میزَند در سینه دل پَر یار را - ژاله جاری دیدۀِ اَسحار را میرسد دل را خبر هر دَم فراق - از دمشق و زاریا تا از عراق بویِ خاکِ خورده باران میرسد - غرقه در خون جسمِ یاران میرسد هر سحرگاهی رسد ما را نوید - میرسد از شام شیدایی شهید جان فدایِ عشقِ زینب میرسد - کرده از داغِ علی تَب میرسد باز شهرِ غرقه در گردابِ دود- میکُند حِس، عاشقی در تاروپود شهر دودآلود، امیر آوردهاند - کُشته دامادی به تیر آوردهاند زُلفِ او را خون ، خضاب آورده ناز – در حنابندانِ پرسوزوگداز در کفنپوشیده تن، دامادِ نور - تا رَوَد در حجلۀِ سبزِ حُضور بسته بر سَر نامِ زیبایِ حسین – تازهدامادی به مادر نورِ عِین بسته او را در کفن میآورند – یوسفِ دور از وطن میآورند های مردم لاله باز آوردهاند - عطرِ محرابِ نماز آوردهاند های مردم، بویِ سیب آوردهاند -جسمِ عیسی بر صلیب آوردهاند از دلِ آتش، خلیل آوردهاند – کُشته موسی را زِ نیل آوردهاند های مردم، نعش هابیل است این – میرسد کَز وادیِ عینالیقین غرقه در خون رویِ ناز آوردهاند - بر سر نِی، مَه فراز آوردهاند کُشتۀِ کرب و بلا آوردهاند - پارههایِ جانِ ما آوردهاند رختِ دامادی به تن آوردهاند – عاشقی گُلگونکفن آوردهاند این قمر رویانِ قومِ آفتاب - بسته با خون، گیسوانِ خود خَضاب در شبِ بزمِ عروسیشان به عشق - میرسند اما، کفنپوش از دمشق کفزنید و کِل کشید ای کورها - رقص دار است و سَرِ منصورها دل هزاران پاره دارم سینه را - با که گویم غربتِ آدینه را میکَنَد جان شهرِ بی یادِ شهید - در تنش باید که جانی نو دمید باز باید غرقه خونها سَر رسند - باز باید لالهها پرپر رسند بازگردید اِی کفنپوشان پاک – کرد ما را حُبِ این دنیا هلاک کَس نمیگوید اذانِ عشق باز - طعمِ دنیا میدهد ما را نماز بی شما اِی لاله رویانِ دمشق - شهر ما دیگر ندارد بویِ عشق بازگردید اِی هزاران پارهها - در دمشقِ عاشقی آوارهها ما زِ دل یاد شهیدان بردهایم – بس که از مُردارِ دنیا خوردهایم بی شما، ما ای شهیدان مردهایم - بیشکوهِ عشقتان افسردهایم شیعه مردان، ای کفنپوشانِ عشق- کربلا را کرده برپا در دمشق ای به شیرینِ بلا فرهادها - ای کفنپوشیده تن، دامادها یادتان شد جاودان در ثبتِ عشق – لالههایِ پرپرِ دشتِ دمشق شاهدِ بزمِ عروسیتان لَحَد -داغِتان بر سینۀِ ما تا اَبَد رهسپارانِ دیارِ کربلا - نوشِتان باشد مِیِ وصلِ ولا هر که در سر عشقِ زهرا باشدش - بر سر نیزه سر او بایدش غرقه در خون تا نخواند کَس نماز -کربلا را او نداند رمز و راز کربلا یعنی شکوه و فَرّ عشق - کربلا یعنی شهادت در دمشق هان بخیز اِی تکسوارِ دشتِ عشق – ای امیرِ دل پریشانِ دمشق در شب دامادیات شوری بِساز – با اذانِ لالهها میخوان نماز ای عروسِ عاشقی بگرفته بَر - وه چه زیبا کردهای بر نیزه سَر ای دلاور مردِ اهلِ شور و شِین -- می رسان از ما سلامی بر حسین با شما این شهر دود آلوده وار - میدهد یکبارِ دیگر بویِ یار بویِ مهدی میرسد از سمتِ عشق - میچکد خون از سر زُلفِ دمشق دل پریشانم خدایا نور کو- آن سفرکرده به راه دور کو تا کجا تا کِی فراق و انتظار؟ - این خزان را کِی، کُجا آید بهار قرهالعینِ تمام انبیا - جانِ زهرایت بیا مهدی، بیا ظلمتِ اسکندریها کُشتمان - خنجر دشمن فرو بر پُشتمان ای امیرِ مُنتقم بر رنجِ یاس -کِی کُنی از درد و غم ما را خلاص به امید ظهور حضرت یار..... هفتم دیماه 1394منصور نظری