۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۲ : ۰۶
محمود ژولیده
بر مُعجزِ آشکار کعبه صلوات
بر صاحبِ اختیار کعبه صلوات
با فاطمۀ بنت اسد با احمد
بر مُولِدِ مستجار کعبه صلوات
***********************
علی اکبر لطیفیان
غیر ازین در، خواهش احسان نمیآید به کار
التماس از دست اینوآن نمیآید به کار
یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمیآید به کار
بیسروسامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را سروساماننمیآیدبهکار
خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بیگناهان را چرا زندان نمیآید به کار
کار؛کار پنجهمشگلگشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمیآید به کار
کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمیآید به کار
دوستانت خاک را اینقدر ارزش دادهاند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمیآید به کار
***
در میان بیقراریها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست
روز هجران میکشیم و شب تقاضا میشویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست
نیستم گرچه کلیمالله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست
هرچه را بخشید میریزم بهپای فاطمه
خرج یارش میکنم هر چه ز یار آمد به دست
خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست
ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعدازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست
***
گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی
این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی
مینویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
مینویسم تا ابد اول علی آخر علی
ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی
او خودش جای خودش نامش چنان مشکلگشاست
که شفاعت میکند فردای محشر هر علی
یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی
شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُلسوار و خواجه قنبر علی
انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی
***
گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
میدمد خورشید از چاک گریبان نجف
سفره مولاست گر پهن است هر جا سفرهای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف
آرزوی دیدن جنت نکردم هیچوقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف
نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف
به قنوت ما نمیآید عقیق هیچجا
میخرم انگشتر از ملک سلیمان نجف
ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف
رزق آبونان ما دست حسین است و علی
سالها خوردیم آب کربلا نان نجف
نیمه ماه رجب از راه دارد میرسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف
*********************
غلامرضا سازگار
هستی امشب تا سحر اختر شماری می کند
خواب هم در دیده ها شب زنده داری می کند
باد اعجاز نسیم نو بهاری میکند
خاک را از اشک خود مشک تتاری میکند
چاه زمزم اشک شوق از دیده جاری میکند
کعبه چشمش در ره است و بیقراری میکند
چشم بگشوده که صاحب خانه آید در حرم
باغبان روح با ریحانه آید در حرم
ای ملائک گل برافشانید بام کعبه را
بیشتر گیرید امشب احترام کعبه را
با وضو باید به لب آرید نام کعبه را
بشنود از چار رکن امشب پیام کعبه را
هم پیام کعبه هم ذکر سلام کعبه را
مام کعبه آورد با خود امام کعبه را
ای حرم آماده شو تا میهمان داری کنی
میهمان خویش را در موج غم یاری کنی
