۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۵ : ۱۵
عقیق: هر روز يكى از فرزندان انصار كارهاى پيغمبر را انجام مى داد. روزى نوبت انس بن مالك بود. ام ايمن، مرغ بريانى را در محضر پيغمبر آورد و گفت: يا رسول اللّه! اين مرغ را خود گرفته ام و به خاطر شما پخته ام .
حضرت دست به دعا برداشت و عرض كرد: خدايا محبوبترين بندگانت را برسان كه با من در خوردن اين مرغ شركت كند.
در
هماه هنگام در كوبيده شد، پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: انس! در را باز كن، انس گفت: خدا كند مردى از انصار باشد.
اما
از پشت در على(ع) را مشاهده كرد، پس گفت: پيغمبر مشغول كارى است و برگشت سرجايش
ايستاد.
باز انس دعا كرد مردى از انصار باشد، در را باز كرد ديد باز هم على (ع (است، انس گفت: پيغمبر مشغول كارى است و برگشت سر جايش ايستاد.
من رفتم و على را به خانه آوردم و با پيغمبر مرغ بريان را خوردند.
پی نوشت:
جاذبه و دافعه على (ع )، ص 97 و 98 .
منبع:جام