۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۰ : ۱۸
عقیق:معاويه روزى براى ابوالاسود دئلى هديه اى فرستاد كه مقدارى از آن ، حلوا بود. منظورش از فرستادن هديه اين بود كه دل آنها را بدست آورد و قلبشان را از محبت على (ع) خالى كند. ابوالاسود دختركى پنج ساله يا شش ساله داشت پيش پدر آمد همين كه چشمش به حلوا افتاد لقمه اى از آن برداشت در دهان گذاشت .
ابوالاسود گفت دختركم ! بينداز، اين غذا زهرى است ، معاويه مى خواهد بوسيله حلوا ما را فريب دهد و از امير المؤ منين(ع ) دور كند، محبت ائمه(ع ) را از قلب ما خارج نمايد.دخترك گفت قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر بالشهداء المزعفر تبا لمرسله و آكله خدا صورتش را زشت كند. مى خواهد ما را از سيد پاك و بزرگوار به وسيله حلوائى شيرين و زعفران دار بفريبد. مرگ بر فرستنده و خورنده اين حلوا باد. آنقدر دست به گلو برد و خود را رنج داد تا آنچه خورده بود قى كرد آنگاه كه خود را پاك از آلودگى حلوا يافت اين شعر را سرود.
ابا لشهد المزعفر يابن هند نبيع عليك احسابا و دينا
معاذ الله كيف يكون هذا و مولانا اميرالمومنينا(1)
بلال بن حمامه گفت ، روزى پيغمبر اكرم (ص ) شاد و خندان بر ما وارد شد. عبدالرحمن بن عوف از جا حركت نموده عرض كرد يا رسول الله از چه چيز اين چنين خندانيد؟ فرمود به واسطه بشارتى كه از طرف پروردگارم به من رسيده آنگاه كه خداوند اراده كرد فاطمه (ع) را به ازدواج على (ع ) در آورد ملكى را امر كرد شجره طوبى را تكان دهد.
همين كه آن را تكانيد ورقه هائى بر زمين ريخت خداوند ملائكه اى بوجود آورد تا آن اوراق را جمع آورى كنند.
روز قيامت كه مى شود همان ملائكه در محشر ميان مردم گوش مى كنند فلا يرون محبا لنا اهل البيت محضا الا دفعوا اليه منها كتابا هر دوست خالص ما خانواده را كه ببينند يكى از آن نوشته ها را به او مى دهند كه برايت آزادى از جهنم است . به بركت برادر و پسر عمويم على ابن ابيطالب و دخترم فاطمه زهرا (ع ) مردان و زنانى از امتم از شراره آتش جهنم آزاد مى شوند.(2)1- آيا با حلوائى زعفرانى اى پسر هند جگرخوار مى خواهى شرافت و دين ما را بربائى
. به خدا پناه مى برم اين كار نخواهد شد مولا و آقاى ما امير المؤ منين است .
الكنى و
پی نوشت :
الالقاب ، ج 1، ص 7.
2- الكنى ، ج 2، ص 269.
منبع:جام
211008