۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۲۳
وقتی پیشنهاد مصاحبه را به ایشان دادیم با لطف پذیرا شدند و بعد از پایان تدریسی که در دوره آموزشی فن خطابه داشتند، صمیمانه با ما به گفتگو نشستند:
* ماندگارترین منبری که در ذهنتان هست را برای ما بگویید. در ضمن چه هیأتی به دلتان می نشیند و چه هیأتی را اهل بیت پسند می دانید؟
من واقعش این است که چون منبر را با تمام جانم دوست دارم، همه منبرهایم در ذهنم ماندگارند؛ چون عموما یا منبر نمی روم یا اگر می روم با تمام وجودم هم عاطفه خرج می کنم، هم احساس خرج می کنم، هم روضه می خوانم و هم برای مردم معارف می گویم.
واقعش این است که تمام روضه هایی که رفتم عموما اینجوری بوده و هر شهری که رفتم مخصوصا آن لحظات آخری که وارد روضه سیدالشهداء و اهل بیت عصمت و طهارت شدم زیباترین صحنه ها در عالم خلقت برایم نقش می بندد، چرا که ما اعتقادمان این است که وقتی روضه می خوانیم همان لحظه در حال تحقق یافتن است و همان لحظه اتفاق می افتد.
اما اینکه چه هیأتی به دلم می نشیند و چه هیأتی را مورد پسند اهل بیت صلوات الله علیهم می دانم؟ آنچه که به دل ما می افتد را من می توانم جواب بدهم ولی آنچه را که اهل بیت عصمت و طهارت می پسندند اصلا در قد و قواره عقل و فهم حقیر نیست.
اینکه یک هیأتی را دوست دارم و به دلم می نشیند خب این را همه متوجه می شویم. هرچه خادمان یک هیأت، بانیان یک هیأت، مسئولان یک هیأت، همه اجزای آن هیأت طاهرتر و پاکتر و ذاکرتر باشند، قطعا مردمی که به آن هیأت می روند لذت بیشتری می برند. ما حتی در یک سفری هم که داریم می رویم به شهرستان، گاهی در یک مسجدی می ایستیم نماز بخوانیم، نمی دانیم چه کسی این مسجد را ساخته اما احساس می کنیم مسجد روح دارد. خب حتما آن بانی که مسجد را ساخته صاحب اخلاص بوده است؛ هیأت هم همینطور.
انسان یک هیأت می رود، از در که وارد می شود حال معنوی اش می رود. یک هیأت دیگر وارد می شود به محض ورود احساس می کند کأنه بهار دلش است؛ احساس می کند جانش دارد صیقل پیدا می کند. اینها همه اش به خدام و بانیانی که دارند در چارچوب آن هیأت زحمت می کشند بستگی دارد.
* حاج آقا شما در زمان جنگ تحمیلی جبهه هم رفتید یا نه؟ اگر رفتید در جبهه هیئات مذهبی چطور بود؟
بله من اصلا عمرم و همه زندگی ام را مدیون یک شهید هستم بنام شهید مجید حقیقتی؛ من 15 یا 16 ساله بودم که عشق بسیج و پایگاه داشتم. می رفتم پایگاه بسیج محله مان در میدان رسالت تهران و این شهید خیلی اظهار محبت می کرد و کم کم ما را به نماز جماعت و نمازجمعه برد تا در اولین بار که فکر کنم اردیبهشت سال 65 با هم اعزام شدیم به «بوکان» و «سقز» و از آنجا هم به تپه های «قلاویزان».
تا مرداد ماه منطقه کردستان بودیم. بعد آمدیم سمت مهران و تپه های قلاویزان و دوباره اواخر سال رفتیم به لشکر 10 سیدالشهداء گردان «حمزه». دوران بسیار خوبی بود که اواخر عملیات کربلای5 ما رسیدیم به شلمچه و دریاچه ماهی که آنجا اکثر دوستانم به شهادت رسیدند، خود من هم یک ترکش خوردم و رفتم بیمارستان. خلاصه این سال 65 بود. باز هم توفیق پیدا کردم و سال های بعد هم جبهه رفتم.
