسسه انتشارات علامه،.
2. ابن منظور (1405). لسان العرب، بیجا، نشر ادب الحوزه.
3. أحمدبن حنبل(بیتا). مسندأحمد، بیروت، دار صادر.
4. اربلی، علی بن عیسی (1381ق). کشف الغمه فی معرفه الائمه:،تبریز، مکتبه بنی هاشمی.
5. البیاتی، جعفر (بیتا). شهادهالأئمه:، بیجا، بیتا.
6. حائری،علی (1422). الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، مصحح علی عاشور، بیروت، مؤسسه الاعلمی.
7. حر عاملی، محمد بن حسن (1425ق). اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی.
8. حلى، ابن داود (1383). رجال ابن داود، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
9. حلی، حسن بن یوسف(1411ق). رجال العلامه الحلی، نجف، دار الذخائر.
10. حلى، حسن بن سلیمان بن محمد (1421ق). مختصر البصائر، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.
11. خزاز قمی، علی بن محمد (1401ق). کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، محقق/ مصحح: حسینى کوهکمرى، عبد اللطیف، قم، انتشارات بیدار.
12. خوئی، ابو القاسم(1413ق). معجم رجال الحدیث، قم، مرکزنشرالثقافهالإسلامیه.
13. صدر، سید محمد صدر (1389). تاریخ پس از ظهور، تهران، موعود عصر.
14. سبحانی، جعفر (1418ق). موسوعه طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه الإمام الصادق(ع)٫
15. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1376). الامالی، تهران، کتابچى .
16. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1378ق). عیون اخبار الرضا(ع)، محقق: لاجوردى، مهدى ، تهران، نشر جهان .
17. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1395). کمال الدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه.
18. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1413ق). من لایحضره الفقیه، محقق: غفارى، على اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
19. طبرسى، فضل بن حسن (1417ق) . إعلام الورى بأعلام الهدى ، قم، ال البیت :.
20. ــــــــــــــــــــــ (1406ق). تاج الموالید، قم، مکتب آیتالله العظمى المرعشی النجفی.
21. طوسی، محمد بن الحسن (1415ق). رجال شیخ طوسی، قم، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین.
22. ــــــــــــــــــــــ ، بیتا، الفهرست، نجف اشرف، المکتبهالمرتضویه.
23. ــــــــــــــــــــــ ، (1411ق). الغیبه، مؤسسه معارف اسلامی.
24. عُکبری، محمد بن محمد بن النعمان (1413ق). الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.
25. ـــــــــ (1414ق). تصحیح اعتقادات الإمامیه، تحقیق: حسین درگاهی، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع.
26. فتال نیشابوری، محمّدبن حسن بن علی (بیتا). روضهالواعظین، قم، انتشارات رضی.
27. فراهیدی، خلیل بن احمد (1410ق). العین، بیجا، مؤسسه دار الهجره.
28. قزوینی، محمد کاظم، (1376). امام مهدی(عج) از ولادت تا ظهور، ترجمه و تحقیق: علی کرمی و محمد حسینی، قم، انتشارات الهادی.
29. کلینی، محمّدبن یعقوب (1365). الکافی، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
30. مجلسی، محمّدباقر (1403ق). بحارالانوار، بیروت،دار احیاء التراث العربی.
31. مجلسی، محمّدباقر (1404ق). مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
32. مسلم نیشابوری(بیتا). صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر.
33. مقدسی، یوسف بن یحیى (1399). عقدالدرر فی أخبار المنتظر، تحقیق: دکترعبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، مکتبه عالم الفکر.
34. نجاشی، احمد بن علی (1407ق). رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین.
35. نعمانی، محمّد بن ابراهیم (1397ق). الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق.
خدامراد سلیمیان: استادیار علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم
مجله انتظار موعود شماره 43.
منبع:فارس