۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۵ : ۰۳
طلوع فجر، موضوع برای وجوب نماز صبح و وجوب امساک در ماه رمضان است. خلاصه مطلب این شد: طلوع فجر، وقتی است که در افق (مطلع خورشید) سفیدی پیدا شود که بر أفق خوابیده و معترض است، به طوری که شیئاً فشیئاً از جهت عرض و طول زاید می شود.
وقتی که بیاض پیدا شد، گرچه نازک است و مثل خیط می ماند، طلوع فجر شده است. اما این که مثل نهر فرات [نهر سوراء] یا پارچه عریض و سفید [قباطی] بشود، اعتباری ندارد. حال آیا در وقت فضیلت صبح معتبر است یا نه؟ جماعتی از فقهاء ملتزم شده اند که وقت فضیلت، آن موقع است.
اصل پیدا شدن این سفیدی، طلوع فجر است، که آیه شریفه دلالت می کند «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» [بقره/187]، و بیشتر از این نیست، روایات هم بیشتر از این معنا را دلالت نمی کنند. این که در بعضی از روایات تعبیر مثل قباطی یا مثل نهر سوراء داشت، [وسایل الشیعه/4/209/ح1و2] این به جهت احراز شدن طلوع فجر است که خواهیم گفت كه اگر این طور بشود، یقین پیدا می شود که طلوع فجر محقق شده است. چون فجر کاذب این جور نیست، فجر کاذب بیاض نازکی است که صعود به طرف آسمان می کند و بعد هم منعدم می شود.
آیا این بیاضی که در افق می خوابد و طلوع فجر به آن محقق می شود، همان بیاض متصاعد در هنگام فجر کاذب است که هنگام فجر صادق به افق می خوابد؟ گفتیم: ظاهراً این طور نیست، آن بیاض رفته است؛ و این بیاض آخری است. ولكن عروه دو عبارت دارد: ظاهر عبارت اولی این است که همان بیاضی که اول بوده، به افق می خوابد. می گوید: «ویعرف طلوع الفجر باعتراض البیاض الحادث فی الافق المتصاعد فی السماء الذی تشابه ذنب السرحان، و یسمی بالفجرالکاذب و انتشاره علی الافق و صیرورته کالقبطیه البیضاء و کنهر سوري بحیث کلما زدته نظراً، اصدقک بزیاده حسنه» [عروة الوثقي/1/519] یعنی ضوئش که بیشتر می شود یقین می آورد. این یک عبارت است. در این عبارت «ویعرف طلوع الفجر باعتراض البیاض» كه آن اعتراض، معرف طلوع فجر است، آن سفیدی معترض بشود. کدام بیاض؟ «الحادث» صفت بیاض است «الحادث فی الافق» آن بیاضی که حادث در افق شده بود «المتصاعد فی السماء» این بیاض حادث، صعود در آسمان کرده بود، یعنی همان فجر اول که فجر کاذب است، آن معترض بشود. ظاهر عبارت این است «الذی» چنان بیاض حادث متصاعد در آسمان به دم شیر یا دم گرگ شبیه است؛ اگر آن جور باشد «و یسمی بالفجرالکاذب» یعنی یسمی آن متصاعد فی السماء الفجرالکاذب، نه متعرض؛ اعتراض این سفیدی است که به عرض افق بخوابد «و انتشاره علی الافق» منتشر بشود، فوق الافق «وصیرورته کالقبطیه البیضاء و کنهر سوری» که علم پیدا می کند، اما طلوع فجر، ظهور همان خیط است که گفتم: «حیث کلما زدته نظر اصدقک بزیادة حسنه» یعنی بزیادة ضوئه و نوره، تو را به صدق می اندازد که این طلوع فجر بود.
در ادامه، صاحب عروه می فرماید: «و بعبارة اخری، انتشارالبیاض علی الافق بعد کونه متصاعداً فی السماء» این عبارت اخری، خود طلوع فجر است، یعنی بیاض بخوابد، منتشر بشود روی افق که مطلع خورشید است «بعد کونه متصاعداً فی السماء» بعد این که اول متصاعد فی السماء بود او بخوابد. این عبارت عروۀ است.