سیداحمد دارستانی در جبهههای جنگ
من هرچه دارم از شهدا دارم، چه بگویم چه نگویم، چه بفهمم چه نفهمم تا قیامت مدیون بهترین رفقایم -که همه شهید شدند- هستم. اصلا کشور ما، مملکت ما، انقلاب ما مدیون هیئات مذهبی است. بقای این انقلاب هم بستگی به جایگاه هیئات مذهبی دارد. یادم هست اولین باری که وارد «دوکوهه» شدم، غروب بود. خب غم عالم به دلم نشسته بود. سنی نداشتم 17 یا 18 ساله بودم. یادم هست که ما را به جبهه نمی بردند، به یک وضعی خودمان را رساندیم.
غروب که وارد دوکوهه شدم، در حسینیه دوکوهه نماز را خواندم و آمدم بیرون؛ صدای ذکر یازهرا یازهرا به گوشم رسید؛ اول تصور کردم دو هزار نفر یکجا دارند سینه می زنند. به سمت صدا رفتم و وارد یکی از ساختمان های دوکوهه شدم. رفتم طبقه بالا دیدم یک اتاق حدودا 3 در 4 بیست تا جوان نشسته اند، سینه هایشان را برهنه کرده اند و چنان به سینه می زنند و یازهرا یازهرا می گویند که آدم فکر می کرد دو هزار نفر دارند سینه می زنند. آنچه که برای من آنجا مهم بود این بود که آن ضرباتی که اینها با کف دست به سینه می زدند و یازهرا می گفتند باور کنید شاید دردش از یک توپ مستقیم که به سینه طرف بخورد بیشتر بود. یعنی با این همه تعصب و غیرت ذکر یازهرا می گفتند. روح همه شان شاد و إنشاءالله ما هم قدردان همه شان باشیم.
* حاج آقا بعد از این همه سال نوکری، بهترین مزدی که از حضرات معصومین علیهم السلام گرفتید چیست؟ و با کدام یک از حضرات معصومین بیشتر سَر و سِر دارید؟
حقیقتش خدا را شاهد می گیرم که ما اصلا نوکر نیستیم. نوکر آنی است که همه وجودش را، همه صفاتش را، همه اختیارش را به ولی و صاحبش تنفیذ کرده؛ ما تا حالا همچین کاری نکرده ایم.
اما از این باب که حالا به ظاهر نوکری می کنیم و روضه می خوانیم، من ارادت خاصی در دلم به بی بی دو عالم حضرت زهرا(س) دارم. چون جنس مادر از همه جنس ها سوا است و اعتقاد دارم که اگر کسی بی بی دو عالم حضرت زهرا (س) را داشته باشد، کأنه چهارده معصوم را یکجا دارد.
مهمترین علتی که سمت بی بی دو عالم رفتم همان صفت مادری است که بچه با مادرش یک جور دیگر انس دارد.
* با چه روضه ای بیشتر انس دارید؟ مرثیه یا شعری هست که در تنهایی خود زمزمه کنید؟
من یک شعری را خیلی باهاش زندگی می کنم و سعی می کنم هرجا که می روم -هر شهری و هر مجلس روضه ای- به بهانه ای این یک خط شعر را بخوانم و این یک خط را گذاشتم برای قبرم، آن وقتی که سنگ لحد را می گذارند، شروع کنم به خواندن این شعر و با این شعر انس بگیرم و إنشاءالله در قبر از ساحت مقدس صاحب ذکر مدد بگیرم:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد/ علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد/ علمدار نیامد
* حاج آقا در انتها اگر امکان دارد کمی از نوکری حضرت سیدالشهداء بفرمایید.
نکته اصلی که خدمتتان گفتم، اصلی ترین صفتی که نوکر سیدالشهداء باید داشته باشد، همان رفاقت و همان بحث حب و بغض با محوریت ولی خدا است. اما در سایه آن مطلب چند تا از اصول نوکری را فقط اشاره می کنم برای دوستان اهل دقت و تأمل؛ از صفاتی که یک نوکر باید داشته باشد و به آن ها توجه کند.
از روز تشکیل خود هیأت، با محور اخلاص هیأت بزنیم برای سیدالشهداء با این نیت که نام و آوازه حضرت در عالم بشریت به گوش هرکسی که نرسیده برسد.
دومین نکته در نوکری این است که ما دعوت شده های هیأت را اکرام کنیم. من نوعی که صاحب هیأت هستم و روضه می گیرم و عده ای را دعوت و از آن ها پذیرایی می کنم، متوجه باشم که حفظ حرمت دعوت شده ها عین حرمت گزاری به خود ولی خداست. خب چه جوری باید از اینها پذیرایی کنم به نحو احسن؟
سومین نکته در آداب نوکری این است که اول باید طاهر بشویم یعنی گناه نکنیم. مخصوصا ما که خادم هستیم وقتی طاهر شدیم، کم کم ذاکر می شویم، ذکر ولی خدا می گوییم، ذکر بندگی و طاعت می گوییم و وقتی که ذاکر شدیم به مرحله شکر می رسیم و شاکر می شویم. در حقیقت اولیای خدا منت سر ما گذاشته اند که ما را نوکر خودشان کرده اند.
