کد خبر : ۷۲۳۵۴
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۹

اوصاف و ويژگي هاي ملائك از نظر قرآن و احاديث

در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است. آيات زيادى از قرآن درباره صفات، ويژگي ها، مأموريت ها و وظايف فرشتگان سخن مى گويد، حتى قرآن، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبيا و كتب آسمانى قرار داده است و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مسئله است:
عقیق:در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است. آيات زيادى از قرآن درباره صفات، ويژگي ها، مأموريت ها و وظايف فرشتگان سخن مى گويد، حتى قرآن، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبيا و كتب آسمانى قرار داده است و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مسئله است: «آمن الرسول بما أنزل إليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله؛ پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده و مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و رسولانش همگى ايمان دارند.» (بقره/ 285) بدون شك وجود فرشتگان از امور غيبيه اى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگي ها راهى جز ادله نقليه نيست و به حكم ايمان به غيب آنها را بايد پذيرفت.

خداوند در سوره فاطر آيات 1 تا 2 در مورد اوصاف و ويژگي هاي فرشتگان مي فرمايد: «الحمد لله فاطر السماوات و الأرض جاعل الملائكة رسلا أولي أجنحة مثنى و ثلاث و رباع يزيد في الخلق ما يشاء إن الله على كل شيء قدير* ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له من بعده و هو العزيز الحكيم؛ ستايش مخصوص خداوندى است كه آفريننده آسمان ها و زمين است، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه صاحب بال هاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه اند. او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، او بر هر چيزى قادر است. خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد و هر چه را امساك كند كسى غير از او قادر به فرستادن آن نيست و او عزيز و حكيم است»

قرآن مجيد روي هم رفته ويژگيهاى آنها را چنين مى شمرد:

1- فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند؛ «بل عباد مكرمون» (انبياء/ 26)

2- آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نمى كنند؛ «لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون» (انبياء/ 27)

3- آنها وظايف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند.

4- آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند، چنان كه در آيه 5 سوره شورى مى خوانيم: «و الملائكة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في الأرض؛ فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى كنند.»

5- با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همه فرشتگان بدون استثنا به خاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت.» (بقره/30- 34)

6- آنها گاه به صورت انسان در مى آيند و بر انبياء و حتى غير انبياء ظاهر مى شوند چنان كه در سوره مريم مى خوانيم: فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون بر مريم ظاهر شد «فأرسلنا إليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا» (مريم/17) در جاى ديگر به صورت انسان هايى بر ابراهيم و بر لوط ظاهر شدند. (هود/ 69 و 77) حتى از ذيل اين آيات استفاده مى شود كه قوم لوط نيز آنها را در همان اشكال موزون انسانى ديدند. (هود/ 78). آيا ظهور در چهره انسان، يك واقعيت عينى است؟ يا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراك؟ ظاهر آيات قرآن معنى اول است، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيده اند.

7- از روايات اسلامى استفاده مى شود كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه به هيچ وجه قابل مقايسه با انسان نيست چنان كه در روايتى از امام صادق (ع) مى خوانيم: هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسان ها؟ فرمود: «سوگند به خدايى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمان ها بيشترند از عدد ذرات خاك هاى زمين و در آسمان جاى پايى نيست مگر اينكه در آنجا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى كند.» (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 176، حديث 7)

8- آنها نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند و نه ازدواج دارند چنان كه در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم: «ان الملائكة لايأكلون و لايشربون و لاينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش؛ فرشتگان غذا نمى خورند و آب نمى نوشند و ازدواج نمى كنند بلكه با نسيم عرش الهى زنده اند!» (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 174، حديث 4)

9- آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنان كه على (ع) در حديثى چنين مى گويد: «ليس فيهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فيهم معصية ... لا يغشاهم نوم العيون و لا سهوا العقول، و لا فترة الأبدان، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام؛ در آنها نه سستى است و نه غفلت و نه عصيان ... خواب بر آنها چيره نمى گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گرايد و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گيرند.» (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 175)

10- آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجودند؛ «ما منا إلا له مقام معلوم* و إنا لنحن الصافون* و إنا لنحن المسبحون؛ هر يك از ما مقام معلومى دارد ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او مى گوئيم.» (صافات/ 164- 166) امام صادق (ع) مى فرمايد: «و ان لله ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان لله ملائكة سجد الى يوم القيامه؛ خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند!» (بحار الانوار، جلد 59، صفحه 174) (براى آگاهى بيشتر از اوصاف ملائكه و اصناف آنها به كتاب السماء و العالم، بحار الانوار، ابواب الملائكه، جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائيد، همچنين نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171)

همچنين خداوند در سوره انبياء آيات 26 تا 29 در توصيف فرشتگان مي فرمايد: «و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مكرمون* لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون* يعلم ما بين أيديهم و ما خلفهم و لا يشفعون إلا لمن ارتضى و هم من خشيته مشفقون* و من يقل منهم إني إله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزي الظالمين؛ آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود برگزيده! منزه است (از اين عيب و نقص) اينها (فرشتگان) بندگان شايسته او هستند كه هرگز در سخن بر او پيشى نمى گيرند و به فرمان او عمل مى كنند. او همه اعمال امروز و آينده آنها را مى داند و هم گذشته آنها را و آنها جز براى كسى كه خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده) شفاعت نمى كنند و از ترس او بيمناكند و هر كس از آنها بگويد من معبود ديگرى جز خدا هستم كيفر او را جهنم مى دهيم و اين گونه ستمگران را كيفر خواهيم داد.» اين آيات همه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.

