۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۰۶
عقیق:آیتالله محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق تهران گفتاری درباره نامه رهبر انقلاب به جوان اروپا و آمریکای شمالی دارد که در جدیدترین شماره عصر اندیشه منتشر شده است:
بیش از صدها سال است که مسیحیت، کشیشان و راهبان کینه توزانه بدترین دروغهای ممکن را درباره اسلام به مردم خود گفتهاند. در یکی دو قرن اخیر شکل دروغها عوض شده است و قیافه آکادمیک و دانشگاهی به خود گرفته و شرقشناسی و اسلامشناسی بهوجود آمده است، اما باز هم دروغ است و جَعل و تهمت. این میراث بیش از هزار ساله را نمیتوان به آسانی از اندیشه مردم مغربزمین زدود و آنقدر عمق و وسعت دارد که برطرف شدن آن نیاز به یک معجزه دارد، یک قدم اینکار نامه مقام معظم رهبری است و از آنجا که گویی از نسل گذشته ناامید بودهاند، خطاب به نسل جوان غربی سخن گفته و توصیه کردهاند که بهدنبال شناخت بیواسطه از اسلام بروند تا شاید بتوانند به دروغین بودن آنچه که تاکنون به نام اسلام به آنها القا شده است، پیببرند.
در ستایش وجه معلمی پیامبر
سالها پیش با یکی از بزرگان صاحبنظر و صاحبقلم این موضوع را مطرح کردم که سالها از انقلاب اسلامی گذشته و خبر این انقلاب بزرگ به گوش جهان رسیده است مردم دنیا انقلاب ما را دیدهاند و پیوند اسلامی آنرا شنیدهاند آنها ناگزیر میخواهند اسلام را بشناسند اما اسلام را چگونه باید بشناسند؟ متاسفانه ما هنوز کتابی، درسی، مقالاتی تحت عنوان «اسلام چیست؟» نداریم، که بتواند پاسخگوی سوالات مردم جهان باشد. ما در مواجهه با دنیای غرب بسیار کم گفتهایم که خدای ما چگونه خدایی است و پیامبر چگونه شخصیتی است، حکومت اسلام چگونه حکومتی است، اقتصاد اسلام چگونه اقتصادی است.
پیامبر اکرم در معرفی خود می فرمایند: «إِنَّما بُعِثتُ مُعلِّماً» من یک معلم هستم و بهعنوان یک معلم و مربی مبعوث شدهام، ماموریت من ماموریت یک معلم است و برای جنگ نیامدهام. جنگ همیشه یک عارضه و تحمیل بوده است و ما در اصل با جنگ کاری نداریم. ما میخواهیم سخنی را به گوش مردم برسانیم؛ اما قریش با تمام قدرت در مقابل اسلام ایستاده و راه تبلیغ را بر روی آن بسته است و ناگزیر است دست به اسلحه ببرد.
پیام «إِنَّما بُعِثتُ مُعلِّماً» بهصور مختلف و در کتابهای درجه اول شیعه و سنی آمده است. بنابراین در این مرحله باید در شخصیت پیامبر اکرم وجه «معلم بودن» ایشان را برجسته کنیم، اما متاسفانه این بخش از شخصیت ایشان مغفول مانده است. ایشان هر روز در مسجد مینشستند و قرآن و تفسیر آن را به مردم آموزش میدادند. امیرالمومنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام مینشستند و پیامبر اکرم درس میفرمودند، و جواب سوال میدادند. اگر در کوچه از کنار جمعی که گرد هم آمده بودند، عبور میکردند، مینشستند و با آنان سخن میگفتند، و موعظتی میفرمودند. باید این وجه بسیار مهم از شخصیت ایشان را برای مردم خودمان و مردم جهان معرفی و تبیین کنیم.
یکی دیگر از ابعاد شخصیت بزرگ پیامبر اکرم، «خُلق عظیم» ایشان است. این خلق در قرآن توصیف شده است. میفرماید: «مرحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوی گردانید. اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق می شدند.» بعد اضافه میکند: «پس چون مردم به نادانی درباره تو بدی کنند از آنان درگذر و از خدا برای ایشان درخواست آمرزش کن و برای دلجویی با آنها در مسائل اجتماعی مشورت کن.»1 ایشان نیامده بود تنها معلم قرآن باشد و جهانبینی صحیح را به جهانیان بیاموزد. بلکه میخواست اخلاق را در عمل فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی به ایشان نشان بدهد. و در رفتار ایشان انسانیت در درجه اعلاء وجود داشت.
