۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۰ : ۱۵
عقیق:مرحوم مطهّری با حقیر سوابق دوستی و آشنائی دیرین داشت و ذکر مبارک حضرت آقا با وی کم و بیش ـ نه کاملاً ـ به میان آمده بود. اینک که آقا از کربلا به تهران آمدهاند ایجاب مینمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روی این اصل، بنده جناب مطهّری را خبر کردم و ایشان در بنده منزل احمدیّۀ دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومی ملاقات انجام شد و سؤالاتی نیز از ناحیۀ مرحوم مطهّری شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهّری شیفتۀ ایشان شد و کأنّه گمشدۀ خود را اینجا یافت و سپس مرتبۀ دیگر آمد و باز ساعتی در این اطاق عمومی بیرونی با هم سخن و گفتگو داشتند.
آنگاه صدیق ارجمند مرحوم مطهّری به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتی وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟! عرض کردم: اشکال ندارد. ایشان وقت می دهند، و مکان خلوت هم داریم!
به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعی ندارد؛ بیاید و هر سؤالی که دلش می خواهد بکند.
در بالای بام منزل اطاق کوچکی برای اثاثیّه و لوازم بام معمولاً بنا میکنند، حقیر مکان خلوت را آن اطاق قرار داده و ساعتی را آقا معیّن فرمودند برای فردا که بیاید و ملاقات خصوصی داشته باشیم.
در موعد مقرّر مرحوم شهید مطهّری آمدند و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و برای آنکه احیاناً کسی به بام نرود حتّی از اطفال و افراد بیخبر از رفقا و دوستان، در وقت پائین آمدن درِ بام را از پشت قفل نمودم.
در اینجا مرحوم مطهّری آنچه می خواهد از ایشان میپرسد. سؤالهای انباشته و کهنه و جواب داده نشدهای را که چون ساعت به سر رسید و آقا پائین آمدند و مرحوم مطهّری پشت سرشان بود، من دیدم مطهّری بقدری شاد و شاداب است که آثار مسرّت از وجناتش پیداست.
آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقای مطهّری، و تا این ساعت هم نمی دانم. ولی مرحوم مطهّری هنگام خروج آهسته به حقیر گفتند: این سیّد حیات بخش است.
دستورالعمل خواستن شهید مطهّری از حضرت حدّاد
مرحوم مطهّری باز پس از مراجعت حضرت آقا از مشهد مقدّس ، ساعتی دیگر ملاقات خصوصی و خلوت خواستند که آنهم به همین نحوه و کیفیّت برگزار شد. باز هم حقیر از ردّ و بدلهای آنان اطّلاعی ندارم، ولی همینقدر می دانم که در این جلسه مرحوم مطهّری از حضرت ایشان دستورالعمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتی به او داده بودند.
مرحوم مطهّری از بنده عکس و تصویر آقای حدّاد را خواست تا در اطاقش بگذارد و نصب کند. من به او گفتم: تصویر ایشان را به شما می دهم ولی نزد خود نگهدارید و در اطاق نصب نکنید، و بجای آن تصویر مرحوم قاضی را نصب نمائید؛ چرا که آقا حاج سیّد هاشم مرد ناشناختهای است و شما مرد سرشناس، و رفت و آمد با همۀ طبقات دارید؛ چنانچه تصویر ایشان را ببینند برای آنها مورد سؤال واقع میشود که این مرد کیست؟ و به چه علّت در اینجا آمده است؟ در آن وقت هم برای شما ضرر دارد و هم ایشان نمیپسندند که نامشان مشهور گردد. امّا تصویر مرحوم قاضی چنین نیست. حقیر یک روز که منزل آن مرحوم رفته بودم، دیدم سه عکس در اطاق خود نصب کردهاند: تصویر مرحوم پدرشان آقا شیخ محمّد حسین مطهّری، و تصویر مرحوم حاج شیخ میرزا علی آقا شیرازی، و تصویر مرحوم آیة الله حاج میرزا سیّد علی آقا قاضی طباطبائی قَدَّسَ اللهُ أسرارَهُم و أعلَی اللهُ دَرجَتَهُم و مَقامَهُم جَمیعًا.
ملاقات شهید مطهّری با حداد در کربلا
در سفری هم که مرحوم مطهّری به أعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانی منزل آقا حاج سیّد هاشم را بنده به ایشان دادم، و در کربلا دوبار به محضرشان مشرّف شدهاند، یکبار ساعتی خدمتشان می رسند، و بار دوّم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مینمایند.
پس کِیْ نماز میخوانی؟!
مرحوم مطهّری در مراجعت از این ملاقات ها بسیار مشعوف بودند، و می فرمودند: در یکبار که خدمتشان بودم از من پرسیدند: نماز را چگونه می خوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجّه به معانیِ کلمات و جملات آن دارم!
فرمودند: پس کِیْ نماز می خوانی؟! در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! توجّه به معانی مکن!
باری، مرحوم حاج سیّد هاشم هم به مرحوم مطهّری علاقمند شده بودند؛ و در سفر اخیر حقیر به شام که حضرت آقا هم بدانجا برای زیارت مشرّف بودند، و این سفر پس از شهادت آن مرحوم بود، برای این ضایعه متأسّف بودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرینَ، و ألحَقَ الباقینَ بِهِم إنْ شآءَ اللَهُ تَعالَی.
پی نوشت:
روح مجرد ص 159
منبع:قدس
211008