ای حرم آغوش خود بگشا که جانانت رسید
میهمان نه میزبان میهمانانت رسید
پایداری کن که رکن چار ارکانت رسید
شب بجای ماه خورشید فروزانت رسید
مظهر حسن خدای حی منانت رسید
پیکر بی روح بودی تاکنون ، جانت رسید
بازکن در بازکن در حیدر آمد سوی تو
شیر حق جان نبی با مادر آمد سوی تو
فاطمه دعوت شده از سوی دادار حرم
چشم حق بین دوخت از هر سو به دیدار حرم
تافت خورشید وجودش در شب تار حر م
چون حجر بگذاشت روی خود به دیوار حرم
هم حرم شد یار اوهم گشت او یار حرم
با قدوم حضرتش افزود مقدار حرم
او صدف بود و ولی الله اعظم گوهرش
کعبه میگردید چون پروانهبرگردسرش
ناگهان انداخت گل از درد زادن روی او
ریخت چون گوهر عرق از طلعت نیکوی او
شد کمان از درد ، سر و قامت دلجوی او
بی خبر از حال او هم قوم او هم شوی او
او بسوی کعبه چشم آفرینش سوی او
با خدا گرم سخن لعل لب حق گوی او
کی خدا امشب تو از درد درونم آگهی
بسته راه از چار سو بر من تو خود بگشا رهی
ای پناه بی پناهان ای خدای جلیل
ای که ره گم کردگان راهم چراغی هم دلیل
بسته ام بر لطف تو از رشته جانم دخیل
تو خداوند جلیل استی و منعبد ذلیل
بارغم بر روی دوشم گشته چون کوهی ثقیل
یاریم فرما که مهمان تو در این خانه ام
باز کن راهی بسویت بر من و دردانه ام
کعبه امشب رکن دین را در بغل بگرفته ای
مرشد روح الامین را دربغل بگرفته ای
اصل قرآن مبین را در بغل بگرفتهای
جان ختم المرسلین را در بغل بگرفته ای
هستی هست آفرین را دربغلبگرفتهای
شیر حق حبل المتین را در بغل بگرفته ای
قبله دل کعبه اهل یقین است این پسر
منجی عالم امیرالمومنین است این پسر
**************************
محسن حنیفی
به دور گنبد آن شهریار می چرخد
کسی کنار من انگار یا علی دم داد
دوباره روی لبم نام یار می چرخد
همیشه سینه به سینه حکایت مِهرش
میان مردم این روزگار می چرخد
حکایت لب تیغ و فرار یک لشکر
همین که در کف او ذوالفقار می چرخد
شروع می شود این شعر و لکنتم، تو ببخش
زبان به مدح تو بی اختیار می چرخد
هر آنکه گم شده مولا به راه محتاج است
چنان که شام سیاهی، به ماه محتاج است
به ذکر نادعلی من همیشه محتاجم
همیشه سینه ی زخمی به آه محتاج است
گرفته دست فلک گوشه ی عبای تو را
چو کودکی که به یک سرپناه محتاج است
مرا به یک ثمن بخس هم شده تو بخر
که شاه هم به غلام سیاه محتاج است
ببخش! پادشه بی نیاز یعنی تو
رکوع و بخشش بین نماز یعنی تو
ملک ز خاک نجف دُرّ ناب حاضر کن
ذبیح بر قدم بوتراب حاضر کن
دخیل باده ی ساقی نما دو دست مرا
برای مستی دائم شراب حاضر کن
دوباره سوی نجف میروم خدا را شکر
برای بدرقه یک کاسه آب حاضر کن
که سر فِدای لب تیغ و رزم صفینش
و عالمی به فدای تراب نعلینش
***********************
سید هاشم وفایی
گلشن روی تو تماشائی است
به فروغ نگاه تو سوگند
چشم تو آفتاب بینائی است
دلت از نور حق بود روشن
سینۀ تو کتاب دانائی است
نام تو درد را دوا بخشد
نفس تو دم مسیحائی است
هرکجا نام تو رسد به میان
صحبت از عاشقی و شیدائی است
ای که شد کعبه از تو عطر آگین
گل روی تو در شکوفائی است
من ندیدم اگر چه کوی تو را
لیک دانم بهار زیبائی است
چه بگویم به مدح تو سخنی
ای که گفتی فمن یمت یرنی
ای گل از مقدم تو خرسندم
نخل غم را ز باغ دل کندم
مثل شبنم به روی گونۀ گل
روی لب ها نشسته لبخندم
گاه ریزم گلاب اشک از چشم
گاه دربین گریه می خندم
داده مهر تو آبرو بر من
با ولای تو آبرومندم
گر شود پاره رشتۀ عمرم
نگسلد تا به حشر پیوندم
من که عمری طواف کوی تو را
کرده ام خواهش از خداوندم
با چنین طبع نارسا تو بگو
من که دلخسته ، آرزومندم
چه بگویم به مدح تو سخنی
ای که گفتی فمن یمت یرنی
***********************
سعید پاشازاده
بهر نبی وصی نه برادر رسیده است
عین هم و لسان هم و چهره ی همند
مولا رسیده یا که پیمبر رسیده است
یک رودخانه از دل جنت خروش کرد
حالا رجب به ساقی کوثر رسیده است
اصلا بعید نیست خدا جلوه گر شود
از بیت حق خدای مصور رسیده است
او آمده که بنده به حق رو به رو شود
وقتش رسیده است یدالله رو شود
آقای من کسی است که مهر الست داشت
پیش از شروع خلقت ذرات هست داشت
یک لحظه ذکر از لب مولا نمی نشست
شصت و سه سال یکسره با خود نشست داشت
از کشته پشته ساخته یکضربهذوالفقار
از بس که در نبرد علی ضرب شصت داشت
وقت نماز هم کرمش کار می کند
انگشتری به سائلش ایثار می کند
وقت اذان رسیده کمی از خودت بگو
تا در بیاوری ز دو عالم دمار را
از فاطمه طلب بنما ذوالفقار را
وقتی که پای تیغ تو باشد وسط دگر
دست کسی نمی کشد این اقتدار را
سربند تو همین که شود دستمال زرد
ترجیح می دهند به ماندن فرار را
تیغ کج تو در همه ی عمر کج نرفت
یوم الحساب می کند این کارزار را
ای کوه ما به دامنه ات تکیه داده ایم
از دامنت تکان مده گرد و غبار را
در سایه سار امن تو بودن سعادت است
مردن برای عاشقت عین شهادت است
ما را گدای سفره نانت نوشته اند
یعنی همیشه بر سر خوانت نوشته اند
در چاه های کوفه شبیه کبوتران
مهمان چشم اشک فشانت نوشته اند
در بارش بلا و در ایام فتنه ها
ما را به زیر چتر امانت نوشته اند
تو آمدی که رنج بشر مختصر شود
سادات فاطمی زمین بیشتر شود
آیات مؤمنون لبت را شنیده ایم
جز احترام پاسخ آن را ندیده ایم
پیغمبر خدا به لبت بوسه بوسه زد
اوصاف گریه کردنشان را شنیده ایم
تاریخ را ورق زدم و چند سال بعد
حالا به ماجرای حسینت رسیده ایم
حالا به ماجرای همان خواهری که گفت
دیگر بس است قاری قرآن بریده ایم
از صبح لا به لای اهالی شهر شام
بر شانه بار طعنه و تهمت کشیده ایم
************************
سید هاشم وفایی
باز امشب نقش خورشیدی منور می کشند؟
یا که تصویری ز روی ماه حیدر می کشند
تا که خورشید ولایت پرتو افشان می شود
پرده بر رخ از خجالت ماه وا ختر می کشند
آرزومندان دل از کف داده اند امشب مگر
انتظار دیدن رخسار دلبر می کشند
گلشن آرایان همه محو گل رویش شدند
از دل خود نعرۀ الله اکبر می کشند
اشک شوق امشب خریداری دگر دارد بیا
عرشیان درفرش ناز دیدۀ تر می کشند
ارزش آن قطره از هرگوهری افزون تر است
چون به میزان عمل در روز محشر می کشند
چون همای آسمان پرواز با یاد علی
شب روان تا ساحت عرش برین پر می کشند
تشنه کامان محبت با ولایش روز حشر
جام کوثر از کف ساقی کوثر می کشند
روز محشر زیر نور گرم خورشید فلک
دوستداران علی را چتر بر سر می کشند
ای «وفائی» آبرومندان فردا می شوند
خاکبوسانی که خود را سوی این در می کشند
************************
سید مجتبی ربیع نتاج
چه قدر نام علی یاد علی شیرین است[5]
چه قدر خواندن یک ناد علی شیرین است
چشمه فیض تو هر آینه جوشید از تو
من تو را زاهد شب شیر عرب میخوانم
من تو را معجزه ی ماه رجب می خوانم
پدر خاک نه بابای یتیمانی تو
مثل آنان غزل نان ورطبمیخوانم
یک به یک شرح حکایات و قضاوت هایت
خط به خط ،علم و یقین ،بهت و عجب میخوانم
هیچ کس چون تو رها گشته و آزاد نبود
هیچکس چون تو چنین جامع اضداد نبود
به یقین دست خدا بوده به روی سر تو
مستم از جام رجز های اناالحیدر تو
************************
قاسم صرافان
و خداوند علی گفت و چنین خلقت کرد
و تو را در دو جهان آیینهی حیرت کرد
در دل کعبه نشستی و دلش روشن شد