عبارت اولی ظاهر است در این که آن بیاضی که می خوابد همان بیاض است، ولکن عبارت دومی ظهور آن جوری ندارد. چون ممکن است ضمیر برگردد به اصل البیاض «و بعبارة اخری انتشارالبیاض علی الافق بعد کون البیاض» نه همان بیاض، بعد کونه البیاض متصاعداً فی السماء، اگر این جور باشد، منافات ندارد که این بیاض، بیاض آخر بشود، این فرق مابین العبارتین است. مسلماً ظاهر آیه مبارکه و روایات این است که این بیاض در اسفل افق در مطلع خورشید عرضاً می خوابد، آن سفیدی وقتی که در افق در مطلع خورشید پیدا شد، معنایش طلوع فجر است.
* فرق بین لیالی قمر و بین غیرلیالی قمر در تحقق فجر
مطلب مهمی که باید متذکر شد، این است که بعضی مثل محقق همدانی (ره) بیان کرده اند: [مصباح الفقیه/9/135] در تحقق فجر، بین لیالی قمر و بین غیر لیالی قمر فرق است، آن شب هایی که مهتاب است آن را لیالی القمر می گویند و در روایت هم از آن ها سؤال شده بود. [... و کیف اصنع مع القمر والفجر لاتبیین معه... ؛ وسایل الشیعه/4/211/ح4] در جایی که موضوع حکم وجوب صوم یا وجوب نماز فجر فعلیت پیدا می کند، فرق دارند. چرا؟ چون ایشان فرموده است: در آیه مبارکه موضوع وجوب الامساک، تبیّن قرار داده شده است «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ» [بقره/187] و در روایت هم بود وقتی فجر را دیدی، یا وقتی که فجر را تبیّن کردی، جواز اکل و شرب تمام می شود، یعنی امساک و نماز فجر واجب می شود. [وسایل/4/باب 27/ح1و4 از ابواب المواقیت]
قاعده کلیه عبارت از این است: عنوانی را که شارع، موضوع حکم قرار می دهد، چه حکم ترخیصی یا حکم الزامی باشد، موضوع حکم وضعی یا حکم تکلیفی باشد، ظاهر این است که این عنوان وقتی فعلی شد و تحقق پیدا کرد، آن وقت این موضوع حکم در خارج موجود شده است، و حکم هم به تبع فعلیت موضوع یعنی تحقق موضوع، فعلی و متحقق می شود که از آن تعبیر به حکم فعلی می شود؛ و اما حمل کردن این عنوان به معنای شأنی و تقدیری، خلاف ظاهر است. مثلاً در تابستان میته ای در حوض افتاده است، هوا گرم است و قهراً وقتی میته در آن حوض ماند، آب بو می گیرد، این آب ولو معتصم و چند کر باشد، لکن چون به واسطه نجاست متغیّر شده محکوم به نجاست است. اگر همان میته در زمستان در کر بیافتد و بویش تغییر نکرد، چون هوا سرد است، این آب، پاک است. چرا؟ چون در باب مشتق بیان شده است که عناوین ظهور در فعلیت دارند. معنای تعلیقی یا امکان، موضوع حکم نیست که مثلاً اگر هوا گرم بود، متغیر می شد در این مسئله هم، چنین است اما در لیالی قمر این بیاض در افق تبیّن پیدا نمی کند الا بعد مرور زمانی. وقتی که مدتی گذشت در افق، آرام، آرام حمره پیدا می شود، یقین پیدا می کند که طلوع فجر شده است. اما در غیر لیالی قمر، تبیّن فجر زودتر حاصل می شود. روی این اساس فرق است بین لیالی قمر و غیر لیالی قمر، تبیّن تعلیقی که اگر قمر این جور نبود بیاض در افق پیدا می شد این موضوع حکم نیست. مثل متغیر بودن آب تعلیقاً در زمستان است. تبیّن فعلی آن وقتی است که حمره آرام، آرام پیدا می شود.