توضيح اينكه بسيارى از مشركان عرب عقيده داشتند كه فرشتگان، فرزندان خدا هستند و به همين دليل گاه آنها را پرستش مى كردند، قرآن صريحا در آيات فوق، اين عقيده خرافى و بى اساس را محكوم كرده و بطلان آن را با دلائل مختلف بيان مى كند. نخست مى گويد: آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است «و قالوا اتخذ الرحمن ولدا» اگر منظورشان فرزند حقيقى باشد كه لازمه آن جسم بودن است و اگر "تبنى" (فرزند خواندگى) كه در ميان عرب معمول بوده است باشد آن نيز دليل بر ضعف و احتياج است و از همه اينها گذشته اصولا كسى نياز به فرزند دارد كه فانى مى شود، براى بقاي نسل و كيان و آثار او بايد فرزندش حيات او را در دراز مدت ادامه دهد يا براى عدم احساس تنهايى و انس گرفتن يا كسب قدرت است اما يك وجود ازلى و ابدى و غير جسمانى و از هر نظر بى نياز، فرزند در مورد او معنى ندارد به همين جهت بلافاصله مى فرمايد: منزه و پاك است او از اين عيب و نقص «سبحانه»، سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بيان مى كند كه مجموعا دليل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:

1- «آنها بندگان خدا هستند.» «بل عباد»

2- «بندگانى شايسته و گرامى داشته.» «مكرمون» آنها همچون بندگان گريز پا نيستند كه تحت فشار مولى، تن به خدمت مى دهند بلكه بندگانى هستند، از هر نظر شايسته كه راه و رسم عبوديت را خوب مى دانند و به آن افتخار مى كنند، خدا نيز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبوديت گرامى داشته و مواهب خويش را به آنها افزايش داده است.

3- آنها آن قدر مؤدب و تسليم و سر بر فرمان خدا هستند كه «هرگز در سخن گفتن بر او پيشى نمى گيرند.» «لا يسبقونه بالقول»

4- و از نظر عمل نيز «آنها تنها فرمان او را اجرا مى كنند.» «و هم بأمره يعملون» آيا اين صفات، صفات فرزندان است يا صفات بندگان؟! سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره كرده مى فرمايد: «خداوند هم اعمال امروز و آينده آنها را مى داند و هم اعمال گذشته را، هم از دنياى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.» «يعلم ما بين أيديهم و ما خلفهم» مسلما فرشتگان از اين موضوع آگاهند كه خدا يك چنين احاطه علمى به آنها دارد و همين عرفان، سبب مى شود كه آنها نه سخنى قبل از او بگويند و نه از فرمانش سرپيچى كنند و به اين ترتيب اين جمله مى تواند در حكم تعليل براى آيه سابق بوده باشد.

5- بدون شك آنها كه بندگان گرامى و شايسته خدا هستند براى نيازمندان شفاعت مى كنند ولى بايد توجه داشت «هرگز براى كسى شفاعت نمى كنند مگر اينكه بدانند خدا از او خشنود است.» و اجازه شفاعت او را داده است «و لا يشفعون إلا لمن ارتضى» مسلما خشنودى خداوند و اجازه شفاعت دادن او، بى دليل نمى تواند باشد. حتما به خاطر ايمان راستين و يا اعمالى است كه پيوند انسان را با خدا محفوظ مى دارد، به تعبير ديگر انسان ممكن است آلوده گناه شود ولى اگر رابطه خويش را با پروردگار و اولياى الهى به كلى قطع نكند اميد شفاعت درباره او هست اما اگر پيوندش را از نظر خط فكرى و عقيدتى به كلى بريد و يا از نظر عملى آن قدر آلوده بود كه لياقت شفاعت را از دست داد در اين موقع، هيچ پيامبر مرسل يا فرشته مقربى شفاعت او نخواهد كرد. ضمنا اين جمله پاسخى است به آنها كه مى گفتند: ما فرشتگان را عبادت مى كنيم تا در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند، قرآن مى گويد آنها از پيش خود هيچ كارى نمى توانند بكنند و هر چه مى خواهيد بايد مستقيما از خدا بخواهيد حتى اجازه شفاعت شفيعان را.

6- به خاطر همين معرفت و آگاهى است كه «آنها تنها از او مى ترسند» و تنها ترس او را به دل راه مى دهند «و هم من خشيته مشفقون» آنها از اين نمى ترسند كه گناهى انجام داده باشند بلكه از كوتاهى در عبادت يا ترك اولى بيمناكند. جالب اينكه «خشيت» از نظر ريشه لغت به معنى هر گونه ترس نيست، بلكه ترسى است كه توأم با تعظيم و احترام باشد. «مشفق» از ماده «اشفاق» به معنى توجهى است كه آميخته با ترس باشد (چون در اصل از ماده «شفق» گرفته شده كه روشنى آميخته با تاريكى است) بنابراين ترس آنها از خداوند، همچون ترس انسان از يك حادثه وحشتناك نيست و همچنين «اشفاق» آنها هم چون بيم انسان از يك موجود خطرناك نمى باشد بلكه ترس و اشفاقشان آميزه اى است از احترام، عنايت و توجه، معرفت و احساس مسئوليت. روشن است كه فرشتگان با اين صفات برجسته و ممتاز و مقام عبوديت خالص هرگز دعوى خدايى نمى كنند اما اگر فرضا «كسى از آنها بگويد من معبودى جز خدا هستم ما كيفر او را جهنم مى دهيم، آرى اين چنين ظالمان را كيفر خواهيم داد.» «و من يقل منهم إني إله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزي الظالمين» در حقيقت دعوى الوهيت يك مصداق روشن ظلم بر خويشتن و بر جامعه است و در قانون كلى «كذلك نجزي الظالمين» درج است.

پی نوشت:
مرتضي مطهري- آشنايي با قرآن جلد 5- صفحه 49-50

ناصر مكارم شيرازي- تفسير نمونه جلد ‏13- صفحه 389-392
منبع:حج

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین