کد خبر : ۶۵۱۶۱
تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۸
سیمای عرفانی حضرت امام حسین (ع) برای بسیاری از ما ناشناخته است

هدف اصلی سفر به کربلا از زبان سیدالشهدا(ع)

امام حسین علیه السلام هدف اصلی سفر به کربلا را تحصیل رضای الهی می داند و لذا در آغاز سفر کنار قبر جد گرامش از خدا می خواهد که او را موفق به این کار بدارد.
عقیق:"امام حسین علیه السلام هدف اصلی سفر به کربلا را تحصیل رضای الهی می داند و لذا در آغاز سفر کنار قبر جد گرامش از خدا می خواهد که او را موفق به این کار بدارد: "اسئلک یا ذالجلال و الاکرام بحق القبر و من فیه الا اخترت لی ما هولک رضی و لرسولک رضی / ای خدای با جلالت و کرامت بخش به حق این قبر و به حق کسی که در میان آن غنوده است، از تو می خواهم که راهی در پیش روی  من بگذاری که رضای تو و رضای رسول مرتضای تو در آن است." رضایت رسول خدا و رضایت مومنین که در بعضی از نقل ها آمده است در راستای رضای پروردگار مطلوب است وگرنه ارزش نفسی و مطلوبیت ذاتی ندارد. آن حضرت در مسیر سفر کربلا وقتی به منزل شراف رسید، پس از ملاقات با حر و سربازان او هم بعد از نماز ظهر سخنرانی کرد و هم بعد از نماز عصر. در سخنرانی دوم فرمود: "ایها الناس فانکم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لاهله یکن ارضی لله عنکم / مردم! اگر تقوای الهی را پیشه خود کنید و بپذیرید که حق در دست صاحبانش باشد موجب رضای خدا خواهد بود." آن گاه خود را معرفی کرد و فرمود: ما اولی از دیگران هستیم. این جمله روحیه تحصیل رضای الهی را در جامعه ارتقا و تقویت می کند. "
آیت الله جوادی آملی در کتاب "حماسه و عرفان" که به بررسی ابعاد عرفانی و حماسی حادثه کربلا و قیام خونین حضرت سیدالشهدا (ع) می پردازد در فصل "مظاهر عرفان در حادثه عاشورا" به ابعاد و وجوهی از لایه های عرفانی شخصیت حضرت سیدالشهدا (ع) که در کربلا و عاشورا متجلی شده است می پردازد. آنچه در ادامه می آید ملهم از دیدگاه های این عالم بزرگ است.
هرکس در کاری که انجام می دهد، انگیزه ای دارد. انگیزه ها معمولا به مقدار همت و معرفت افراد بستگی دارد. یکی برای رهیدن از جهنم و دیگری برای رسیدن به بهشت، سومی برای کسب مال، چهارمی برای نیل به جاه، پنجمی برای به دست آوردن موقعیت، ششمی برای تحصیل شهرت و هفتمی برای منظوری دیگر اما عارف تنها به تحصیل رضای دوست می اندیشد حتی نجات از جهنم و وصول به بهشت نیز در ضمیر او به عنوان هدف اصیل نمی گنجد.
از "ستایش اوسط" تا "ستایش اوحد" قرآن کریم
قرآن کریم در ستایش اوساط از مجاهدان راه حق و تشویق آنان به جهاد و مبارزه در راه خدا می فرماید: "اِنّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّه / خدا جان و مال مومنان را در مقابل بهشت می خرد." بدین ترتیب آنچه برای این طبقه از مومنان و مجاهدان مطرح است، بهشت و نعمت های آن است. اما در ستایش اوحدی از انسان های بلندپرواز می فرماید: "و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله / از میان مردم کسانی هستند که جان شان را در قبال رضای الهی می فروشند." در این آیه اولا رضای خدا مطرح است نه بهشت، ثانیا حتی قبل از آن که خدا اعلام کند که من خریدارم آن ها اقدام می کنند که ما فروشنده هستیم.
هدف اصلی سفر به کربلا از منظر امام حسین (ع)
امام حسین علیه السلام هدف اصلی سفر به کربلا را تحصیل رضای الهی می داند و لذا در آغاز سفر کنار قبر جد گرامش از خدا می خواهد که او را موفق به این کار بدارد: "اسئلک یا ذالجلال و الاکرام بحق القبر و من فیه الا اخترت لی ما هولک رضی و لرسولک رضی / ای خدای با جلالت و کرامت بخش به حق این قبر و به حق کسی که در میان آن غنوده است، از تو می خواهم که راهی در پیش روی  من بگذاری که رضای تو و رضای رسول مرتضای تو در آن است." رضایت رسول خدا و رضایت مومنین که در بعضی از نقل ها آمده است در راستای رضای پروردگار مطلوب است وگرنه ارزش نفسی و مطلوبیت ذاتی ندارد.
