۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۱ : ۱۴
عقیق: مرحوم «سرکار خانم ثقفی» همسر امام خمینی(ره)٬ آن روزها درمورد آسان بودن ازدواج و مهریه خود حرفهایی میزد که شهودی سازی کردن آن برای جوان امروز کاری بس مشکل و طاقت فرسا است .(!)خواندن این خاطرات زیبا خالی از لطف نیست:
عقد ما مفصل نبود. پدرم در اتاق بزرگ اندرونى که تالار نام داشت، نشسته بود. مرا صدا کرد و گفت: «قدسى جان! بیا.» من تازه از مدرسه آمده بودم و چون بىچادر پیش ایشان نمىرفتیم، چادر خواهر کوچکم را انداختم سرم و نزدشان رفتم. پدرم گفت: «آن طرف کرسى بنشین.«
خانوادۀ امام روز اول ماه رمضان آمده بودند و آن روز هشتم ماه بود. در این مدت، چند روز در منزل پدرم بودند و مادرم هم خوب و مفصل از آنان پذیرایى کرده بودند. آنان در پى خانهاى اجارهاى مىگشتند تا عروس را ببرند. بنا بود عروسى در تهران برگزار شود و بعد به قم برویم. بعد از هشت روز، خانه پیدا شد که درست همانى بود که در خواب دیده بودم.
پدرم گفت: «مرا وکیل کن که من آقا سیداحمد را وکیل کنم که بروند حضرت عبدالعظیم(ع) صیغۀ عقد را بخوانند. آقا هم برادرش آقاى پسندیده را وکیل مىکند.» من مکثى کردم و بعد گفتم: «قبول دارم». به این ترتیب، رفتند و صیغۀ عقد را خواندند.
بعد از اینکه خانه مهیا شد، پدرم گفتند: «به اینها اثاث بدهید که مىخواهند بروند آن خانه». اثاث اولیه مثل فرش و لحاف کرسى و اسباب آشپزخانه و دیگر چیزها را فرستادند. یک ننه خانم هم داشتیم که دایۀ مادرم بود. او را هم با دخترش عذرا خانم فرستادند آنجا براى پذیرایى و آشپزى.
شب پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان بود که دوستان و فامیل را دعوت کردند و لباس سفید ـ مشکى شیکى را که دختر عمهام با سلیقه روى آن گل نقاشى کرده بود، دوختند و من پوشیدم.
مهریهام هزار تومان بود. خانوادۀ داماد گفتند: «اگر مىخواهید خانه مهر کنید» ولى پدرم به من گفت: «من قیمت ملک و خانههایشان را نمىدانستم که قیمت در خمین چطور است؛ به همین دلیل هم پول مهر کردم». من هرگز مهرم را مطالبه نکردم. اما امام آخرهاى عمرشان وصیت کردند که یک دانگ از خانۀ قم به عنوان مهر من باشد.
منبع:ابنا