۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۰ : ۱۷
* ما خیلی هنر می کنیم، سینه می زنیم و گریه می کنیم و همه اش هم خوب
و است و ما با همین چیزها زنده ایم، ولی خب آدم وقتی به ذوالجناح نگاه می
کند که بعد از شهادت سیدالشهداء علیه السلام آنقدر سرش را به سنگ کوبید تا مُرد، یک
ذره از خودش خجالت می کشد که ما انسانیم و او حیوان است.
* دنیا مخلوق خدای سبحان است. جای بدی که نیست. مگر حق تعالی بد می آفریند؛ « ألّذی أحسَنَ کلّ شَیءٍ خَلقَهُ »، هر چه که آفریده نه که حَسَن باشد، أحسَن است، یعنی بهتر از این نیست.
* خصوصیت پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فقط این نیست که خیلی عالی می فهمید یا شهود را درک می کرده، خصوصیت پیغمبر اکرم صلوات الله علیه این است که هم شهودش و درک و علمش أعلی است به نحوی که فوقی ندارد، هم بیان شهودش، خبر از آنچه که درک کرده، أعلی است به نحوی که، از او نمی شود بهتر خبر بدهی، یعنی آن حقیقت را خیلی زیبا و سهل تحویل ما داده.
* ما از منبع خودمان جدا شده ایم، مگر از الله جل جلاله جدا نشده ایم؟ مگر در روایات نیامده که دنیا و ما فیها، آسمان، عرش، کرسی، لوح، قلم، بهشت، جهنم، حورالعین و سایر نعمت ها؛ اینها تجلیات صدیقه طاهره سلام الله علیها و تجلیات حضرت امیر المومنین علیه السلام، تجلیات نبی اکرم صلوات الله علیه و تجلیات سیدالشهدا علیه السلام و تجلیات سایر اهل بیت علیهم السلام. هستند.
* انسان باید اظهار کند، حالا چه چیزی را انسان باید اظهار کند؟ أحدیت حق را باید اظهار بکند، خب وقتی می گوییم أحدیت حق را باید اظهار بکنی، آن لوازم دارد رفقا، مثل اینکه بگوییم باید بروی بالای آن کوه، بالا رفتن آن کوه یعنی چه، یعنی خستگی، یعنی پا درد، یعنی سختی، یعنی زمان بردن، یعنی به نفس نفس افتادن، اینها لوازماتش است، هم باید انسان بالای کوه برود هم در کوهپایه بیاید و مثلا مزرعه و کشتزار را درو کند، بذر بکارد، هم آنجا و هم اینجا.
* وقتی انسان فهمش بالا برود، وقتی برود بالای کوه، همه را کوچک می بیند، إلا آن کسی که بالای کوه است.
متن اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی
مناجات با حضرت امام زمان (عج):
نگهدار آقا ، نگاه مرا
جدا کن ز بی راهه ، راه مرا
مگیر از سرم سایه لطف را
خرابش نکن سر پناه مرا
خدایا کدام ابر یا آسمان
نهان کرده در خویش ماه مرا
عجب کیمیایی شده نام تو
که زر کرده قلب سیاه مرا
طلوع تو در صبح تاریک من
پر از نور کرده پگاه مرا
بدون تو دارم نَفَس می کشم
ببخش ای نَفَس اشتباه مرا
تو را دوست دارد از این روسیاه
سوا کن دل بی گناه مرا
دم حشر در محضر مادرت
اقامت نکن دادگاه مرا
ببر کربلا جان من را بگیر
به خیرش کن عمر تباه مرا
دم قتلگاه ، آه ، یک خواهری
به عرش خدا برده آه مرا
اشعار روضه دو طفلان مسلم بن عقیل(ع)
می نویسیم در ابتدا مُسلم
بنده صالح خدا مُسلم
اولین خون کربلا مُسلم
السلام علیک یا مُسلم
و سلام خدا به طفلانی
که ز نسلش شدند قربانی
شکر مهمان مُسلمیم همه
سائل خوان مُسلمیم همه
مرثیه خوان مُسلمیم همه
عبد طفلان مُسلمیم همه
طفل اما بزرگ ، هرچه بزرگ
شیرهایی حریف صدها گرگ
کودک اما دو عارف بالله
کودکی بینشان ندارد راه
گرچه با قد و قامت کوتاه
لیک در این سرا در این درگاه
با بزرگان برو بیا دارند
آستانی پر از گدا دارند
دو ذبیح خدا دو اسماعیل
رهروانی به راه عشق گسیل
کربلا شد ز خونشان تکمیل
اول راه مسلم بن عقیل
آخر راهم پسرهای عقیل
تکه های دلش جگرهایش
دائما ابر دیده ترشان
اشک می ریخت پای باورشان (یاورشان)
دست هاشان به سمت داورشان
دیدنی شد نماز آخرشان
احکم الحاکمین به لب دارند
لب آبند تشنه یارند
بار اول نبود چشم فرات
دید در چنگ مرد آب حیات
هیچکس آن دو را نداد نجات
آی دنیا به غیرتت هیهات
کز دو تا جوجه بال و پر بردند
از دوتا بی پناه سر بردند
بی سر شدن به را تو مولا سعادتست
آقا به جان تو هنر ما شهادتست
طفلان مسلمیم و فدایی زینبیم
وقت وصال زینت عاشق رشادتست
هستی ما نثار سر زلف علی اکبرت
این رتبه هم نشانه فخر و سیادتست
از کربلا سه شعبه نشد سهم ما شود
یاد گلوی تشنه اصغر عبادتست
گزارش و صوت: سید علی حسینی