چهارمین نکته که نوکر باید به آن دقت کند این است که درک حضور داشته باشد. یعنی بداند که در هیأت در زمان نوکری اش و در غیر هیأت تحت توجه و نظارت مستقیم ولی خداست. وقتی در هیأت داریم زحمت می کشیم، بدانیم که اگر یک نگاه آن ها نبود نمی توانستیم توفیق پیدا کنیم و الآن هم که داریم کاری می کنیم در منظر ولی خدا هستیم.
پنجمین نکته که خیلی مهم هست اینکه داخل هیأت به چند مرحله ملتزم باشیم؛ یکی اینکه قوی و مردانه کار کنیم و پای هیأت بایستیم.
دیگر اینکه مسؤولیت پذیر باشیم و دنبال کار را درست بگیریم و وظیفه مان را درست انجام بدهیم. اگر آشپزیم بهترین غذا را بپزیم، اگر چای ریز هستیم بهترین چای را دم کنیم، اگر طراح هستیم بهترین طرح را بریزیم، اگر مسؤول صوتیم بهترین صوت را تنظیم کنیم.
و همچنین تحملمان را ببریم بالا، اگر حرفی شنیدیم سرمان را بیندازیم پایین، اگر کسی به ما انتقاد کرد بدمان نیاید و جبهه نگیریم؛ بی توقع کار کنیم و تحمل حرف ها را داشته باشیم چراکه هیأت متعلق به سیدالشهداست و لزومی ندارد برای کاری که می کنیم منت سر کسی بگذاریم.
ششمین نکته این است که نوکر سیدالشهداء باید بیشترین اشک را داشته باشد. یک اشک قبل از جلسه باید بریزد، یک اشک حین جلسه، یک اشک هم بعد از جلسه؛ قبل از جلسه التماس کند که خدایا می شود این جلسه برقرار بشود، ما امشب دور هم جمع بشویم و گریه کنیم. التماس کند، گریه کند. حین جلسه هم دارد گریه می کند چون روضه می شنود، چون از محبوبش و معشوقش حرف می زنند. بعد از جلسه هم دلش می گیرد؛ تمام شد؟ روضه تمام شد؟ یعنی من تا هفته دیگر زنده می مانم دوباره برای آقایم گریه کنم، دوباره برای آقایم چای بریزم، دوباره برای آقایم غذا درست کنم، دوباره برای آقایم نوکری کنم؟ یعنی وقتی همه می روند، تازه گریه شروع می شود که تمام شد رفت. چرا؟ چون دلش گرفته و حالا نکات دیگری هم هست که هرکدام توضیح بیشتری می خواهد.
آفات نوکری هم خیلی مهم است. شاید کسی سؤال کند مگر نوکری آفت هم دارد؟ نه نوکری آفت ندارد. هیأت نور است، هیأت مطلق نور است. بلکه ما با خودمان آفت می آوریم یعنی با آلودگی می آییم، با بدی می آییم هیأت. با خودم کاری نکرده ام و شیطان راحت از من سواری می گیرد.
حالا اگر رفقا صلاح بدانند من چند تا از این آفت ها را می شمارم:
1- نوکر امام حسین(ع) خودش را گم کند با زیاد شدن جمعیت، با تحویل گرفتن مردم، و به جای اینکه به ولی خدا اعتماد کند، به خودش اعتماد کند. بی توجه بشود به عنایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یعنی مثلا خیال کند خودش دارد جمعیت می آورد. واقعا این خود گم کردن یکی از نکات بسیار مهم است. ما گاهی به خاطر اینکه جمعیت بیاوریم خیلی اشتباهات را مرتکب می شویم از قبیل اینکه با مداح طی کنیم و پولش را از قبل به حسابش بریزیم با این توجیه که اگر فلان مداح نیاید جمعیت نمی آید! خب ما چه تکلیفی داریم که جمعیت بیاوریم؟ ما نوکریم و وظیفه داریم روضه بگیریم و سفره ای بیندازیم. اگر هیچکس هم نیامد خودمان لخت می شویم و سینه می زنیم و گریه و عزاداری می کنیم.
2- نوکر نداند که هیأت حساب و کتاب دارد، بگیر و نگیر دارد، بالا و پایین دارد؛ گاهی هیأتت می گیرد و گاهی نمی گیرد؛ گاهی قهر و گاهی آشتی است.
3- عصبانیت، کم طاقتی و کم حوصلگی یکی از مشکلات هیأتی های ماست. طرف زود عصبانی می شود. خب نوکری نکن یا برو عصبانیتت را بخوابان! گاهی جلوی مردم شروع می کند به بدگویی، توهین و تحقیر دیگران!
4- یکی دیگر از آفات نوکری به صورت خلاصه این است که نوکر از مستمع عقب بیفتد. ما چقدر نوکر داریم که هیأت می گیرند؛ بعدش سؤال می کنیم آقای نوکر! سخنرانتان چه موضوعی را مطرح کرد؟ می گوید نرسیدم، وقت نکردم، نتوانستم گوش بدهم. می گوییم خب بعدا گوش می دادی؛ آن شب سرت شلوغ بود در آشپزخانه نتوانستی ببینی خطیبتان چه گفته، فردا می رفتی ضبط شده اش را می گرفتی گوش می دادی. خیلی وقت ها مردم می آیند لذت می برند، استفاده می برند اما خادم خودش رشد نمی کند.
5- از آفات دیگر نوکری این است که انسان آلوده بیاید، گنهکار بیاید. خب با گناهش دیگران را اذیت می کند. مثل کسی که سیر خورده و دهانش بو گرفته، بالطبع دیگران اذیت می شوند وقتی که منِ نوکر آلوده می آیم هیأت، مخصوصا نوکرها.
6- باز یکی دیگر از آفات نوکری، وضع ظاهری نوکر است. لباسش، موی سرش، کلامش؛ -هم در داخل و هم در خارج هیأت-
7- مورد بعدی اینکه خودمان را احیا کنیم به جای امام حسین(ع) خیلی وقت ها به بازی گرفته ایم و آمده ایم خودمان را به مردم معرفی کنیم نه سیدالشهداء را. اگر واقعا همه روضه خوان ها و خطبا، همه سینه زن ها و رئیس هیأت ها به این باور برسیم که العزت لله و لرسوله و للمؤمنین عزت فقط برای خدا و رسولش و سیدالشهداء و اهلبیت است و آنچه که برای ما هست ذلت است، ما نانمان و رزقمان در این ذلت است، اگر این را باور کنیم که قرار است در نوکری به جایگاهی برسیم نه در آقایی[آدم یک آقا بیشتر ندارد، یک ولی بیشتر ندارد، آن هم وجود مقدس چهارده معصوم] اگر این بشود، دیگر رقابت از بین می رود و همه هیأت ها همدیگر را کمک می کنند، همه سخنران ها همدیگر را کمک می کنند، همه ذاکران با هم می خوانند. وقتی من ببینم تو بهتر از من مداحی می کنی، من اصلا نمی خوانم چون قرار است امام حسین(ع) احیا بشود. وقتی تو قشنگ تر می توانی امام حسین(ع) را به مردم معرفی کنی، من برای چه میکروفن دست بگیرم؟ مگر نمی گویند در نماز جماعت اگر مأموم از تو عادل تر بود نمی توانی امام بشوی؟ خب در این قصه هم همینطور است.
8- یکی دیگر از آفات، بی نظمی در مسؤولیت ها در هیأت است. خیلی مهم است نظم در مسؤولیت ها، در شروع جلسه، در اتمام جلسه، در حین جلسه.
حالا اینها چند تایی بودند که الآن از آداب و آفات نوکری به ذهنم رسیدند. اما نکته آخر و مطلب آخری که فکر می کنم شاید مهمترین نکته در آداب نوکری باشد این است که ما باید در مسیر نوکری، ساحت مقدس حضرت اباالفضل العباس(ع) را سیر کنیم. چون او به تمام شئونات و حقیقت نوکری عمل کرد. ما باید سیری اباالفضلی پیدا کنیم و در این مسیر نوکری بتوانیم إنشاءالله نوکر خوبی برای وجود نازنین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام باشیم.
من عذرخواهی می کنم به خاطر این زبان الکن و این علم ناقص و بی سوادی خودم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
کار خیلی واجبی دارم لطفا اگه آدرسی دارید لطفا ازتون خواهش میکنم در اختیارم بذارید