ضرورت کشف زبان عامه
کشف «زبان عامه» بسیار مهم است. زبان از این جهت اهمیت دارد که واسطه ما با افکار دیگران و ابزاری برای مفاهمه است. جوانان زبان و اصطلاحات دیگری دارند و بنا بر خاصیت جوانی، برای خودشان زبان خاصی اختراع کردهاند، با اصطلاحات خاص. یک بخش از این زبان واقعی است و یک بخش آن تحمیل شده است. برای برقراری ارتباط با جوانها باید زبان آنها را بشناسیم، البته این کار نیاز به تخصص و آموزش دارد و باید کسانی این زبان را بیاموزند. اکنون نیز کسانی را داریم که با این زبان مفاهمه میکنند، اما کافی نیست. زبان حوزه را در حوزهها میفهمند، ولی زبان مردم معمولی غیر از زبان حوزههاست، چه رسد به زبان جوانان. قدرت امام خمینی(ره) در این بود که به زبان مردم سخن میگفت، ما به آشنایی با زبان مردم احتیاج داریم. زبان حوزوی باید در جای خودش باشد چون در آنجا بحث علمی میشود و شما ناگزیرید از زبان علمی استفاده کنید، اما باید زبان مخاطب را بیاموزیم و زبان جوانان را یاد بگیریم. کسی که متعهد رساندن پیام دین به مردم است، باید زبان مردم را بداند. قرآن مکرر میگوید:
«مَا اَرْسَلْنا مِن رسول اِلا بِلسَان قَوْمِه»2: ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش نفرستادیم.
خدا در فلسفه اخلاق
امروز یک جریان قوی در دنیا میکوشد اخلاق را در ماورای دین تعریف کند، در حالیکه اخلاق ورای دین وجود واقعی ندارد. اخلاق دلیل میخواهد و اگر من خدا را بهعنوان «دلیل اخلاق» نداشته باشم، هیچ دلیل دیگری نمیتواند مرا اقناع کند که از هوا و هوس خود بگذرم و به اخلاق پایبند باشم و یا از خودگذشتگی کنم و به نفع دیگران از منافع خودم چشمپوشی کنم و اگر دنیا همین است و ماورای آن چیزی وجود ندارد، واقعاً هیچ دلیلی برای اخلاقی زندگی کردن نمییابیم. ما خوبیهای اخلاقی را درک میکنیم، اما اخلاق به یک امر مولوی نیاز دارد، یعنی نیرویی که بتواند مرا اقناع کند. در بسیاری از اوقات تشخیص و علم من مرا اقناع نمیکند که به عمل وادار شوم. اکنون در دنیا کسی هست که نداند سیگار بد است؟ اما این دانایی مولویت ندارد. یک دلیل دیگر میخواهد. من میگویم خدا دوست ندارد تو سیگار بکشی و اگر تکبّر بورزی، خدا تو را دوست ندارد و این میتواند دلیل خوبی باشد. موارد اخلاقیای که گروههای اخلاقگرا به آنها معتقدند بسیار اندک است، زیرا در مجموعه اخلاقیشان مواردی مانند تواضع و سخاوت جایگاهی ندارند. خیرخواهی خَلق، فداکاری، ایثار و تواضع در نگاه فارغ از دین چقدر جایگاه دارد؟
یک جریان اخلاقی که امروز در غرب تبلیغ میشود مبتنی بر اصل معنویت غیردینی است. این نظریه میگوید: دین وجود ندارد، اما اخلاق و معنویت وجود دارد. در میان مردم ما نیز هستند کسانیکه به این نوع اخلاق معتقدند. در مجموعه غرب خدا وجود دارد و عده زیادی از مردم غرب به خدا معتقدند، ولی خدایی که به هیچیک از وجوه زندگی انسانها کاری ندارد. اعتقاد به چنین خدایی در هیچیک از ابعاد زندگی انسان تاثیری نخواهد داشت، خدای اسلامی خدای ربّ است خدایی است که مالک، مدبّر جهان و جهانیان است و در زندگی انسان دخالت میکند و به درد انسان میخورد.
انسان میتواند در طول شبانه روز حضور خداوند متعال را مشاهده کند، فقط باید دانست که خدا در کجا و چگونه خودش را نشان میدهد. بعد میبیند امروز مثلاً پنجبار با خدا برخورد کرده و خدا خود را به او نشان داده است. با این داوری که میگویند خدا خودش را در این عصر کمتر نشان میدهد، موافق نیستم. شاید جهان و جهانیان تغییر کرده باشند، اما قانون خدا تغییر نکرده است. مثلاً بارها شده که خیلی جدی تصمیم به انجام کاری میگیریم، اما نمیتوانیم و کار انجام نمیشود. چرا؟ چون قرآن درس میدهد و میگوید: اگر خدا را موثر اصلی دانستی کار تو به سرانجام میرسد و این کلام امیرالمومنین علی علیهالسلام است که «من خدا را به فسخ عزائم شناختم» بدون خدا تصمیم میگیرم کاری انجام دهم، انجام نمیشود، اما با خدا تصمیم میگیرم، میشود.
پینوشتها:
1. قرآن کریم، سوره آلعمران، آیه 159
2. قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 4
منبع:فارس