کد خبر : ۴۰۴۷۸
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۱

روضه استادفاطمی‌نیا درشهادت حضرت قاسم(ع)

عقیق: آیت الله عبدالله فاطمی نیا: چراغ كه خاموش مى شود ناله مى كنيد قدر بدانيد. آى مردم! اسير ناله ها و خاموشى اين مهديه هستم كه اينجا مى آيم. در اين ناله ها همه چيز پيدا مى شود. ضايع نكنيد، فكر نكنيد اگر بعد از اين ناله دست خالى مى رويد، سوء ظن مى شود. ان شاء الله اهل سوء ظن به خدا نيستيد.

اين آقا خيلى عزيز است، حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام. من نمى دانم چه بگويم، فقط يك نكته اى هست آن را بگويم و ذكر مصيبت كنم. حضرت به همراهانشان فرمودند: همه تان كشته مى شويد.

اين آقازاده به خاطر صغر سنش نگران شد. گفت عمو! من هم كشته مى شوم؟

فرمود: نور ديده ام! چگونه است ميانه تو با مرگ؟

عرض كرد از شهد عسل شيرين تر است. اين يك نكته. يادگار حضرت مجتبى عليه السلام است.

لازم نيست مصيبت مكشوف بخوانيد. به خدا همين جمله را بشنو، عبارتى كه در مقتل خيلى من را آتش زده اين است. راوى مى گويد: آقازاده آمد كه از عمو اجازه بگيرد ميدان برود. قريب به اين مضامين يك قدرى آقا سنگينى كرد، فرمود مادر تو عطر پدرت را از تو استشمام مى كند. يادگار پدرت هستى كجا مى روى؟

ديد كه عمو يك قدرى سنگين است. اين عبارت، من ظلمانى را منقلب كرده است. نمى دانم اين منظره را كه ملائكه ديدند، چه كردند؟ مى گويد: (فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه)؛ مرتب دست عمو را مى بوسيد، پاى عمو را مى بوسيد.

و اما مطلب اخير كه باز مرا خيلى منقلب كرده، يك نكته اى است از رموز كربلاست. از اسرار ولايت است. ما مدعى فهميدنش نيستيم. فقط يك ظاهرى دارد، من ظاهرش را عرض مى كنم دقت كنيد. يك وقتى يك جائى خلوتى داشتيد، حالى داشتيد با اين نكته خودتان براى خودتان مى توانيد روضه خوانى كنيد. حضرت على اكبر عليه السلام آمد از تشنگى شكايت كرد. درست است؟ امام فرمود: نور ديده ام! برگرد كه به اين زودى از دست جدت سيراب مى شوى. قاسم بن الحسن عليه السلام از تشنگى شكايت كرد. او را به گونه مخصوصى كه شرحش جاى خودش باشد، سيراب كرد. رمز است ديگر ما نمى فهميم. گفتم كه ظاهرش اين است، اين يك.

دوم اينكه كنار بدن على اكبر عليه السلام وقتى ايستاد به اين مضامين فرمود: جوانان بنى هاشم! برادرتان على را به خيمه ها ببريد. ولى در مورد قاسم بن الحسن عليه السلام راوى مى گويد: آمدم ديدم كه آقا آمد كنار اين بدن و دست مباركش را زير اين بدن گذاشت و بلند كرد. چسباند و به طرف سينه اش برد. اين دو مورد را در نظر بگيريد چرا؟ ما نمى دانيم.

گفتم ظاهرى دارد. ظاهرش اين است كه قاسم عليه السلام پدر ندارد.

روايت داريم كه صداى استغاثه حضرت قاسم عليه السلام كه بلند شد، آقا مثل شير غضبناك از خيمه بيرون رفت. يك چيزى را مى خواهم برايتان تصحيح كنم. در اينجا مى گويند بدن نازنينش زير سم اسبان، اين دروغ است. اين را تصحيح مى كنم. حضرت قاسم عليه السلام بدنش زير سم اسب نمانده، پس چه طور شد؟ حضرت قاسم عليه السلام استغاثه كرد. آقا خيلى غضبناك رفت. قاتل حضرت قاسم ديد حسين بن على عليه السلام مثل شير غضبناك دارد مى آيد. حضرت رفت يقه اين پليد را گرفت. اين ملعون فرياد زد و از قومش استمداد كرد. گفت: بياييد مرا از دست حسين بن على عليه السلام بگيريد. قومش آمدند به اين پليد كمك كنند. نتيجه اى بر عكس  داد. يعنى اين پليد خودش ماند زير سم اسب همان قوم اصلى خودش. دقت كرديد. به جهنم واصل شد. آمده بودند آن را نجات بدهد نتيجه عكس شد. زير اسب همان ها كه آمدند نجاتش بدهند ماند. در نتيجه يك گرد و خاك عظيمى در ميدان بلند شد. هوا تيره و تار شد. هيچ كس از سرنوشت حضرت قاسم عليه السلام و امام حسين عليه السلام خبر نداشت.

هم از آن طرف نگاه مى كردند هم از اين طرف. صبر كردند تا گرد و خاك فرو نشست. هوا روشن شد. ديدند آقا بالاى سر قاسم عليه السلام نشسته، مى فرمايد: برو نور ديده ام! براى من سخت است كه بالاى سر تو دير برسم. بعد با آن دو دست يدالهى، اين يادگار حضرت مجتبى عليه السلام را برداشت، به سينه اش چسباند و او را به سوى خيمه ها برد.

منبع:فردا

ارسال نظر
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۹
0
0
صلي الله عليک يا قاسم بن الحسن عليه السلام
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین