۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۳ : ۰۷
بخش دوم این مقاله در ذیل می آید؛
قبل از اینکه وارد بحث شویم، لازم است مختصری دربارة کتاب مقدس، توضیح دهیم. کتاب مقدسِ مسیحیان، از دو بخش تشکیل شده است: «عهد قدیم» و «عهد جدید». مسیحیان بخش اوّل کتاب مقدس را «عهد قدیم» می نامند؛ چرا که به اعتقاد آنها خدا با انسان دو عهد بسته است: یکی «عهد قدیم» است که در آن از انسان پیمان عمل به شریعت الهی گرفته. این عهد با حضرت ابراهیم(علیه السلام) شروع شده و با تجدید آن با حضرت موسی (علیه السلام) پایان می یابد. دیگری «عهد جدید» است که بر سر محبّت خدا و حضرت عیسی(علیه السلام) بسته شده است. از این رو مسیحیان، عهدین را حجّت می دانند؛ امّا یهودیان؛ چون قائل به یک عهد؛ یعنی پیمان شریعت هستند، تنها بخش نخست کتاب مقدّس ـ عهد قدیم ـ را حجّت می دانند.[1]
سنّت یهودی، عهد قدیم را به مجموعه ای از نویسندگان نسبت می دهد که اوّلین آنها حضرت موسی(علیه السلام) است. مطابق این سنّت، این مجموعه در طی زمانی (حدود یک هزاره) به تدریج نوشته شده است؛ امّا محقّقان جدید، تاریخ نگارش آن را به دورة بعد از اسارت بابلی ارجاع می دهند.[2] «توماس میشل» از سنّتگرایان مسیحی، تاریخ کتابت تورات را پنج قرن قبل از میلاد و به دست نویسنده ای ناشناس می داند.[3]
عهد قدیم حدود سه چهارم کتاب مقدّس را در بر می گیرد و شامل مطالب متنوعی در 39 کتاب است و عهد جدید شامل بیست و هفت کتاب و رساله.
مهم ترین بخش های عهد جدید، «اناجیل اربعه» است که توسط حواریون حضرت عیسی(علیه السلام)یا شاگردان آنها نوشته شده است. مسیحیان هیچ بخشی از مجموعة عهد جدید را به حضرت عیسی(علیه السلام) منسوب نمی دانند؛ چرا که معتقدند؛ «خدا خود را در عیسی کشف کرد، پس خود عیسی وحی است و معنا ندارد که عیسی کتابی بیاورد.»[4]
امروزه محققان در مورد زمان نگارش اناجیل، با توجه به شواهد و قرائن، با قاطعیت بیان می کنند که هیچ یک از اناجیل، قبل از سال 64 میلادی نگاشته نشده است.[5]
سؤال اینجااست که: اگر اناجیل به دست افراد معمولی نوشته شده، چگونه می توان از صحّت و عدم خطای در آن اطمینان پیدا کرد؟ پاسخ شورای واتیکان اول (1870 م) این است که: تحت الهام روح القدس نگاشته شده اند.[6] ادعایی که به علت تفاوت و عدم همسانی چهار انجیل با یکدیگر، اثباتش سخت است.
با این مقدمه وارد بحث محبّت خدا در کتاب مقدس می شویم. جالب است که خدای معرفی شده در عهد قدیم و جدید کاملاً با هم متفاوت هستند.
* محبت خدا در عهد قدیم
براساس عهد قدیم «یَهوه» فقط خدای بنی اسرائیل است و بس[7]: «دل های خود را به یهوه، خدای اسرائیل مایل سازید.»[8]
بنی اسرائیل نیز تنها قوم برگزیدة خدا هستند. عهد خدا تنها به ابراهیم(علیه السلام) و دودمان او از طریق اسحاق (علیه السلام) تعلّق دارد. خدا بی هیچ دلیلی تنها بنی اسرائیل را برمی گزیند و آنها را دوست دارد: «و شما را برنگزید از این سبب که از سایر قوم ها کثیرتر بودید؛ زیرا شما از تمام قوم ها قلیل تر بودید؛ لیکن از این جهت که خداوند شما را دوست می داشت.»[9]
این باور هنوز نیز درمیان یهودیان پابرجا است؛ اما غافل از اینکه خود تورات نیز این عهد و برگزیدگی را تنها در صورت اطاعت از خدا دانسته است: «اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید و عهد مرا نگاه دارید، همانا خزانة خاص من از جمیع قوم ها خواهید بود.»[10] و متذکر شده است که اگر قوانین الهی را پاس ندارند، لعنت خدا و انواع گرفتاری ها نصیب آنها خواهد شد.[11]
خدا در قرآن نیز همین امر را بیان می کند: «يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ»؛[12] ای بنی اسرائیل! نعمت هایی را که به شما عطا کردم، به یاد آورید و به پیمانی که با من بستهاید، وفا کنید تا من نیز به پیمان با شما وفا کنم و فقط از من بترسید.
