۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۱۵
»اى رسول خدا! در اثر خشكسالى، حيواناتمان از بين رفت و
بچه هايمان گرسنه ماندند. دعا كن تا خدا باران بفرستد.»
رسول
خدا، دستهاى مبارك خود را بالا برد و دعا كرد. دستهايش را پايين نياورده بود كه
ابرها مثل كوه در آسمان پيدا شدند. آن حضرت از منبر پايين نيامده بود كه آب باران
از محاسنش سرازير شد. اين بارندگى تا روز جمعه ادامه داشت.
بعد،
باز هم همان عرب برخاست و گفت: يا رسول اللَّه! در اثر اين بارندگى نيز نزديك است
خانه ها خراب شود، دعايى بكن.
حضرت
فرمود: «خدايا! بر حوالى مدينه بباران نه بر خود مدينه«.
راوى
مى گويد: حضرت، با دست خود به قسمتى از ابرها اشاره كردند و از آنجا شكافى ايجاد
شد و ابرها به اطراف مدينه رفتند و دور شهر را حلقه زدند. و يك ماه در صحرا باران
باريد در اين موقع پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- خنديد و فرمود: «خدا ابو
طالب را جزاى خير دهد، اى كاش! زنده بود تا چشمش روشن مى شد«.