۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۰۲
درد
سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر!!!
شده
هر قافیه ام یک غزل درد آور
ای
که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت
نیست از این کوچه به سرعت بگذر
دیشب
از داغ شما فال گرفتم، آمد :
دوش
می آمد و رخساره... نگویم بهتر!
من
به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم،
نا
خود آگاه به یاد تو می افتم مادر
چه
شده، قافیه ها باز به جوش آمده اند:
دم
در، فضه خبر، مادر و در، محسن پر!
شاعر:کاظم بهمنی
وا حمزتا چقد لگد ميزنه به اين در اين بي حيا/وا حيدرا اي ميخ در لااقل تو قدرى كوتاه بيا...
ياعلى