کعبه حاجی شد و آمادهی چرخیدن شد
بی سبب نیست که در قلب همه جا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
کعبه شد حاجی و شد مست و چه احرامی بست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
بی سبب نیست که آرام و قرار همهای
تو همان صورت ظاهر شدهی فاطمهای
دو سه روز است جهان دور زمین میچرخد
عالمی حلقه شده دور نگین میچرخد
دلش از شادی دیدار تو پر زد کعبه
نتوانست که در پوست بگنجد کعبه
روح از سوی همه بوسه به بازویت زد
فاطمه بنت اسد شانه به گیسویت زد
شانه زد بنت اسد، دید که هر رشتهی مو
لا الهی است که دارد به لبش: الا هو
باز شد کعبه دلش از لب خندان شما
سینه چاکی چه میآید به محبان شما
کعبه یک سنگ نشان، بود تو جانش دادی
قلب این سنگ نشان را تو نشانش دادی
ساغر عشق به دست تو فقط میآید
هر که عاشق شده پای تو وسط میآید
ساقیا تا که سر زلف تو را شانه زدند
«دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»
بین هر حلقه مو حلقهی مستان تو اند
این جماعت همه الله پرستان تو اند
دست نامحرم از آن چین و شکن کوتاه است
سر این رشته فقط وصل به وجه الله است
آن سر رشته گره خورده به جان و دل ما
تا که بستند، گره وا شده از مشکل ما
چشم وا کردی و نوری ازلی پیدا شد
مثل این فاطمه، آن فاطمه هم شیدا شد
جامه یک بار به احرام تو بستن بس نیست
جام در راه تو یک بار شکستن بس نیست
حشر، چون حجر عدی با کفنی چاک خوش است
مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است
حجر، یوسف شد و از چاه درآمد انگار
وسط روز ببین ماه در آمد انگار
باید اینگونه به عشق تو هوایی باشد
وقتی عاشق نوهی حاتم طایی باشد
قبر یک بار به عشق تو چشیدن کم بود
آخر این کشتهی عاشق پسر حاتم بود
نه به حاتم، به غلامی درت مینازد
او کریمی است که بیش از دگران میبازد
مثل او کاش شهیدان دمشقت باشیم
چند نوبت همگی کشتهی عشقت باشیم
محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن
پاک کن نقش جهان از دلم آزادم کن
************************
یاسر رحمانی
سال ها بود که این راز نمی فهمیدم
موسم حج به حرم دور چه می گردیدم
مروه را تا به صفا سعی چه سودم می داد
سنگ برداشتن و رمی چه سودم می داد
حلق و احرام و منا و عرفات و تقصیر
تلبیه،زمزمه و ذکر ودعا و تکبیر
این همه بارش دستور خداوند چرا؟
که چنین گوی و چنان باش و زبان بند چرا؟
نه مرا زهره که این راز بگویم با کس
نه ز حی ازلی سر زند افعال،عبث
من در اندیشه که این کار عجب مشکل شد
که سر انجام مرادوفرجیحاصلشد
هاتفی گفت که در کشتی جان نوحی هست
این که گفتی همه جسم است ،در آن روحی هست
سر تراشیدن و قربانی و رمی جمرات
ذکر و تسبیح و مناجات و وقوف عرفات
استلام حجر و منزلت رکن و مقام
این همه اوج و فرود ،آن همه تنزیل و قیام
آنکه گفته است فقط (سنگ نشانیست) بجاست
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
مروه و سعی و صفا را بنگر چون باشی
این ره منزل لیلی ست چو مجنون باشی
هیچ در راه خداوند زخود دل نکنی
سنگ تا بر سر شیطان هوایت نزنی
حال باید ز یقین جلوه به ذاتت بدهند
قدحی معرفت اندر عرفاتت بدهند
در منا کعبه دل قبله افلاک شود
گر که خالی دلت از هرچه که ناپاک شود
شامل لطف خداوند جلی میگردی
به مطاف آمده و دور علی میگردی
در طواف حرم اینگونه که برمی آید
اولین فکر که آندم به نظر میآید
سند دل چو به نام پدر خاک زنی
کعبه هم باشی اگر سینه خود چاک زنی
همه را هست دلی خانه دلدار هوس
بهر مولا در این خانه ز دیوار گشود
در جهان کیست چنین پاک و مقدس باشد