قرآن کریم برگزیدگی بی حساب و کتاب یهودیان را رد می کند: «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»؛[13] بگو: ای یهودیان! اگر گمان می کنید که فقط شما دوستان خدایید، نه مردم دیگر، پس آرزوی مرگ کنید اگر راستگویید [چون دوستان خدا برای رسیدن به لقای او مشتاق مرگ هستند].
تصویر خدا در عهد قدیم، تصویر یک حاکم غیوری است که همه باید از او بترسند و باید مواظب باشند که اگر خطایی از آنها سر بزند، تا پشت سوم و چهارم از آنها انتقام گرفته خواهد شد: «من که یَهُوَه خدای تو می باشم، خدای غیور هستم که انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرا دشمن دارند، میگیرم.» [14] این در حالی است که خدا در آیات متعددی از قرآن می فرماید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»؛[15] هیچ کس بار (گناه) دیگری را بر دوش نمی کشد.
هیبت خدا در تورات به گونه ای است که کسی حق ندارد اسم «یهوه» را ببرد و هر گاه مجبور شوند، با کلماتی چون «ادونای» به او اشاره می کنند.
البته خدا در عهد قدیم به مهربان و رحیم نیز توصیف شده که بندگانش را مورد رحمت قرار می دهد؛ اما ترس الهی بسیار پررنگ تر از محبت الهی است و خدای عهد عتیق بیش از آن که مهربان و دوست داشتنی باشد، خدایی سختگیر و ترسناک است.
مؤلف مقالة «خدای عهد عتیق» می نویسد: «خدای عهد عتیق، خدایی قانون گذار است؛ خدایی که برای کمترین چیزها سخت ترین قانون ها و کمرشکن ترین آنها را وضع می کند. رابطة آدمی با این خدای قانون گذار تنها و تنها در چارچوب قانون معنا پیدا می کند. آدمی خارج از این قانون هیچ گونه ارتباطی با خدا یا درکی از او ندارد. از آنجا که این قانون یک حکم بیرونی است و نه درونی، رابطة انسان با خدا رابطه ای است خشک، سرد، خالی از عشق و عاطفه، و آمیخته با ترس و اکراه؛ رابطه ای که در سایه سارِ آن، آدمی هیچ گاه به احساس آرامش نمی رسد؛ احساس آرامشی که بی تردید یکی از انگیزه های اصلیِ گرایش آدمیان به دین به شمار می آید. در چنین پیوندی میان بنده و خدا، انسان موجودی مُکْرَه است؛ موجودی که بر خلاف میل خود و تنها به دلیل اینکه حاکم، فرمان رانده است، باید مطیع باشد؛ مطیعِ فرمانی که از بالا آمده است و او نمی داند و نباید بداند که این حکم چرا و برای چه بر وی رانده شده است. روشن است که در چنین تعاملی بنده با رغبت و شوق به انجام فرمان تن نمی دهد و تلاش می کند به هر شکل ممکن خود را از زیر بار فرمان برهاند.»[16]
* محبّت خدا در عهد جدید
تصویر خدا در عهد جدید، با تصویر خدا در عهد قدیم بسیار متفاوت است. خدا در عهد جدید، به خدایی بسیار مهربان تبدیل می شود که از خشم و غضب او چندان اثری دیده نمی شود. در عهد جدید محبّت خدا وسعت پیدا می کند و شامل تمام جهان می شود. خدای عهد جدید دستور محبّت به دشمنان را نیز صادر می کند: «دشمنان خود را دوست بدارید و با کسانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید؛ و هر که شما را لعن کند، برای او برکت بطلبید و برای هر که با شما کینه دارد، دعای خیر کنید. و هر که بر رخسار تو زَنَد، دیگری را نیز به سوی او بگردان و کسی که ردای تو را بگیرد، قبا را نیز از او مضایقه مکن. هر که از تو سؤال کند، بدو بده و هر که مال تو را گیرد، از وی باز مخواه.»[17]
اوج محبّت خدا در عهد جدید، فدا کردن یگانه پسرش عیسی(علیه السلام) به خاطر کفارة گناهان بشر است: «خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانة خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد؛ بلکه حیات جاودان یابد.»[18]
مسیحیان قائل به اُلُوهیت مسیح هستند. خدایی که در عهد قدیم به خاطر هیبتش، حتی نمی شود اسم او را آورد، در عهد جدید به روی زمین می آید و با آنها همنشین می شود.
