۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۴ : ۰۷
قول بعضی این است که شب مقابل روز است، چون ما بین شب و روز حد توسط نیست و متقابلین هستند. قهراً ما بین غروب خورشید از افق در این بقعه تا آن وقتی که خورشید از افق شرقی طلوع کند، شب است. ....
بسماللهالرحمنالرحیم
«... ویعرف نصفاللیل بالنجومالطالعه اولالغروب اذا مالت عن دائرة نصفالنهارالی طرفالمغرب، و علی هذا فیکون المناط نصف مابین غروبالشمس و طلوعها، لکنه لایخلو عن اشکال لاحتمال ان یکون نصف ما بینالغروب و طلوعالفجر، کما علیه جماعة والأحوط مراعاه الاحتیاط هنا و فی صلاةاللیل التی اول وقتها بعد نصفاللیل،... ـ [عروه/ ۱/۵۱۸/مسئله1]».
برخی [آیةاللهالعظمی خویی قدسسره ، التنقیح/الصلاة1/267] ملتزم شدهاند که شب شروع میشود از وقتی که خورشید در افق غربی غروب کند، آن لحظهای که هر دو قوس خورشید وراءالافق مخفی شده باشد، نقطه غروب است، و فردا صبح که خورشید طلوع کند، ولو در افق شئای از آن ظاهر شود، در آن لحظه، انتهای شب میشود. از حین غروب تا طلوع خورشید از افق، این وقت شب است.
قول بعضی این است که شب مقابل روز است، چون ما بین شب و روز حد توسط نیست و متقابلین هستند. قهراً ما بین غروب خورشید از افق در این بقعه تا آن وقتی که خورشید از افق شرقی طلوع کند، شب است.
در مقابل این قول، قول دیگر است که صاحب جواهر [جواهرالکلام/7/220] و غیر صاحب جواهر، نسبت به مشهور دادهاند، این است که شب از حین غروب خورشید شروع میشود؛ تا طلوع فجر طلوع خورشید غایت شب نیست؛ وقتی که از افق شرقی، فجر صادق طلوع کرد، شب تمام شده است. پس مبدأ شب، غروب و منتهایش طلوع فجر است.
آنهایی که غایت شب را طلوع فجر میدانند، دو فرقه هستند: یک فرقه میگویند: از طلوع فجر تا طلوع خورشید جزء روز است، چون روز از طلوع فجر تا غروب خورشید است. و بعضی میگویند: از طلوع فجر تا طلوع خورشید نه شب و نه روز است، بلکه مقابل شب و روز است، آن ساعت نه از شب و نه از روز است، بلکه مابین طلوع فجر تا طلوع خورشید است. [رجوع گردد به موسوعةالامامالخویی/11/191]
▪ شروع و انتهاء شب بنابر دو قول متفاوت
کلام ما این است که اگر کسی ثابت کرد شب از غروب خورشید تا طلوع فجر است، در برابر قولی که شب را از غروب خورشید تا طلوع خورشید میداند، نصف شب، بنابر قولین فرق میکند. بنابر مسلک طلوع فجر، نیمه شب تقریباً سه ربع ساعت جلوتر میشود. چون مابین طلوع فجر تا طلوع خورشید، تقریباً یک ساعت و نیم است. اگر گفتیم: بعد از طلوع فجر دیگر شب نیست، یعنی نصف شب سه ربع ساعت جلوتر میشود، لذا یک ساعت و نیم به طلوع خورشید مانده، شب تمام میشود. پس نصف شب آن وقتی که سهربع با آن نصفی که بنابر قول آخر است، مانده باشد تمام میشود. و اگر کسی بخواهد احتیاط کند، باید قبل از نیمهشب که مبدأش غروب و منتهایش طلوع فجر حساب شده است، نماز مغرب و عشاء را بخواند؛ و اما کسی که میگوید: شب از غروب خورشید تا طلوع خورشید است، میگوید به نصف شب، سهربع ساعت وقت است، لذا کسی که میخواهد نماز شب بخواند، اگر ملتزم شد که شب مابین غروب خورشید و طلوع فجر است، نماز شب را میخواند، چون نصف شب شده است. و اما آن شخصی که میگوید: شب از غروب تا طلوع خورشید است، هنوز نصف شب نشده است، نماز شب را نمیتواند عند عدمالعذر اتیان کند، چون نماز قبل از وقت میشود.