در لیالی قمر، تخصیص نیست، چون موضوع که تبیّن فجر یعنی پیدا شدن سفیدی است، در لیالی القمر تبيّن و ظهور بیاض نیست. چون با ضوءالقمر بیاض الافق دیده نمی شود. لذا فجر با تأخیر متبیّن می شود. بله اگر فجر تبیّن پیدا کند، ولکن حاجبی بین اهل الارض و فجر باشد، مثل این که در طرف افق شرقی ابر باشد یا این که اهل الارض قصور دارند مثل این که شخص نابینا باشد، نه آن ضرری نمی رساند. روی این اساس ایشان و بعضی متلزم شده اند که لیالی قمر با غیر قمر در طلوع فجر فرق دارند.
* نقدی بر کلام محقق همدانی (ره) در تفاوت لیالی قمر و غیر آن
هر عنوانی که در خطاب شارع، موضوع حکم قرار بگیرد ظاهر آن عنوان، فعلیت است، این کبری قابل خدشه نیست و حمل کردن به وجود شأنی، یعنی تحقق تعلیقی، خلاف ظهور است. مثلاً مراد از انسان، انسان فعلی است و اما آن که اگر بماند انسان می شود، او موضوع حکم نیست. این کبری صحیح است.
کلام، این است که در لیالی قمر، آیا تبیّن تعلیقی است یا تعلیقی نیست؟ تبیّن اگر به معنای ظهور بیاض در افق باشد، تعلیقی نیست. بیاض شمس، چند شب قبل که لیالی قمر نبود، چه موقع ظاهر می شد؟ الان هم همین طور، (با اختلاف اندکی به خاطر گردش ایام) همان بیاض در افق پیدا شده است، منتها اختلاط آن بیاض به ضوءالقمر، مانع از رؤیت آن است، و الا بیاض ولو مندکاً، هست. در باب استهلاك گفتيم كه شيء، حقيقتاً موجود است اگر مثلاً بول بچه در حوض بزرگ پرآب ريخته شد، آب، پاك است؛ این بول معدوم نشده است ولکن حکم ندارد، چون دلیل داریم؛ و الا اگر دلیل نبود، می گفتیم حکم دارد. «کلما غلب الماء لون الجیفه» یا آبی که «تبول فیه الدواب و تلغ فیه الکلاب» {وسايل الشيعه/1/ 158/ح1} امام (ع) فرمود: استعمالش بکن، پاک است. استهلاک آن را از حکم انداخته، یعنی کالعدم فرض کرده؛ این عدم، عدم تنزیلی است و الا حقیقتاً شیء موجود است. لذا اگر یک مشت فضله در گونی گندم افتاده است، گونی را همین طور با فضله اش به آسیاب بردند و آرد کردند، گفتیم: خوردنش حرام است و اگر خمیر هم بشود، نمی شود خورد. چرا؟ چون که نجس است، وقتی که آب ریختند و خمیر کردند نجس شد. چون فضله ها موجود است.
* استهلاک سفیدی فجر در نور ماه، در لیالی قمر
در مانحن فيه، آن بیاض فجر، مستهلک در ضوءالقمر است. دلیل نداریم که این استهلاک مثل استهلاک در آب کر است؛ حکم خودش را دارد. والشاهد علی ذلک که این بیاض هست و مستهلک شده، این است که هنگام طلوع فجر اگر قرص قمر خسوف پیدا کند، کلّاً یا جزئاً آن بیاض پیدا می شود، پس بیاض هست منتها این تعلیقی نیست، ظهورالبیاض در افق بالفعل است، منتها مانع از رؤیت، وجود دارد. مثل شهرها که برق روشن است، در شب کوچه ها روشن است، انسان از خانه اش بخواهد فجر را پیدا کند، نمی تواند. اگر چراغ ها را خاموش کردید، پیدا می شود. پس این تعلیقی نیست، اگر تبیّن به معنای ظهورالبیاض است، مثل ظهور قمر در اول شهر که بیاض ظاهر بشود، تبیّن پیدا کرده و ظهور پیدا کرده است. اگر تبیّن به معنای علم شد، مثل این که در آیه شریفه «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» [حجرات /6] او را تبیّن کنید، یعنی به فجر علم پیدا کنید، اگر معنایش این جور باشد، می گوییم: عیب ندارد.