گر که در خانه کسی هست همین بس باشد
هر که روشن دلش از نور ولایت نشود
پای در کعبه نهد باز هدایت نشود
**************************
غلامرضا سازگار
کعبه حلول نور مبارک به دامنت
پیراهن سیاه برون آر از تنت
امشب تویی و حسن خداوند ذوالمنت
آمد زمان سورۀ توحید خواندنت
بت ها سرود نور بخوانید با علی
ای سنگ های کعبه بگویید یاعلی
امشب حرم به عرش خدا ناز می کند
آغوش خود برای علی باز می کند
آهنگ یاعلی ست که آغاز میکند
راز نگفته با علی ابراز می کند
ای کعبه باز زندگی از سر گرفته ای
جان محمد است که در بر گرفته ای
این طفل نیست شیر خداوند اکبر است
این روی حی سرمد و پشت پیمبر است
این دست داور است که برخلق یاور است
این صاحب لوای خدا روز محشر است
ای کعبه این علی ست حضورش قیام کن
میلاد حیدر است به حیدر سلام کن
بنت اسد تو مادر جان محمدی
امشب به خانۀ پسر خویش سر زدی
تو میهمان خاص خداوند سرمدی
ام الا ئمه مادر کعبه خوش آمدی
ای کعبه ازولادت طفل تو منجلی
این خانه را خلیل بنا کرده بر علی
باز آ که آرزوی حرم را برآوری
باز آ که از برای حرم حیدر آوری
باز آ که باز بت شکن دیگر آوری
باز آ که آفتاب خدا منظر آوری
باز آ که کعبه را پسرت سرفراز کرد
این خانه برخوش آمد توسینه باز کرد
بنهاد پا به خانه معبود با علی
در هرنفس قدم به قدم گفت یا علی
بت ها صدا زدند همه یک صدا علی
از چاررکن گشت بلند این ندا علی
یک لحظه ماه فاطمه برقع زرو گرفت
تا صبح روز حشر حرم آبرو گرفت
ای کعبه از ولادت تو محترم علی
ای حرمت توکردهحرمراحرمعلی
وقتی به چشم کعبه نهادی قدم علی
کعبه به بام عرش خدا زد علم علی
سوگند می خورم به خداوند یا علی
کز عرش برتراست ی و ازکعبه افضلی
حج وزکوة صوم و صلوة قیام تو
حمد و رکوع سجده تشهد قیام تو
زمزم تو سعی هم تو صفا تو مقام تو
تکبیر تو طواف تو بیت الحرام تو
این نکته از نبی شده اعلام یا علی
اصلا تویی تمامی اسلام یا علی
ای جبرئیل بهر تو آورده ذوالفقار
برلیله المبیت تو حق کرده افتخار
کرده به راه ختم رسل جان خود نثار
تو یار یار بودی از اول نه یار غار
تو بردفاع ختم رسل پا فشرده ای
دور رسول گشته نود زخم خورده ای
آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد
ننگ فراررا به جهاد اختیار کرد
ترک نبی به معرکۀ کارزارکرد
خودرا نهان به پیچ و خم کوهسار کرد
می دید رزم تو زیسارو یمین علی
می گفت بر شجاعت تو آفرین علی
بافخر کائنات برادر فقط تویی
درروز حشر ساقی کوثر فقط تویی
اسلام شاهد است که حیدر فقط تویی
والله جانشین پیمبر فقط تویی
آنان که مدعی مقام پیمبرند
از خاک قنبر تو در این عرصه کمترند
هرگز کسی به غیرتو حیدر نمی شود
مرد فرار فاتح خیبر نمی شود
بیگانه با رسول برادر نمی شود
جز تو به شهر علم کسی در نمیشود
بگذار تا رود به سر دارها سرم
من خاک پای "میثم" تمار حیدرم
***********************
حسین ایزدی
ما را نوشته اند به پای تو از ازل
خلقت تمام، بوده برای تو از ازل
ابلیس بوده و ز جنان رانده می شود
هر کس نکرد سجده برای تو از ازل
آدم بهانه بود تو مقصود سجده ای
حق بوده در مدار ولای تو از ازل
مشکل گشای آدم و جبریل و نور، تو
عین اجابت است دعای تو از ازل
پیوند خورده است به هم این دو حادثه
معراج مصطفی و صدای تو از ازل
تنها خلیفه ای که به بت سجده ای نکرد
تو بنده ای و اوست خدای تو از ازل
هر کس که زیر سایه تو بود، بنده شد
کهف هدایت است عبای تو از ازل
**************************
حسین ایزدی
از جلوۀ جمال تو باران درست شد
از خشم تو، جلال تو، طوفان درست شد
ته مانده گِل تو شده ابتدای من ...