▪ روش محاسبه نیمهشب شرعی
مرحوم صاحب عروه میگوید: نیمهشب، مابین غروب و طلوع خورشید است و این چنین معلوم میشود که وقتی که نجوم منحدر شدند، یعنی از خط نصفالنهار گذشتند و به طرف مغرب آمدند، نیمهشب شده است.
توضیحش این است: وقتی که خورشید در آنطرف مغرب، غروب میکند. ستارههایی هست که طلوع آنها در افق شرقی با غروب خورشید ملازم است، خورشید که دارد در افق غربی غروب میکند و قوس آخرش وراءالافق میرود، این ستارهها در افق شرقی پیدا میشوند؛ همیشه در هر فصلی در هر نقطهای از زمین، غروب خورشید، ملازم با طلوع این ستارهها است، میل و مسیر این ستاره مثل میل و مسیر خورشید است؛ وقتی این ستاره به خط نصفالنهار رسید میفهمیم که نصفالنهار شب شده است؛ غروب خورشید، ملازم با طلوع این ستاره است. پس معلوم میشود در هر بقعهای خورشید غروب کند، این ستاره در افق شرقی طلوع میکند. سیر و مدار این ستاره با خورشید در مدار و مقدار سیر مساوی است، چون هرجا غروب شد، این طلوع میکند. وقتی که به نصفالنهار رسید، میفهمیم که نصف شده است، و وقت صلاةالیل است برای آنهایی که اهل نماز شب هستند، اما برای آنهایی که نماز مغرب و عشاء را نخواندهاند وقتش گذشته است. در مورد شمس، سه طریق گفتیم که چگونه خورشید از دایره نصفالنهار میگذرد و ما میفهمیم که خورشید زوال پیدا کرده است؟ حال از این ستاره چطور بفهمیم که از دایره نصفالنهار گذشته است؟ سه طریقی که برای زوال گفتیم، طریق دوم، فقط در مورد نیمشب کاربرد دارد. لذا انسان وقتی رو به نقطه جنوب بایستد، به صورتی که نقطه جنوب بینالعینین است اگر ببیند که این ستاره، محاذی حاجب أیمن است، میفهمد که نصف شب شده است.
لازم نیست که یک ستاره باشد؛ به هنگام غروب چند ستاره در افق شرقی پیدا میشود، که شکل خاصی دارند، آن ستارهها در افق شرقی پیدا میشوند و پیدا شدن آنها ملازم با غروب است، وقتی از دایره نصفالنهار گذشتند، معلوم میشود نصف شب شده است.
این طریق، طریق تقریبی است. چرا؟ برای اینکه مدتی طول میکشد تا انسان احساس کند، ستاره به طرف ابروی راست آمده است، لذا طریق تقریبی میشود. زیرا ستاره، سایه ندارد. این طریق در صورتی است که شب را از غروب تا طلوع خورشید بگیریم، و همچنین اگر شب از غروب شمس تا طلوع فجر باشد، این طریق، قطعاً طریق تقریبی است، زیرا باید از خارج محاسبه کند که سه ربع ساعت جلوتر از اینکه برسد به این خط نصفالنهار، باید بگوید نصف شب شده است.
