۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۲۰
از دیگر خدماتی که امیرالمومنین سلام الله علیه بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از غصب خلافت انجام دادند تعیین مبدا تاریخ بود.
عـمـر در سـال شـانـزده هـجـرى تـصـمـيـم گـرفت، براى تاريخ مبدئى تعيين كند تا نامه ها و قـراردادهـا بـر اسـاس آن تـنـظـيـم شـود. وى ابـتدا روز تولد پيامبر(ص) را مبداء قرار داد، اما نـظـرش بـرگشت و روز بعثت را انتخاب كرد،(1) ولى آن را هم نپسنديد و از مردم در ايـن رابـطـه نظر خواست. امیرالمومنین(ع) فرمود: (روزى را كه پيامبر(ص ) از مكه به مدينه هجرت كـرد و سـرزمـيـن شـرك را ترك گفت، مبداء قرار بده (2) عمر ديدگاه آن حضرت را پـسـنديد و بدين صورت هجرت پيامبر(ص ) كه طليعه قدرت و حكومت مسلمانان بود، به عنوان تاريخ رسمى، انتخاب شد.
احتجاج با ابوبكر
پـس از رحلت پيامبر اسلام (ص ) و پيش آمدن ماجراى سقيفه،
حكومت اسلامى از مسير خود منحرف گـرديـد و جـامـعـه اسـلامـى دچـار خـسـارت بزرگى
شد.
امیرالمومنین(ع) كه به دستور خدا و توسط پيامبر(ص )، به خلافت تعيين شده بود، بر اثر هواپرستى و جوسازى هاى مخالفان، خانه نشين شد و در همان روزهاى اول، انحراف از احكام و دستورات اسلام شروع گرديد.
امـيـرمـؤ مـنـان (ع) براى حفظ اصل اسلام و جلوگيرى از سوء استفاده دشمن، از حق خود چشم پوشيد، اما براى اتمام حجّت و بيان احكام اسلام و اين كه مبادا بعضى فكر كنند كه مخالفان حضرت در ادعاها و تبليغات خود، راست مى گويند در مقابل هر يك از خلفا مواضع مشخصى گرفت.
اينك به بعضى از برخوردها و موضع گيرى ها خاص ايشان، در برابر هر يك از خلفا اشاره مى كنيم.
الف ـ در اصل مسئله خلافت
اميرمؤ منان و جمعى از بنى هاشم پس از ماجراى سقيفه به
عنوان اعتراض، از بيعت با ابوبكر خوددارى كردند. دست اندركاران خلافت كه بيعت
نكردن اين افراد را، مشكلى بر سر راه خود مى ديدند بـه خانـه آنحضرت ريخته و پس از
اهانت به وى و همسرش، او را به جبر به مسجد آورده و تهديد كردند كه با جناب ابوبكر
بيعت كند.
اميرمؤ منان(ع) از بيعت خوددارى كرد و با آنان به مناظره پرداخت. وى با استدلال به نزديك بودن خود به رسول خدا و اطلاع وسيع نسبت به دستورات دين و دفاع از حريم مسلمانان و... شايستگى خود را براى خلافت اثبات كرد و دست اندركاران سقيفه را از ادامه راهى كه در پيش گرفته بودند، نهى نمود.(3)
همچنين هنگامى كه ابوبكر نزد وى آمد و نسبت به خلافت، اظهار بى رغبتى كرد و عذر آورد كه چون مردم با من بيعت كردند و پيامبر(ص) فرموده :(خداوند امّت مرا بر اشتباه جمع نمى كند.) مـن خلافت را پذيرفتم و اگر مى دانستم كه حتى يك نفر از امّت، با من مخالف است آن را قبول نمى كردم،(4) حضرت در جواب او فرمود:«اگر تو نسبت به خلاف رغبت ندارى، چرا آن را پذيرفتى؟ و آيا من و افراد ديگرى كه با تو بيعت نكردند، جزو امّت هستيم يـا نـه؟»
ابوبكر گفت : «بلى جزو امتيد.»
آن حضرت فرمود: «اگر جزو امتيم، ديگر استدلال بـه حديث پيامبر(ص) كه خداوند امت مرا بر اشتباه جمع نمى كند، بى معناست، زيرا هيچ يك از اصحاب در ايمان اين افراد و اين كه جزو امتند، حرفى ندارد.»
امـيـرمـؤ مـنـان(ع) سپس به ابوبكر فرمود: «آيا مى دانى چه كسى شايسته خلافت است ...؟»
جناب ابوبكر گفت :«كـسى كه وفادار و خيرخواه مسلمانان باشد و با كافران سازش نكند و به عدل و نيكى بر جامعه حكومت نمايد و نسبت به دنيا زهد بورزد و به قرآن و سنّت آگاه باشد و حق مظلوم را از ظالم بستاند.»
