۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۱ : ۱۷
عقیق: ارباب من حسین جان! حالا که چهل قدم مانده! تا عزادار شدنم، تا سینه چاکی ام، پس بگذار به استقبالت بیایم اربابم و ورودی شهر کرب و بلا سجده به قدمگاهت بزنم که اربابم حالا که داری برای بندگی خدا آماده میشوی این من نا چیز، این من کمترین می آیم و چله نشینی را آغاز میکنم تا بگویم هر روز روایتی از سرشت آسمانیت را...
عقیق: جناب حجة الاسلام آقای موسوی مطلق اتفاق جالبی را که خود تجربه کرده بود، این چنین نقل می کرد:
وقتی با کاروان عتبات عالیات به کشور عراق رفتیم و به شهر کربلا رسیدیم، به زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) مشرف شدیم. در مسافرخانه، به یاد داستان ها و حکایت هایی که از نپختن گوشت هایی که زائرین از قصابی های کربلا می خریدند و همراه خود به حرم می بردند،افتاده بود، قبل از این، از حضرت آیت الله سید احمد نجفی در این مورد داستانی شنیده بودم و حضرت آیت الله لنگرودی نیز در موقع خداحافظی، به من فرمودند: اولاً: نشانه استجابت دعا در زیر قبه امام حسین(ع) اشکی است که قبل از ورود و در وقت خواندن اذن دخول از چشم جاری می شود. ثانیاً: از قصاب های اطراف حرم، در مورد نپختن گوشت هایی که مردم به حرم برده اند، سؤال کن تا مطلب مستند به خودت باشد. به آقا عرض کردم حالا که تا آنجا می روم، خودم امتحان می کنم.وقتی در کاروانمان گوسفندی را ذبح کرده بودند و قصد توزیع در بین فقرا کربلا را داشتند، در جمع کاروانیان اعلام کردم:« من مقداری از این گوشت تازه گوسفند را برداشته ام و می خواهم با خود به حرم امام حسین (ع) ببرم تا همه معجزه و کرامت حضرت را مشاهده کنیم.» با قاطعیت اعلام کردم: « اگر خدای ناخواسته این اتفاق نیافتاد؛ یعنی وقتی گوشت را در دیگ گذاشتیم، پخته شد، من از سلک طلبگی و حتی سیمای متدینین خارج می شوم.» خلاصه، تا آن جا که ممکن بود، اتمام حجت های خود را کردم و بعد، با عده ای از آقایان، به حرم امام حسین(ع) رفتیم. گوشت را هم داخل پلاستیکی در جیبم قرار دادم.
در حرم، خطاب به حضرت امام حسین(ع) عرض کردم: « آقا جان! ما شما را برای پختن و نپختن گوشت نمی خواهیم، همان گونه که در مناجات شعبانیه تعلیم فرموده اید، « و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک؛ اگر در آتش واردم کنی، به همه اعلام می کنم که تو را دوست دارم.» الان قضیه مانند مباهله است و عده ای به این امر اعتقاد ندارند.»
بعد از انجام زیارت، به طرف هتل و محل اسکانمان برگشتیم و با چند نفر از جمله آشپز کاروان، به محل پخت غذا رفتیم؛ گوشت را در دیگ گذاشتیم و زیرش را روشن کردیم.تا آن لحظه، هیچ حس خاصی نداشتم، ولی به محض روشن شدن آتش، مثل اینکه در دل من هم آتشی روشن برافروخته شد، نگرانی عجیبی در دلم پیدا شد.
به هر طریق که بود، به اتاقم رفتم و بعد از ساعتی، باز به همراه کسی به ظرف سر زدیم و چون آب تبخیر شده بود، دوباره ظرف را پر از آب کردیم و بعد از امتحان گوشت، معلوم شد که در این یک ساعت اصلاً پخته نشده است. این کار را چند مرتبه تکرار کردیم تا کاملاً مطمئن شویم که به هیچ وجه گوشت، پخته نخواهد شد و حرارت بر آن اثر نکرده است. در نهایت، دوازده ساعت گوشت داخل دیگ بود و آب در حال جوشیدن.
بعد از ساعت ها گوشت را بیرون آوردیم و وقتی با چاقو آن را شکافتیم، هنوز قرمزی گوشت که نشانه تازگی آن بود تغییر نکرده بود.
در کاروان شور و توسل عجیبی به ساحت مقدس سالار شهیدان(ع) پیدا شد. گوشت را که معجزه ای بود، با خود به ایران آوردیم و در روز اول، هر کسی که می شنید، آن را به او نشان می دادم. تا اینکه با یکی از اولیاء خدا تماس گرفتم و قضیه را گفتم. دستور دادند که گوشت را در یکی از امامزادگان شهر، دفن کنم. آن کار را انجام دادم، ولی تا مدت ها مردمی که متوجه می شدند، جهت دیدن آن قطعه گوشت به دیدارم می آمدند و از جریانی که اتفاق افتاده بود جویا می شدند. الحمدالله، این کار به یقین همه مردم افزود و همه به صورت عملی دیدند،همان طور که در روایات داریم، بدن زائر امام حسین(ع) بر آتش جهنم حرام است. قابل ذکر است که در تمام مراحل این کرامت افرادی مثل آقایان حاج محمود رابط، حاج مراد لشنی، حاج اصغر پیر هادی و ...حضور داشتند.
منبع: پرهای صداقت