▪ الحاق طلوع فجر به روز تا غروب خورشید، در بیان صاحب جواهر
محل کلام، در ظهور «نصفاللیل» و «اللیل» است که اگر در مواردی در خطاب شرعی لفظ لیل یا نصفاللیل موضوع حکمی بشود، به حسب متفاهم عرفی و قطع نظر از قرائن، ظهور این لفظ در چیست؟ از آن، به ظهور وضعی یا ظهور اطلاقی تعبیر میکنند. در مواردی که قرینهای در بین نباشد، ظاهر آن کلام چه ظهور وضعی و چه ظهور اطلاقی باشد، تبعیت میشود. از اینجا نکتهای ظاهر میشود این که بعضی مثل صاحب جواهر قدسسره مواردی را که از شب مابین غروب خورشید و طلوع فجر اراده شده، اشاره فرموده است. مثل لیالی مبیت در منی و مثل شبهای ماه مبارک، و مثل وقتی که شخص زوجات متعدده دارد، هر کدام حقالقَسم دارند، حقالقسم، یعنی این شب باید پیش او باشد و مبیت کند، و مواردی دیگر که ایشان شمرده است. [جواهرالکلام/7/220]
ایشان از اول، این معنا را شروع کرده است که سزاوار نیست کسی شک کند در اینکه روز از طلوع فجر شروع میشود و بین طلوع فجر تا طلوع شمس منضم به روز است. و هکذا در آیاتی که در آنها شب و روز عنوان شده است، اگر به تفسیر و کلام مفسرین رجوع شود و هکذا به کلام لغویین علی ما نقل عنهم، جای شکی نمیماند که مبدأ روز از طلوع فجر تا غروب خورشید و شب از غروب خورشید شروع میشود و به طلوع فجر منتهی میشود.
▪ رد بر صاحب جواهر و الحاق مابینالطلوعین به شب
ولی استدلال ایشان تام نیست. چرا؟ مواردی در اصول منقح است، که علم به مراد متکلم محرز است، اگر شک داریم که متکلم کلامش را به نحو عنایت اراده کرده یا مرادش استعمال حقیقی لفظ است؟ بهواسطه اینکه لفظ در اینجا در مراد متکلم استعمال شده است. ظهور وضعی و اطلاقی درست نمیکند. چرا؟ چون بعضی ملتزم شدهاند و ما هم ملتزم خواهیم شد که مبدأ شب، غروب خورشید است و منتهایش طلوع خورشید است و مبدأ روز طلوع خورشید تا غروب خورشید است و منتهایش طلوع خورشید است. ما نیز قبول داریم که در موارد کثیرهای، شب در مابین غروب و طلوع فجر استعمال شده است. و روز در مابین طلوع فجر تا غروب خورشید، استعمال شده است؛ این را کسی منکر نیست. انما الکلام در این است که موارد استعمال بالعنایه است و حکم، حکم الحاقی است، مثل اینکه شارع در صوم که در ایام شهر رمضان، روز از طلوع فجر تا غروب خورشید است، این الحاق است که شارع بینالطلوعین را در حکم به روز الحاق کرده است. ربما شارع این الحاق را میفرماید و مرادش از شب تا طلوع فجر است، ولکن از مواردی است که قرینهای داخلیه و خارجیه دارد.
کلام ما در مواردی است که قرینه داخلیه و خارجیه نباشد، ما باشیم و عنوان یوم یا عنوان نهار، آیا عنوان یوم را باید از طلوع فجر و یا از طلوع شمس حساب کنیم؟ مثل اینکه وارد شده است که اقل حیض سه روز است، این سه روز از طلوع خورشید حساب میشود، زنی در طلوع خورشید حایض شد، مستمر شد تا آخر روز سوم، وقتی که شب شد قطع شد، اگر بناء باشد مبدأ یوم از طلوع فجر باشد، این سه روز خون ندیده، چون اقل از سه روز است. یوم از طلوع فجر تا غروب شمس است، و در روز اول از طلوع خورشید حیض بود.
و یا در خطابات شرعیه اقل طُهر ده روز است، زنی هنگام طلوع خورشید پاک شد، باید بگوییم: این اقل طُهر نشده است. چرا؟ چون یک روزش از طلوع خورشید است باید از طلوع فجر بشود. یا فرض کنید مسافر «اذا دخلت بلدة و عزمتالاقامة عشرة ایام» ده روز باید قصد اقامه شود، از ده روز یک ساعت یا نصف ساعت کم شد، مسافر است، نباید قصد ده روز کند. شخصی هنگام طلوع خورشید وارد قم شد، روز دهم هم که غروب خورشید شد، رفت؛ آیا باید بگوییم: قصر بخواند قصد اقامه نکرده؟ چرا؟ چون ده روز تمام نشد، یک روز آن از طلوع خورشید بوده است. کلام این است، این موارد که یوم یا نهار در خطاب شارع، موضوع حکمی شده است و قرینهای نیست، در این موارد، ظهور چیست؟
ظهور عرفیِ یوم از طلوع خورشید حساب میشود، لذا وقتی که خورشید در روز به دایره نصفالنهار رسید، میگوییم: «منتصفالنهار»؛ لذا اگر روز از طلوع فجر حساب شود، این «منتصفالنهار» نیست. چون منتصف وقتی است که نصف ثانی با نصف اول متساوی شود، این، ظهور عرفی نیست؟ «منتصفالنهار، یعنی روز دو قسمت متساوی میشود. اگر روز از طلوع فجر، که تقریباً یک ساعتونیم حساب میکنند؛ نصف اول بر نصف ثانی زاید میشود، شب که بلااشکال به غروب خورشید داخل میشود، چه غروب را سقوط حسی بگیریم، یا ذهاب حمره مشرقیه بگوییم، چون ذهاب حمره مشرقیه را از بابالحاق گفتیم، الحاق حکمی در بعضی موارد است، در باب صوم و صیام وقتی که غروب خورشید شد، روز تمام شده است، منتها شارع بواسطه روایات، افطار و شروع به نماز مغرب را در مانحن فیه تأخیر انداخته است، تا ذهاب حمره مشرقیه را در حکم، الحاق به روز کرده است. بلا اشکال «انتصافالنهار» موقع ظهر است که نماز ظهر است که نماز ظهر و عصر واجب میشود. اگر بنا باشد که طلوع فجر تا طلوع خورشید حقیقتاً، جزء نهار باشد، آن وقت نصف ثانی از نصف اول کمتر میشود. روایت حلبی [وسایل/10/185/ح2] میگوید: «عن علیبن ابراهیم» کلینی نقل میکند «عن ابیه عن ابن عن ابیعمیر، عن حماد عنالحلبی عن ابیعبدالله علیهالسلام أنه سُئل عنالرجل یخرج من بیته و هو یریدالسفر و هو صائم» ماه رمضان است و روزه است «قال: فقال: ان خرج من قبل ان ینتصفالنهار» قبل از اینکه نصف روز شود «فلیفطر و لیقض ذلکالیوم»، آن روز را قضا کند «و ان خرج بعدالزوال فلیتم یومه» زوال خورشید از دایره نصفالنهار را منتصفالنهار گرفته است. پس منتصفالنهار بودن، مقتضای این است که روز از طلوع خورشید باشد.
در روایت محمدبن مسلم [وسایل/10/185/ح1] دارد: «محمدبن یعقوب عن محمدبن یحیی عن محمدبن الحسین عن صفوان، عنالعلاءبن رزین عن محمدبن مسلم عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: اذا سافرالرجل فی شهر رمضان فخرج بعد نصفالنهار فعلیه صیام ذلکالیوم، و یعتد به من شهر رمضان» متفاهم عرفی از نصف چیست؟ ظاهرش این است که شیء منتصف به قسمین متساویین بشود. منتصفالنهار این است که وقتی که قرص خورشید طلوع میکند، ساعت را نگاه کنید، در طرف غروب هم همینطور وقتی که تمام قرص دو قرنش رفت، زمان را نصف کنید، میشود منتصفالنهار. در مانحن فیه اگر بخواهید بگویید: روز از طلوع فجر است، این منتصفالنهار نمیشود، الا ادعائاً و مجازاً. مثلاً فرض کنید شخصی کاسهای از دستش افتاد و دو تکه شد یکی کوچک و یکی بزرگ، اما میگویند: دو نصف شد، در اینجا اطلاق «نصف» مجازی است.