امیرالمومنین(ع) دو شرط سـابقه در دين و نزديكى بـه رسول خدا را نيز بر آن شرايط اضافه كرد و فرمود:«اى ابوبكر، تو را به خدا سوگند آيـا ايـن شرايـط در من هست يا در تو؟»
جناب ابوبكر جواب داد: در تو.
اميرمؤ منان پس از اين كه فضيلت ها و سوابق خود را به تفصيل براى وى برشمرد، فرمود: «كسى كه داراى اين شرايط است ، شايستگى خلافت امّت را دارد، چه چيز تو را فريب داد تا به خدا و رسولش پـشـت پـا زده و خلافت را بپذيرى ، در حالى كه مى دانى آنچه را اهل دين بدان احتياج دارند، فاقد هستى.»
ابوبكر سخنان امام را تصديق كرد و در حالى كه مى گريست، يك روز مهلت خواست تا در اين باره فكر كند. فرداى آن روز تصميم گرفت، خلافت را در انظار عمومى به اميرمؤ منان واگذار كند، اما عمر مانع شد و گفت: على تو را سحر و جادو كرده است .)(5)
ب ـ در مسئله فدكابوبكر پس از استحكام پايه هاى حكومت خود، دستور غصب (فَدَكْ)(6)را صادر و كارگران فاطمه زهرا سلام اللّه عليها را از آنجا اخراج كرد.
دختر پيامبر(ص) با گروهى از زنان بنى هاشم، به عنوان اعتراض نزد وى رفته و فرمود: «چرا كارگران مرا از فدك اخراج كرده اى در حالى كـه فـدك را پـدرم در حال حـيات و به امر پروردگار به من بخشيده است.»جناب ابوبكر گفت: آيا براى اثبات اين ادعا شهود و گواهانى دارى؟ فاطمه زهرا(س) اميرمومنان و ام ایمن را به عنوان شهود معرفى كرد و آنان شهادت دادند كه پيامبر(ص) فدك را در زمان حياتش به امر خدا، به فاطمه زهرا(س ) بخشيده است.
اميرمومنان(ع) پس از اقامه شهادت فرمود: «اى ابابكر تو بر خلاف حكم خدا در ميان ما حكم مى كنى.»
ابوبكر گفت : نه.
حضرت فرمود: «اگر چيزى در دست فردى از مسلمانان باشد و من ادعاى مالكيت آن را كنم ، از چه كسى شاهدى مى طلبى؟»
ابوبكر گفت: از تو[یعنی از مدعی]
امام(ع) فرمود:«پس چرا از فاطمـه، نسبت به آنچه در دست اوست، شاهد مى خواهى، در حالى كه فاطمه(س) در زمان حيات پيامبر(ص) و بعد از آن مالك (فدك) بوده است و از مدعيان مالكيت فدك مطالبه شهود نمى كنى ...7؟»
انشاءالله در بخش های بعدی به احتجاج های امیرالمومنین سلام الله علیه با خلفا در مورد اعتراض به تعیین جانشین برای پیامبر(ص)، شورای خلافت و همچنین موضع آنحضرت در مورد قتل عثمان خواهیم پرداخت.
پی نوشت ها:
1ـ تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 145؛ نقل ديگر در اين باره آن است كه
مبداء تاريخ اسلام در زمان خود پيامبر6 و به اشاره و دستور آن حضرت تعيين شد. ر.ك :
تصحيح من سيرة النّبى ، سيد جعفر مرتضى عاملى ، ج 3، ص
32 ـ 35.
2 - ـ تاريخ طبرى ، ج 4، ص 39.
3 - ـ ر. ك درس اول .
4- ـ الامامة والسياسة ، ابن قتيبه ، ج 1، ص 18 ـ 19.
5- ـ احتجاج ، طبرسى ، ج 1، ص 115 ـ 130.
6- ـ روسـتـايـى اسـت در حـجـاز كـه پـس از فـتح خيبر
يهوديان آن را به نصف درآمدش ، با رسول اللّه مصالحه كردند و چون بدون جنگ و
خونريزى به دست آمده بود، طبق دستور اسلام ، مـلك شـخـص رسـول خـدا(ص ) بود و
پيامبر نيز آن را به امر خدا (در سوره اسرا، آيه 26) به فاطمه زهرا(س ) بخشيد.
(احتجاج ، طبرسى ، ج 1، ص 90.)
7- ـ احـتـجـاج ، ج 1، ص 91 ـ 92. (البـتـه تذكر اين
نكته لازم است كه طبق دستور اسلام ، مـدعـى بـايـد شـاهـد بـيـاورد و طـلب شـهـود
از كـسـى كـه مال تحت تصرف اوست ، خلاف موازين قضايى است .)
منبع:جام
211008