۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۵ : ۰۷
قال امام المجتبی(ع): هلاک الناس فی ثلاث: الکبر،الحرص، الحسد. الکبر به هلاک الدین و به لعن ابلیس. الحرص عدو النفس و به اخرج آدم من الجنة. الحسد رائدالسوء و به قتل قابیل هابیل: امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: هلاکت و نابودی مردم در سه چیز است: کبر و حرص و حسد. تکبر که به سبب آن دین از بین می رود و به واسطه آن، ابلیس، مورد لعنت قرار گرفت. حرص که دشمن جان آدمی است و به واسطه آن آدم از بهشت خارج شد. حسد که سر رشته ی بدی است و به واسطه آن قابیل، هابیل را کشت.
در قسمت قبل در رابطه با راه های علاج حسد صحبت کردیم. گفتیم فرد مبتلا می تواند به دو روش علمی و عملی با این رذیله بجنگد و ورای همه راه ها، باید به خدای منان پناه ببرد؛ که اگر لطف او نباشد نمی توانیم قدم از قدم برداریم.
در این قسمت از مطلب می خواهیم به این نکته بپردازیم که انسانی که محصور در عالم ماده است و هنوز شخصیتش کاملاً الهی نشده و با توجه به اینکه در محدوده ی مادیات، تزاحم خواسته ها پیش می آید، حتی اگر شخص مبتلا به این رذیله نباشد، چون زمینه ی ابتلا برایش فراهم است، باید چه بکند که مبتلا به حسد نشود؟ یعنی شخصی که مقتضی حسد در وجودش موجود است، باید چه بکند که به فعلیت نرسد؟ باید روی خودش کار کند که خطورات و حالات تبدیل به ملکه نشود. خطورات چیست؟
همین که یک دفعه به ذهن فرد متبادر می شود که کاش فلانی نعمتی که من دارم را نداشت یا کاش نعمتی که فلانی دارد از او به من می رسید. پس همه ی افراد (به جز آنها که به مراتب اعلی علیین رسیده باشند) به سبب اینکه ممکن است یک موقعی ذهنشان درگیر این افکار شود مقتضی ابتلا به حسد هستند و باید جلوی ریشه دواندن این حالت را بگیرند که مبادا ملکه شود.
از امام صادق(ع) در رابطه با حسد سؤال کردند؛ ایشان فرمودند: گوشت و خون است. دور می زند در مردم تا اینکه به ما می رسد وآنگاه که به ما رسید مأیوس می شود و او شیطان است. از این روایت می توان این نکته را برداشت کرد که اولاً مثل خونی که در رگهای بدن همه جریان دارد، هیچ کس استثنا نشده و بعد اینکه چطور است که وقتی به ائمه اطهار(ع) می رسد مایوس می شود؟ چون این رذیله حتی در حد خطورات ذهنی نیز در ائمه اطهار وجود ندارد.
در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است که: سه چیز است که هیچ نبی ای و هر آنکس که پایین تر از اوست، از آنها نجات پیدا نکرده است؛ اول اندیشه در وسوسه در آفرینش؛ دوم فال بد زدن؛ سوم حسد. از این روایت نیز این طور بر می آید که این رذیله در بین افراد مختلف جریان دارد.
از کنار هم قرار دادن این دو روایت توجهمان جلب می شود که در روایت دوم «نبی» آمده و نه «رسول» و رسول و نبی فرق دارند. یعنی انبیای مرسل و چهارده معصوم را از زمره این افراد مستثنی کرده است و در رابطه با انبیا نیز که حرف می زند شاید در حد خطورات ذهنی منظورش باشد.
پس تا اینجا دریافتیم:
۱- مقتضی و بستر حسد در همه افراد وجود دارد. حتی در انبیا ممکن است به صورت خطورات ذهنی یا بصورت غبطه وجود داشته باشد. (مثلاً در رابطه با سیر نزول حضرت آدم و دیدن اسماء خمسه طاهرین، یک احتمال می دهند که ایشان دچار حالت غبطه و شاید حسد شده باشند.)
۲- حسد امری است شیطانی؛ بنا به روایتی که از امام صادق(ع) خواندیم دیدیم که می فرمایند این امر، امری ست شیطانی و تا آن موقع که این خصلت به طور کامل مهار نشده و شخصیت انسان بطور کامل الهی نشده، نداهای شیطانی در درون انسان همواره وجود دارد.
در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) آمده است که شیطان به سپاهیانش می گوید بین آدمیان بغی و حسد راه بیاندازید چرا که از این دو تا شرک راهی نیست. اولین موجودی که حسد ورزید نیز خود شیطان بود. حسد او نه فقط در درون، که در عمل او نیز تراوش کرد و مانع این شد که وی به آدم سجده کند و رانده شد.