از خاک تو حقیقتِ انسان درست شد
ما جمله نیست ها و عدم ها و سایه ها ...
روح تو تا دمید به تن، جان درست شد
وقتی نقاب از رخ تو بر کنار شد ...
صد ها هزار واله و حیران درست شد
حتی رسالت نبوی بی تو ناقص است
روز غدیر معنی ایمان درست شد
عشق تو آتش است، من آتش پرست عشق
از شعله های عشق تو سلمان درست شد
تو مهربان ترین پدر امتی و با ...
نان پختن تو وضع یتیمان درست شد
یک قطره از وضوی تو تا بر زمین چکید
مُشک و گلاب قمصر کاشان درست شد
عرش خدا که روی زمین جلوه ای نداشت
تا در نجف برای تو ایوان درست شد
با حب و عشق و مهر به اولاد بوتراب
خاک تمام مردم ایران درست شد
***********************
علی اکبر لطیفیان
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
نانی که می پزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند
ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عشاق با معامله های گران خوشند
با اخم خویش راه فرار مرا ببند
صیاد اگر علیست همه با کمان خوشند
************************
سید حمید رضا برقعی
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
زخمی ام التیام می خواهم
التیام از امام می خواهم
السلام علیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام می خواهم
من نمکدان شکسته ام آقا
بی مرامم، مرام می خواهم
لحظه ی مرگ چشم در راهم
از تو حُسن ختام می خواهم
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت «لا یمکن الفرار» از عشق
***********************
محمد سهرابی
شد ز نام دگران گرچه مُكَدَر گوشم
خورد از نام علی قند مُكَرر گوشم
هركسی نام تورا بُرد شنیدم به دو گوش
میبرد فیض زبان را دو برابر گوشم
گوش اِستاده ام از كودكی ام نام تورا
زان اقامه كه ز لب ریخت پدر در گوشم
گوش چپ نیست كم از راست كه در میلادم
دو سِری خورده مِی از نام علی هر گوشم
من ز هر لب طلب نام علی داشته ام
نیست امروز بدهكار كسی گر گوشم
نامِ آن تیغِ پُر از آب به گوشم خورده است
گوش مالی نشد این وضع كه شد پَر گوشم
بیتی از "قصری"ِ شیرین سخن آمد در یاد
كه از آن بیت به شوق تو سراسر گوشم
") قصری"از شوق غلامی شده یك پارچه گوش
قنبری كو كه دو صد حلقه كُنَد در گوشم)
***********************
قاسم صرافان
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دلها را خدا، سوی علی
او مع الحق گفت و از آن روز ما را میکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه موی علی
ماندهام احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمان ها، مسلمان کرد با بوی علی
گر میاندیشی نماز و روزهات را میخرند
ای برادر! این تو و این هم ترازوی علی
بیشتر از برق دَمهای دو سوی ذوالفقار
دوستان را کشته خَم های دو ابروی علی
هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری
یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
ما و خاک کوی قنبر، قنبر و روی علی
منبع:بسیج مداحان
میخواستم یکی از شعرای جوون و دوستداشتنی که خیلی اشعار زیبا و پر معنا می سرایند رو یکبار دیگه معرفی کنم منظورم اقای سعید پاشازاده است.
https://instagram.com/saeedpashazade/