▪ موارد الحاق ما بینالطلوعین به روز
در مانحن فیه باید ملتزم به الحاق شویم، در باب صوم بگوییم: از طلوع فجر تا طلوع خورشید را ملحق به روز کرده است. مثلاً در باب مبیت در منی، ملحق به روز کرده است، مبیت به طلوع فجر تمام میشود. لکن در رمی اینجور نیست و باید خورشید، طلوع کند و روز بشود، اینرا الحاق نکرده است. روی این حساب هر جایی بر خلاف این دلیل قائم شد، الحاق حکمی میشود و ملتزم میشویم، ولو مواردش هم کثیر باشد، هرجا قرینهای پیدا نکردیم ولو مواردش قلیل باشد نسبت به آنها به همان ظهور اول ملتزم میشویم، وقتی که نصفالنهار این شد، نصفاللیل هم مقابل این است. شب هم مقابل روز است، شب از غروب خورشید تا طلوع خورشید میشود، نصفاللیل هم نصف ما بین غروب خورشید و طلوع خورشید میشود. یکجا شارع نصفاللیل را جلوتر قرار داده است، مثلاً نسبت به مبیت، نصفاللیل از غروب خورشید تا طلوع فجر حساب میشود. این الحاق حکمی است که بعضی از نصف ثانی را ملحق به نصف اول، یا بالعکس کرده است؛ بلا اشکال گاهی اطلاق عرف تسامحی است، مثل اینکه کسی یک ساعت از طلوع خورشید گذشته بود، به این شهر آمد و هنگام غروب روز دهم رفت. میگوییم: چند روز ماندی؟ میگوید: ده روز ماندم؛ میگوییم ده روز تمام ماندی؟ میگوید: نه، یک ساعت گذشته بود از آفتاب که رسیدم، این همان تسامح عرفی است که گفتیم: اعتنا نمیشود.
در باب عشره ایام و اقل طهر که ده روز است و اقل حیض که سه روز است، تسامح، دلیل ندارد. لذا میگویند: اگر نصف ساعت هم کمتر شد از ده روز، آن قصد اقامت نیست؛ اگر از اول قصد کند یک ساعت به غروب خورشید مانده روز دهم، با از اینجا میروم، این قصد اقامه نیست؛ ده روز تمام باید باشد. اینکه گفتیم: مسامحات عرفیه که بگویی عرف متوجه میشود و اقرار میکند، میگوید: راست میگویی نیمساعت از آفتاب گذشته بود که به شهر رسیدیم؛ به این مسامحات اعتنا نمیشود، مگر در جایی که دلیل خاصی باشد، مثل قضیه خوردن خاک باگندم و امثال ذلک که آنها دلیل خاصی دارد.
▪ مراد از استظهار فهم عرفی برای فقیه
اینکه میگویند: فقیه باید به فهم عرفی، خطابات را استظهار کند، یعنی فقیه چون خودش از اهل عرف است، به فهم عرفی خودش روایات را استظهار کند. لذا فقیه باید برای شناخت صحیح موضوع حکم، از موضوع عرفی استفاده کند.