در اثر محبت بدون ترس خدا است که مسیحیان دیگر از ترک شریعت هراسی ندارند و حتی عمل به شریعت جزء ایمان حساب نمی شود: «محض فیض نجات یافته اید، به وسیلة ایمان و این از شما نیست؛ بلکه بخشش خدا است و نه از اعمال تا هیچ کس فخر نکند.»[19]
«پولس رسول» معتقد است که شریعت جریمة انسان بود، به دلیل گناه حضرت آدم(علیه السلام)؛ و هنگامی که خدا عیسی(علیه السلام) را بر روی صلیب قربانی کرد، گناه ذاتی انسان کفاره داده شد. از این رو، دیگر نیازی به شریعت نیست.
او می گوید: «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد؛ چون که در راه ما لعنت شد. چنانکه مکتوب است: ملعون است هر که بر دار آویخته شود.»[20]
* ادعاهای مسیحیان
ادعاهای مسیحیان در این بحث بدین قرار بود:
1. گناه حضرت آدم(علیه السلام) موجب شد که سرشت تمام انسان ها آلوده شود.
2. عیسی پسر خدا و خود خدا است.
3. خدا برای نجات انسان ها، پسرش عیسی را به صلیب کشید.
4. شریعت بعد از قربانی عیسی جایگاهی در ایمان ندارد.
* بررسی ادعاهای مذکور
در این بخش (به صورت مختصر) ادعاهای فوق را با دلایل کتاب مقدس و قرآن کریم مورد بررسی قرار می دهیم.
* گناه اوّلیه
بنا به الهیات پولسی، مهم ترین مفهوم الهیاتی مسیحیت، گناه اوّلیه است. این الهیات معتقد به گناه اوّلیه و سرایت آن در نوع بشر است و برای نجات از این گناه، به دنبال ناجی بوده، آن را در عیسی مسیح(علیه السلام) و عمل او بر صلیب پیدا می کند.
بنا به عقیدة مسیحیان، خداوند انسان را به صورت خود آفرید و جهان را در اختیار او قرار داد تا بر آنها حکومت کند؛[21] ولی برای او حدودی قرار داد و او را از خوردن درخت نیک و بد منع کرد؛[22] امّا انسانی که می خواهد مثل خدا عارف به نیک و بد باشد، با راهنمایی شیطان، حریم الهی را می شکند و از آن درخت ممنوعه می خورد و قادر به تشخیص خوب و بد می شود.[23] خداوند که متوجه می شود انسان از جهت قدرت تشخیص خوب و بد مثل او شده است، برای این که مبادا از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند، او را از باغ عدن بیرون می کند.[24]
مسیحیان معتقدند حضرت آدم و حوا(علیهما السلام) سرشتی را به اولاد خود منتقل کرده اند که با گناه نخستین آنان تباه شده بود.[25] به اعتقاد آنها، خطای آدم، تنها به خود او زیان وارد نکرد؛ بلکه تمام نسل او را متضرّر ساخت.[26]
نویسندة مقالة «پیامد گناه آدم در عهدین و قرآن» به طور مفصل در مقایسة پیامد گناه حضرت آدم(علیه السلام) در کتاب مقدس و قرآن، نتیجه می گیرد: «دانشمندان و مفسّران یهودی، به هیچ وجه گناه موروثی را قبول ندارند و این را قبول ندارند که گناه آدم در نسل او تأثیری گذاشته باشد.[27] بنابراین، از دیدگاه یهود گناه آدم باعث سقوط نشد و تنها واژة اخراج از بهشت برای آن مناسب است. در عهد جدید نیز در اناجیل هم نوا [متی، مرقس و لوقا] و برخی دیگر از نوشته ها که به لحاظ الهیاتی با آنها همسو است، نه تنها سخنی از سقوط انسان با گناه آدم و نیز گناهکار شدن کل انسان ها نیست؛ بلکه الهیات این بخش با آموزة گناه موروثی و پیامدهای آن سازگاری ندارد؛ اما در نوشته های پولس و یوحنا که عمده الهیات مسیحی از آن گرفته شده، وضع به گونة دیگری است. گناه آدم به نسل او به ارث رسیده و انسان ها با ذات و سرشت گناه آلود متولد می شوند. انسان پس از گناهِ آدم تمام قدرت خود را از دست داده، به گونه ای که خودش به تنهایی نمی تواند خویشتن را نجات دهد. این انسان به تمام معنا سقوط کرده است.