آن حضرت در مسیر سفر کربلا وقتی به منزل شراف رسید، پس از ملاقات با حر و سربازان او هم بعد از نماز ظهر سخنرانی کرد و هم بعد از نماز عصر. در سخنرانی دوم فرمود: "ایها الناس فانکم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لاهله یکن ارضی لله عنکم / مردم! اگر تقوای الهی را پیشه خود کنید و بپذیرید که حق در دست صاحبانش باشد موجب رضای خدا خواهد بود." آن گاه خود را معرفی کرد و فرمود: ما اولی از دیگران هستیم. این جمله روحیه تحصیل رضای الهی را در جامعه ارتقا و تقویت می کند.
خطبه ای که امام حسین (ع) در منا خواند
قبل از حادثه کربلا سال های آخر خلافت معاویه، امام حسین علیه السلام در سفر حج خطبه ای در منا خواند و از اوضاع جاری کشور اظهار ناخرسندی نمود. در پایان خطبه فرمود: اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ/ خدایا تو می دانی که این تلاش ها و اقدام ها نه به منظور رقابت در سلطنت و حکومت است و نه به منظور دست یابی به ثروت و نعمت مادی. بلکه می خواهیم اصول و ارزش های دین تو را آشکار کنیم و آن ها را ارائه دهیم و اصلاح در مملکت تو پدید آوریم و مظلومان از بندگان تو امنیت پیدا کنند و احکام و قوانین تو مورد عمل قرار گیرد."
مسأله اصلاح در امت در وصیت نامه امام حسین علیه السلام نیز که آن را قبل از حرکت از مدینه نوشته آمده است. لیکن هیچ یک از اظهار معالم دین، اصلاح در بلاد، ایجاد امنیت برای مظلومان، احیای احکام الهی و مبارزه با بدعت چیزی نیست که منافاتی با رضایت خدا داشته باشد یا غیر ‌آن باشد بلکه عین تحصیل رضای الهی است. البته امام حسین علیه السلام این را خصلت  شخصی خود نمی داند بلکه خصلت اهل بیت را چنین برمی شمرد: رضی الله رضانا اهل البیت."
معنای عمیق تر توکل چیست؟
از مظاهر دیگر عرفان در حادثه عاشورا توکل مثال زدنی سیدالشهدا (ع) به خداوند است. اما ماهیت و درون مایه توکل چیست؟ توکل به معنای اعتماد و تکیه بر خداست و این که انسان بر خود و نیروها و توانمندی های خود یا دیگران اعتمادی نداشته باشد. چون هرکس در کاری که خبره نیست و یا توان آن را ندارد وکیل می گیرد. انسان در امور و شئون خود نه خبره است و نه توانایی و قدرت انجام آن را دارد، چنان که دیگران نیز مانند او هستند و وضعیتی بهتر از او ندارند. لذا باید به یک مبدأ خبیر و قادر تکیه کند و این همان توکل بر خداست: "و من یتوکل علی الله فهو حسبه / هرکس بر خدا توکل کند خدا کفایت مهمات و مشکلات او را می کند،"  "حسبنا الله و نعم الوکیل / خدا کفایت مشکلات ما را می کند و او بهترین وکیل و تکیه گاه است" "علی الله فلیتوکّل المتوکّلون / تکیه کنندگان باید فقط بر خدا تکیه کنند. "
در بیان بلند حضرت جواد الائمه علیه السلام آمده است: تکیه بر خدا بهای هر متاع گران قیمت و نردبان هر مقام متعالی و متکاملی است: "الثقه بالله ثمن لکلّ غال و سلّم الی کلّ عال."
توکل مرزی جدا از به کارگیری اسباب مادی ندارد تا انسان بگوید: کاری که توانایی آن را دارم، خودم انجام می دهم و کاری که در انجام آن ناتوانانم بر خدا توکل کرده و به او واگذار می کنم، بلکه انسان در ریز و درشت کارهای خود ضعیف و ناتوان است و احتیاج به وکیل دارد. نه تنها در قیام خود به حول و قوه الهی نیاز دارد، در قعود و نشستن نیز محتاج به حول و قوه اوست لذا در نماز می گوییم: "بحول الله و قوته اقوم و اقعد" یعنی نه تنها در ایستادن بلکه در نشستن نیز به حول و قوه خدا اعتماد و تکیه می کنم.

منبع:شبستان

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین