۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۲۲
بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله ربالعالمین، و الصلوه و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین.
گذشت ایامی چند از واقعه كربلا، باعث فراموشکردن بزرگی مصیبت و عبرت آموزی از پیآمدهای آن نمیشود. واقعیت این است كه تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس مصیبت، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پیآمدهای ستیز و فداكاری پس از پایان نبرد آشكار میشود.
روز عاشورا امام حسین(ع) و مردان همراهش، حتی جوانان و پارهای از خردسالان نیز كشته شدند. بنابر آنچه در كتب تاریخ آمده است، در خیمهها و اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی بن الحسین، امام زینالعابدین بود. او بیمار بود و گمان بردند كه او در حال احتضار است، و عمر او دیری نمیپاید. او را رها كردند، و نیازی به كشتن او احساس نكردند؛ زیرا گمان كردند كه او خود خواهد مرد.
جوان دیگری كه به شكل شگفتانگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان كشته شدهها بر زمین افتاده بود، بیهیچ حركتی یا نشانی از حیات.
پس از آن كه شعلههای آتش نبرد فرو نشست، و خواستند كشته شدهها را به خاك بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش كردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخی كتب مقاتل رویدادهایی از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه كشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین بر دوش حضرت زینب(س) باقی ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شكل ممكن به انجام رساند.
بیشك او به همه مصیبتهایی كه در روز عاشورا امام حسین به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس كرد. اما در ورای این مصیبتها او وظایفی داشت.
نخستین آنها پاسداری از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه این كه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنان كه پیش از این گفته ام، امام حسین با فداكاریهای گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب، برای رویارویی با این مصیبتها، زمینه را برای این مسأله فراهم كرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نكنند. این گونه مسائل ابداً در كربلا نبود. امام حسین نیز در روز عاشورا بر این امر تأكید داشت. یعنی در روز عاشورا، یاران امام حسین برای مرگ پیش دستی میكردند. شاعر نیز چنین وصفشان میکند:
«لبسوا القلوب علی الدروع كأنما یتهافتون علی ذهاب الانفس»
(قلبها را بر روی زره نهاده بودند،گویی برای مرگ از یکدیگر پیشی میگیرند.)
آنها بر مرگ پیشی میگرفتند، گویی به برترین جاها و زیباترین آرزوها میرسند. خاندان حسین(ع) این گونه بر یكدیگر سبقت میگرفتند و هر كدام از آنها با اصرار و پافشاری میخواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بایستد. این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود كه راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین(ع) شخصاً به این مسأله به خوبی توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمیشد. بر فرزندان نمیگریست، و برای كشته شدگان مویه نمیكرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانی نشان نمیداد.
سخن معروف درباره او را شنیدهاید: «فوالله ما رأیت مكسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً و لا أقوی جناناً من الحسین» (به خدا سوگند هرگز شکست خوردهای را ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصممتر و استوارتر از حسین باشد.در این عبارت آنچه نمایان است، اراده، استواری، روشنایی در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبتها باز هم همان موضع را، به روشنی نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبتها، میبینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی توجهی و بی اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگی و دشمن.
لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی كه بر آن شدند از كربلا به كوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از كنار قتلگاه و كشته شدگان گذراندند. یعنی كوشیدند تا آنچه در نبرد برای كشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشكار سازند. چرا این كار را كردند؟ برای اینكه آنچه را امام حسین(ع) بدان میاندیشید، بیثمر سازند. امام حسین میخواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها میخواستند كه حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. میخواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله كنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.
این صحنه دلهره آور را تصور كنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آوردهاند، هریك از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان كشتهشدگان دارد، اما گریه نمیكند. آنها وظیفه داشتند كه از زینب پیروی كنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی میكردند.
پشت سر حضرت زینب میرفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی كه حتی یك عضو سالم در آن دیده نمیشد. اما با این حال جسد پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود؛ آنچنان كه چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیك حسین ایستاد و سنگها و نیزهها و شمشیرها را كنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند كرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).
این قهرمانی را تصور كنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و كوهها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).
با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت كه این كار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه این كه بر ما تحمیل شده باشد. هیچكس نگفت بیایید و كشته شوید. هیچكس نگفت كه برخیزید و هیچكس از ما این كار را نخواست. ما با آزادی كامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی كردیم و از خدا میخواهیم كه این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنان كه در مجلس ابن زیاد وقتی از او میپرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت كرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال كتبالله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بیشك پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور كشتهشدگان و سید شهدا، دیگر زنان تكلیف خود را در برابر شهداشان دانستند. چرا كه هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلكه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام میشد که ما به اینجا آمدیم و میدانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده كردیم و بهسوی آن گام برداشتیم و تلاش كردیم و از خداوند میخواهیم كه آن را از ما بپذیرد. و اگر كارزار، بیش از این فداكاری میخواهد، ما آمادهایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است كه رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانهاش در نبرد را، تمام سازد.
من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و نالههای امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده میشود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدوارم این مسائل مطرح نشود، چرا كه این مسایل منحرف كردن حركت امامحسین و مأموریت او است. هرگز نشانی از نشانههای سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود كه حسین آن را به انجام رساند. و كاری بود كه حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئه بنیامیه بود. آنها میخواستند امام حسین را بكشند، بیآن كه كسی خبردار شود.
پس از آن كه مسلم بن عقیل به قتل رسید و كوفیان به عهدشان خیانت كردند و بیعت را شكستند، به سپاه ابن زیاد پیوستند. بنابراین كوفه محل دوستداران حسین نبود، بلكه صحنهای برای دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد كوفه شود؟ دلیل این كار چه بود؟
برای این كه حسین بیرون از كوفه كشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود. سپس او را از كوفه و همه مراكز مهم مسلمین دور كردند، تا كشته شود و كسی آگاه نشود. این نقشه آنان بود و برای همین بود كه همه مردان را كشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه» (او را بكشید و كسی را از این بیت زنده نگذارید.)
تلاش آنها بر این بود، میگفتند در صحرا توفانها میآید، شنها را با خود میبرد، و اجساد را میپوشاند، و هیچكس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه میدهند و میگویند: «خوارج را كشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا كه مردم خوارج را وسیلهای برای هرج و مرج و پاره پاره كردن امت و فتنهانگیزی میان مردم میدانستند. از همین رو ممكن نیست كسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته شود خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیلهای برای تبلیغات و پنهانسازی و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامی بود. اینها مسائلی اساسی است برای پنهان كردن قتل حسین و پایاندادن و خلاصشدن از همه چیز. اما چه كسی این توطئه را خنثی كرد؟ زینب، سلاماللهعلیها. زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراكز اسلامی بازگو كرد؛ در كوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. كوفه علی را میشناسد. كوفه صدای علی را میشناسد. كوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا كنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته، و بسیاری از مردم علی را میشناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانههاشان یاد میكنند. امام را میشناسند، صدای او را شنیدند و با صدا انس پیدا كردند و دانستند كه صدای علی از همین صداست. این صدا از كجاست؟
گفتند از زنی كه میگویند «خارجی» است. و زمانی كه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند كه با راویان مقاتل با زبان علی سخن میگوید. در این لحظه بود كه دریافتند كسانی كه آنها را كشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را كشتند. آنها بر اثر كارزار همسران و برادران و فرزندان خودشان كشته شدند. در این هنگام نالهها و گریهها را آغاز كردند. حضرت زینب(س) برای آنها سخن گفت؛ نفسها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتی زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زاری آغاز كردند. پس از این، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را برای آنها به تصویر كشید.
نتیجه آن شد كه تا زنیب وارد كوفه شد و یك یا دو روز در آنجا ماند، كار انجام گرفته برای همه كوفیان روشن شد؛ قضیه كشتن حسین و آنچه رویداده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز. زینب بدینسان از شهری به شهر دیگر میرفت.
چرا از شهری به شهر دیگر میرفت؟ شما میدانید كه در گذشته كاروان نمیتوانست زمان زیادی در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و امكانات حمل و نقل توانایی نداشتند كه مثلاً پانصد كیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند كه از راههایی بروند كه از شهرها و روستاها میگذشتند. بنابراین اسرا را از راهی كه در آن ساكنانی بودند، گذراندند. یعنی از شهری به شهری و از روستایی به روستایی، و آنها را مستقیماً از نجف به شام نبردند. در هر شهری كه وارد میشدند، همان قصه تكرار میشود: زینب سخن میگوید و مردم جمع میشوند و از او میپرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو كیستی؟
این كار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبهای كه زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جایی كه همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری كرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه كند؟ آیا میتواند همه را بكشد؟
هر كجا كه این بانو میرود، مردم به جنبش میافتند و آنچه رخ داده بر مردم آشكار میشود. در اندك زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود كه امت دانست كه خودش مسئول است و مقصر. باید گناهش را جبران كند و از آن توبه. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسین(ع)، و رساندن خبر مصیبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالی كه بنی امیه میكوشیدند آنها را در بیابان دفن كنند.
پس از مصیبت امام حسین(ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام میگذاریم و او را بزرگ میداریم. این خانم، كاری را صورت داد كه مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اینها یك تجربه شكوهمند و تابناك، و واقعهای عبرت آموز در برابر ماست و در مییابیم، همان گونه كه مرد میتواند حسین باشد، زن مسلمان نیز میتواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونهای است برای قهرمانان و كمالی است برای مردان. زینب نیز نمونهای است برای زنان. آنچنان كه مرد مسلمان میتواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز میتواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون». (62:10) (آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمیشوند).
این واقعه در برابر ماست و ما به سخنی از سخنان امام حسین، هنگامی كه از مكه خارج شد، توجه میكنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فی امه جدی ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهی عن المنكر» (به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نكردم. اصلاح در امت جدم را هر اندازه كه در توانم باشد، خواستارم. میخواهم امر به معروف و نهی از منكر كنم ).
رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه میشود. در اینجا این پرسش مطرح میشود كه آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین بودند، و آیا آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منكر و اصلاح مردم، مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا این كه ما نیز از آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهی از منكر. طبیعتاً این كار همیشگی است. پس ما هنوز در شرایط مناسب برای تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش كشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهی از منكر کند.
پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منكر ترك شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح؛ امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه كه معروف ترك شود و به منكر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد، بدین معناست كه در این برهه از زمان و این نسل از امت، خون امام حسین را به هدر داده است. آیا میشنوی؟ ای كسی كه برای امام حسین اندوهگین هستی و بر امام حسین گریه میكنی، امروز هرچه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه كمتر، كمكی است برای به نابودی كشاندن اهداف امام حسین. اهدافی كه امام حسین برای آنها كشته شد.
پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلكه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است. او خود به این اهداف تصریح كرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولا بطراً». این كار برای پیروزی بر كسی یا برای كسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.
هرگز چنین نیست، بلكه رسالتی را كه امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا كه امت بر جاست. پس ما به جای آن كه امروز بگوییم و آرزو كنیم كه: «یالیتنا كنا معك فنفوز فوزاً عظیماً» (کاش با تو بودیم تا به سعادتی بزرگ نائل میشدیم)؛ میتوانیم او را یاری كنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازیم. این كار شدنی است و در برابر ماست. حالا خود دانیدای مؤمنان، توجه به خود كنید كه نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه كنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود میخواهید، برگزینید.
منبع:قدس