لفظ علم و ظن و تبیّن ـ تبیّن به معنای علم ـ در خارج، طریق الی الاشیاء هستند. انسان هر چیزی را به علمش کشف می کند، چه محسوس و چه غیرمحسوس باشد. این علم در پیش عقلاء طریق است، چون اگر بخواهیم بر شیئي كه موضوع حکمی است، حکم بار کنیم، باید آن را احراز کنیم. حکم، مال موضوع است، ولکن علم طریق است، روی این اساس اگر علم در خطاب شارع، موضوع حکمی باشد که «اذا استیقنت انه طلع الفجر فصلِّ صلاة الصبح» یا «اذا علمت» یا «اذا رأیت» ظاهرش این است که این طریق أخذ شده، موضوعیت ندارد. کما این که در تمام خطابات هم این جور است که اگر قرینه خاصه ای مثل علم و ظن و طریق و امثال این ها بر خلافش قائم نشود، مثل این که امام (ع) می فرماید: «اذا استیقنت ان ثوبک اصابهاالخمر فاغسله» یعنی اگر من یقین پیدا نکنم، خمر نجس نیست؟! خمر نجس است. چون احراز این که نجس شده به علم می شود، یعنی به شک اعتنا نکن. این جا هم همین طور است، این فجر را به فجر کاذب اشتباه نکنید! وقتی که فجر معترض را دیدید، آن وقت نماز بخوانید.
در روایت علی بن مهزیار [وسايل الشيعه/4/210/ح4] که در سندش سهل بن زیاد بود، امام (ع) فرمود: «... فکتب بخطه و قرأته: الفجر یرحمک الله هو الخیط الابیض المعترض و لیس هوالابیض صعداً» مثل دم گرگ نیست «فلاتصل فی سفر و لاحضر حتی تبینه» تا آن را احراز کنی، این احراز موضوع است. در صحیحه علی بن عطیه [وسايل الشيعه/4/210/ ح2] امام (ع) فرمود: «و باسناده عن علی بن عطیه عن أبی عبدالله (ع) قال: الصبح» صبح و فجر مترادفین هستند «هو الذی اذا رأیته کان معترضاً» اگر ببینی که معترض است، دیدن طریق است، آن بیاض معترض فجر است. لذا اگر خداوند متعال در آیه مبارکه تبیّن فرمود. این همان حرفی است که شیخ انصاری (ره) و غیر ایشان دارند [فرائدالاصول/1/6 ـ انتشارات اسلامی] که اگر علم و نحوالعلم در موضوع خطاب أخذ بشود، ظاهرش این است که طریق است، آن را حمل کرده اند که بما هی صفه خاصه أخذ شده است؛ نه این خودش مدخلیت دارد و احتیاج به قرینه دارد. لذا پیش ماتبیّن الفجر یعنی طلوع الفجر یا ظهورالفجر از تبیّن به معنای ظهور بیاض باشد، فرقی مابین لیالی قمر و غیر لیالی قمر نمی کند. همان وقتی که در غیر لیالی قمر طلوع شده است؛ با ملاحظه سیر خورشید در مداراتش یا سیر ارض برخورشید، طلوع فجر است، با ملاحظه مقدار تفاوتی که به مرور ایام، اتفاق می افتد.
والحمدلله رب العالمين
تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی دولتآبادی
پی نوشت:
هفته نامه «افق حوزه»
منبع:حوزه