آهو به چشم مست، پناهنده میشود / تضمین نمودهاند غزل را غزالها
دو غزل منتشرنشده از احمد بابایی برای امام رضا
دیروز که با او تماس داشتیم، گفت همین امروز غزلی برای مولا گفته است؛ با ردیف «ما» و مطلع: «از تناقضهای عادت گشته سرشاریم ما/ گاه اصراریم ما، گهگاه انکاریم ما»
عقیق:احمد بابایی از نسل شاعران جوان آئینی است که در کنار نامهایی چون محمد سهرابی، احمد علوی، قاسم صرافان، محسن رضوانی، محسن عربخالقی و... جریانی را در شعر معاصر مذهبی ایجاد کردهاند. بابایی علاوه بر شاعری، ذاکری اهلبیت(ع) را هم میکند. آنگونه که خود میگوید، اینها را از پدرش «حاج سیروس» به ارث برده است.
شعرخوانی امسال او در محضر مقام معظم رهبری غوغا کرد. کمتر شعری، به اندازه شعر احمد بابایی مورد تفقد و تشوفیق رهبر انقلاب قرار گرفته است. این تشویق هم میتواند به خاطر موضوع شعر که موضعگیری شاعرانه در برابر فتنه داعش بود، باشد؛ هم به خاطر زبان و لطایف شعری خاص احمد بابایی. به حق میتوان گفت که شعر «باز هم حرمله...» در کنار شعر بلند بابایی درباره «بیداری اسلامی» از اشعار ماندگار دوران معاصر خواهد بود.
احمد بابایی عاشق امام رضا(ع) است. این غزل جدید که در صبح جمعه 14 شهریورماه سروده شده را به همراه غزلی دیگر که چند ماه پیش گفته شده برایمان فرستاد که در ادامه میآید:
غزل اول:
از تناقضهای عادت گشته سرشاریم ماگاه اصراریم ما، گهگاه انکاریم ماهرکجا پا میگذاریم اشکمان جاری شودهیئت دیوانگانیم، ابر سیّاریم مادست خالی را پر از تسبیح و تربت میکنیمرونق از نام رضا داریم، بازاریم ماکعبه مردم شدیم از بس ترک برداشتیمسینهچاک مرتضی هستیم، دیواریم ماروضه میخوانیم و خصم روضه، از رو میرودشکر حق، با قابضالارواح، همکاریم ماسفره همسایه رنگین میشود از خون مامجری امضای طوماریم، خودکاریم ماچشم ما بر دست زوار است در باب جواددر بغل سرقفلی باب رضا(ع) داریم ماسهم سقاخانه ما را فزونتر کن ز پیشگر تصور میکنی امروز هوشیاریم مادر دل ما دائما نقارهها هو میکشندمطرب و درویش و شهرآشوب و بیماریم مامطرب و درویش و شهرآشوب و بیمار و خرابالغرض خوبیم یا بد! خیل زوّاریم مابا کبوترهای تو، پر میکشد دست دعاچشمِ آهوئیم، یک آمین طلبکاریم ماگوشهای پای ضریحات دست ما را بند کندست ما را بند کن جایی، گرفتاریم ماکم نمیآید کَرَم، از بس که یارِ ما یکی استکم نمیآید توقع، بس که بسیاریم ماشانهات، تابوت ما را تا کجا خواهد کشید؟بعد مُردن هم تو را ای عشق، سرباریم ما********غزل دوم:ذهنم پر است چون حرمت از مثالهااز باید و نباید و از احتمالهاآقا قبول میکندَم یا نه؟ میرومبس که برآمدهست از آقا محالهاایران ز لطف، کشور محرابها شدهچون سوی توست سجده این خط و خالهاآهو به چشم مست، پناهنده میشودتضمین نمودهاند غزل را غزالهامانند کورها به شما تکیه کردهاممن با اشاره حرف زدم مثل لالهارویم سیاه! اشهد من عرض لکنت استشوری بریز بر سر و سور بلالهاقربان تو! به پاسخ در راه ماندهاتبند آمده زبان تمام سوالهاواکن گره گره، قفس این کبوترانبسته شده به پنجره فولاد، بالهاهم مِهر رو زده به مزار تو قرنهاهم ماه رو نهاده به قبر تو سالهاوقتی خیالها همه در بند مشهداندباید نماز خواند به پشت خیالهازائر بهشت میرود از روضة رضاحتی کسی که برده دلش را مدالهاگفتند خوب و بد همه در هم خریدنیاستخود را فکندهام به دل قیل و قالهاگفتم که خوش به حال حرم رفتهها و کاشمن هم شوم یکی ز همین خوش بحالهاپیش از دعا اجابتِ آقا مثل شدهستذهنم پر است چون حرمت از مثالهااحمد بابایی
منبع:تسنیم