اما در قرآن مجید، اولاً قبل از گناه، حضرت آدم(علیه السلام) دارای معرفت و آگاهی بود و در واقع لباسی متناسب با آن زندگی داشت. ثانیاً خداوند آدم را از خوردن میوه درختی که نامی ندارد، منع می کند و در واقع نتیجة خوردن از درخت؛ یعنی زندگی بر روی زمین را که همراه مشقت است، به او گوشزد می کند.[28] انسان نافرمانی می کند و از درخت می خورد و متوجه شهوت خود می شود. او دیگر نمی تواند در آن نشئه زندگی کند، پس به زمین می آید؛ اما خدا او را بر می گزیند و حتی او قبل از آمدن به زمین توبه می کند و خدا توبة او را می پذیرد.[29] بنابراین، اثری از گناه آدم، حتی برای خود او باقی نمی ماند و آدم دیگر گنهکار محسوب نمی شود؛ چرا که خدا او را بخشیده است؛ اما اثر وضعی گناه باقی است و انسان باید بر روی زمین زندگی کند و این چیزی است که خود او انتخاب کرده است. از این پس، نشئة زندگی آدم و نسل او عوض شده و باید بر روی زمین با عرق جبین زندگی بگذراند؛ زمینی که محل تزاحم است و باعث می شود بین انسان ها دشمنی به وجود آید؛ پس انسان از مکانی بالاتر با امکاناتی بیشتر فرود آمده است.»[30]
پی نوشت:
[1]. یهودیت، عبد الرحیم سلیمانی، انتشارات آیات عشق، قم، 1383 ش، ص173.
[2]. همان.
[3]. ر.ک: کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1377 ش، ص32.
[4]. همان، ص28.
[5]. همان، ص68.
[6].Forestell, J. T., Biflical inspiration, in: New CathoLic Encyclopedia,vol. 7, p. 494.
[7]. تاریخ تمدن، ویلیام جیمز و درانت، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1365 ش، ج1، ص362.
[8]. یوشع/ 22.
[9]. تثنیه، ص7 ـ 8.
[10]. خروج، 19 : 5.
[11]. تثنیه، 28: 13 ـ 37.
[12]. بقره/ 40.
[13]. جمعه/ 6.
[14]. خروج 20: 50.
[15]. انعام/ 164؛ إسراء/ 15؛ فاطر/ 18؛ زمر/ 7؛ نجم/ 38.
[16]. صادق نیا، مهراب، «خدای عهد عتیق»، فصلنامه هفت آسمان، ش 15، پاییز 1381.
[17]. لوقا 6: 27 ـ 30.
[18]. یوحنا 3: 16.
[19]. افسسیان 2: 8 ـ 9.
[20]. غلاطیان 3: 13.
[21]. پیدایش 1 : 26.
[22]. پیدایش 2 : 27.
[23]. پیدایش 3 : 1 ـ 7.
[24]. پیدایش 3 : 22.
[25]. الرؤیة الأرثوذکسیة للانسان (الأنثر و پلوجیا الصوفیة)، عدنان طرابلسی، منشورات النور، 1989 م،ص 152.
[26]. نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، القس جیمس انس الامیرکانی، مطبعة الامیرکان، بیروت، چاپ دوم، 1890 م، ج2، ص93.
[27]. در پیدایش 3 : 17 ـ 19؛ خداوند به آدم فرمود: «چون گفته زنت را پذیرفتی و از میوه آن درختی خوردی که به تو گفته بودم که از آن نخوری، زمین زیر لعنت قرار گرفت و تو تمام ایام عمرت با رنج و زحمت از آن کسب معاش خواهی کرد. از زمین خار و خاشاک برایت خواهد رویید و گیاهان صحرا را خواهی خورد. تا آخر عمر به عرق پیشانیت، نان خواهی خورد. بنابراین، انسان بر روی همین زمین جابه جا شده و زندگی او سخت شده است. از این جهت، نه واژه سقوط مناسب حال او است و نه هبوط؛ بلکه مناسب، واژه اخراج است.
[28]. ر.ک: بقره / 35؛ اعراف/ 19.
[29]. بقره/ 37.
[30]. پیامد گناه آدم در عهدین و قرآن: سقوط، خروج یا هبوط؟، فصلنامه هفت آسمان، عبد الرحیم سلیمانی، شماره 33، بهار 1386.
معاونت تبلیغ، ذی طوی، احمد آقایی میبدی.
منبع:حوزه