انسان تا مبتلا به رذایل و آلودگی ها نشده باشد شیطان به دنبال اوست اما به محض اینکه او را آلوده کرد و فطرت الهی اش را تیره و تار کرد، دیگر شیطان هم فرد را ترد می کند.
پس انسان توجه داشته باشد که مقتضی حسد در او هست و در معرض خطر ابتلا هست و به پیشگیری اهتمام ورزد.
اما چه مسائلی زمینه ساز حسدورزی در وجود اوست؟
۱- (بزرگترین مقتضی حسد) بودن در بستر مادیات است. چرا که چنانکه گفتیم این مسأله شروع خطورات ذهنی مبنی بر اینکه کاش فلان نعمت از آن من بود و ... است و اگر آدمی به این حالات گذرا حساس نباشد تبدیل به ملکات می شوند.
۲- توارث (به ارث رسیدن) : در بحث حالات روحی و روانی مطرح می کنند که اگر پدر یا مادری دارای خصلتی باشند این حالت به فرزند آنها نیز منتقل می شود. اما نه بصورت علت تامه. یعنی فقط زمینه ی بروز و ظهور آن به فرزند منتقل می شود. نه اینکه اگر کسی مبتلا به حسد بود بگوید پدرم حسود بود که من حسود شدم! مثلاَ معاویه (در زمان حضرت علی علیه السلام) بگوید من حسود بودم چون پدرم ابوسفیان (در زمان پیامبر) حسادت ورزید و یزید هم بگوید من حسود شدم چون پدرم معاویه حسود بود.
اما در همین جا این استدلال را نقض می کنیم. به این صورت که معاویه بن یزید(معاویه پسر یزید) علی القائده باید یک حسود چند جانبه تند و تیز در آمده باشد اما در تاریخ خلاف این است. به این صورت که وی ادعای حکومت بعد از یزید را ندارد و بیعت می کند. پس نتیجه این شد که توارث فقط در بحث مقتضی، آن هم نه به صورت شدید، تاثیر دارد و نه بصورت علت تامه و ملکه.
اگر این طور گفته شود که مقتضی حسد در هر انسانی هست، اما افرادی که پدر و مادرشان مبتلا به حسد هستند مقتضی درشان شدید تر است قابل قبول است.
۳-(قوی ترین عامل خارجی): شرایط محیط زندگی انسان. اگر فرد در محیط زندگی ای (اعم از خانواده و مدرسه و کار و محیط رفاقتی و ...) قرار گیرد که شرایط او را سوق دهند به سمت حسادت او احتمال ابتلایش به این رذیله خیلی بیشتر است. در نقطه مقابل شرایط محیط زیست اگر الهی و رحمانی باشد، فرد را در سیر تکاملی و الهی کمک می کنند و بر سرعتش در طی طریق می افزایند.
لذا ممکن است فردی از پدر و مادری بسیار با فضیلت به دنیا بیاید اما در محیطی شیطانی قرار گیرد و همین دلیل می شود بر اینکه مقتضیات رحمانی که از پدر و مادر گرفته همه از بین بروند و مقتضیات شیطانی در او ریشه بدوانند. عکس این مطلب هم ممکن است. در این موارد مثال های فراوانی نیز داریم. مثل حضرت نوح و فرزندش.
سؤال : اگر فرد در محیطی قرار بگیرد که خصلتهای شیطانی در آنجا بود بصورت بیماری واگیردار به او سرایت می کند؟ یعنی مثلاً اگر پدر حسود بود این رذیله از وی به فرزندش سرایت می کند یا نه؟ نه! اینجا انتقال این خصلت شیطانی به صورت منابهه و محاکات است یعنی علت یک فعل می تواند در دو نفر متفاوت باشد، حتی اگر فعلشان مشترک باشند. مثل وقتی دو نفر همدیگر را می بینند در حالی که یکی دارد خمیازه می کشد، دیگری نیز تحریک می شود و خمیازه می کشد. یعنی یکی یک فعلی را انجام می دهد و دیگری او را می بیند و حالتی که در وجود خودش نیز دارد از دیدن او دارد تحریک می شود و همین باعث می شود که او نیز مبتلا شود.
عوامل درونی ای که زمینه ساز این رذیله هستند را نیز متعاقباً مطرح خواهیم کرد اما عمده مطلبی که روی آن تکیه داریم این است که انسان اگر از نظر درونی خودش را تقویت کند و روی بعد رحمانی اش کار کند خطوراتش نیز رحمانی می شود و دیگر بعد شیطانی نمی تواند فعالیتی داشته باشد و خطورات شیطانی نیز قطع خواهد شد و نهایتاَ در همه احوال به خدا پناه ببرد که اوست دستگیر و بنده نواز.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که حضرت رسول(ارواحنا فداه) در "هر روز" از شش چیز به خدا پناه می برد: ۱- شک و وسوسه، ۲- شرک، ۳- عصبیت جاهلانه، ۴- خشم، ۵- بغی، ۶- حسد.
منبع:مهر