*روایات در بیان نیمه شب
در مانحن فیه، سه طایفه روایت داریم: یک طایفه از روایات، مؤید این است که نصفاللیل همان نصف دایره مابین غروب خورشید و ما بین طلوع خورشید است که بیان شد. اما طایفه ثانیه روایاتی است که دلالت میکند بین طلوع فجر و طلوع خورشید منضم به روز است. یعنی شب همان است که صاحب جواهر و مشهور فرمودند، هنگام طلوع فجر، شب تمام میشود. روایاتش را میخوانیم: روایت یحییبن اکثم [وسایل/6/84/ح3] چنین است: صدوق قدسسره نقل میکند «باسناده عن یحییبن اکثمالقاضی انه سأل أبالحسنالاول» یحییبن اکثم از امام موسیبن جعفر علیهالسلام ، سؤال کرد «عن صلاةالفجر لم یُجْهَر فیها بالقرائه؟» از امام کأن سؤال میکند که نماز صبح را چرا مردها بلند و به جهر میخوانند؟ «و هی من صلواتالنهار» حال آنکه نماز صبح از روز است؟ «و انما یجهر فی صلاةاللیل؟» در نماز شب جهر خوانده میشود، در نماز صبح چرا جهر خوانده شود؟ «فقال» امام علیهالسلام اینطور جواب دادند «لأنالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم کان یغلس بها فقربها مناللیل»، رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم عجله میکرد، طلوع فجر میشد شروع به این نماز میکرد، «فقربها مناللیل» اینرا لیل نزدیک کرد.
پس معلوم میشود که وقتی طلوع فجر شد، روز میشود، این را رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم به شب نزدیک کرده است، چون زود میخواند، لذا جهر خوانده میشود، و الا اگر آنجوری بود که ما میگفتیم، روز از طلوع خورشید حساب میشود، میگفت: ای یحییبن اکثم!! خود نماز فجر هم از نماز شب است، چون آن وقت جزء روز نیست، از طلوع خورشید روز است. این که امام علیهالسلام به الحاق جواب داده است، معلوم میشود به جهت این است که شب به طلوع فجر تمام میشود، روز بودن مسلم بود. این دو اشکال دارد: اشکال اولش، این است که یحییبن اکثم قاضی جور بود، عامه شب را از غروب خورشید تا طلوع فجر میدانستند، امام علیهالسلام برای او جواب الزامی داده است، به مذهبش کاری ندارد، کأن بنابر مذهب تُوهَم همینطور است و جهر خواندن به جهت این است. عامه وقتی که طلوع فجر شد مسلم میگرفتند که روز شده است و امام علیهالسلام اینجور جواب داد.
اشکال ثانی، این است که روایت من حیثالسند، ضعیف است. چرا؟ چون صدوق در مشایخش، سندش را به یحییبن اکثم نگفته است، لکن در «عللالشرایع» اینجور روایت را نقل کرده است [وسایل/6/84/ح3] «و فیالعلل عن ابیه» از پدرش نقل میکند «عن عبداللهبن جعفر» الحمیری، نقل میکند «عن علیبن بشار عن موسی عن اخیه عن علیبن محمد علیهالسلام أنه اجاب فی مسائل یحییبن اکثم؛ این را هم گفتهاند که درست است، چون که این معاصر با علیبن محمد علیهالسلام بوده است؛ اگر این هم باشد مثل آنرا نقل کرده است. این هم دو جواب دارد: یک جوابش مثل آن جواب است که او را عامه بود لذا اینجور گفته است. دومی هم اینکه سند این ضعیف است. چون علیبن بشار توثیق ندارد، ولو در موسی عن اخیه عن علیبن محمد اشکال نکنیم، چون که بگوییم: این موسی، موسیبن علیبن محمد است این عن اخیه نیست، برادر خود علیبن محمد علیهالسلام است، برادر امام است، سند اینجور است، اگر اینها را اینجور تصحیح کنیم، علیبن بشار، توثیقی ندارد. لذا این روایات که گفته شد با طلوع فجر، روز تمام میشود، استناد به آن نمیشود کرد.
پی نوشت:
هفته نامه افق حوزه
تحقیق و تنظیم: حجةالاسلام داود دهقانی دولتآبادی
منبع:حوزه