۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۰۲
رحیم پور ازغدی در بخش هایی از سخنان خود با اشاره به سرنوشت کسانی که در صفین به عنوان رزمنده سپاه حضرت علی(ع) می جنگیدند اما بعدها از مسیر خارج شدند، گفت: در طول تاریخ بسیاری از این افراد را داشته ایم که ائمه(ع) درباره عاقبت آنان صحبت کرده اند.
وی تصریح کرد: این جریانات در سیر تاریخی
اسلام وجود داشته است، بسیاری بودند که بعد از صلح امام حسن(ع) به سپاه
دشمن ملحق می شوند و وقایع دیگر...؛ این سیر اتفاقا در واقعه عاشورا نیز وجود
داشت به گونه ای که یک برادر در سپاه امام حسین(ع) و دیگری در سپاه ابن
زیاد، یا اینکه پدر در سپاه سیدالشهدا(ع) و پسر در سپاه مقابل.
رحیم
پور ازغدی اظهار کرد: در صحنه کربلا انسان های بزرگی در سنین مختلف حضور
داشتند که بسیاری در اولین تیربارانی که از سوی سپاه کفر آغاز شد به شهادت
رسیدند و دقیقا در اولین تیربارانی از سوی سپاهیان ابن زیاد 50 تن از یاران
حضرت(ع) به شهادت رسیدند.
وی ادامه داد: به گونه ای این تیرباران سنگین بود که این تعداد از یاران به شهادت رسیده و یا در حال جان دادند و دست و پازدن بودند که حضرت(ع) در آن زمان به یاران باقی اظهار کرد که برخیزید به سوی مرگ که رحمت خدا بر شما باد، اینان ما را دعوت کردند و این تیرها را به سوی ما فرستادند.
این پژوهشگر ابراز کرد: یکی از یاران
حضرت(ع) «عمرو بن جناده انصاری» بود، بچه های 11 ساله و حتی در برخی
روایات او را نه ساله عنوان کرده اند،؛ عمرو قد کوتاهی داشت، امام
حسین(ع)، عمرو را بوسید و عمرو گفت پدرم شهید شده و من نیز می خواهم شهید
شوم، حضرت(ع) فرمودند خیر تو برو، عمرو گفت مادرم چنین به من گفته است و
من می خواهم به پدرم ملحق شوم و مادرم چنین گفت که دیگر برنگرد، میروی و
پدرت ملحق می شوی.
رحیم پور ازغدی افزود: عمرو در این سن در دل خط مقدم در دل هزاران نفر می رود و رجزهایی که می خواند جالب توجه است، او می گوید:
امیری حُسَینٌ وَنِعْمَ الامیرُ • سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ
عَلِی وَفاطِمَةٌ والِداهُ • فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی • لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنیرِ
وی در ادامه اظهار کرد: بعد از آن سر این بچه یازده ساله را جدا کردند و جلو خیمه ها روبه روی مادرش پرت کردند که مادرش سر بچه اش را برداشت و عمود یکی از خیمه ها را به عنوان اسلحه در دست گرفته و در دل سپاه ابن زیاد رفت و سر طفل خود را پرت کرد به گونه ای به سر یکی از سوار بر اسبان سپاه کفر شد و او مجروح گشت، او به دشمن حمله کرد و رجز خواند، جرزهای او نیز قابل تامل است، او گفت:
انَا عَجُوزٌ فِی النِّساء ضَعیفَةٌ • بالِیةٌ خاویةٌ نَحیفَةٌ
اضْرِبُکمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفَةٍ • دُونَ بَنی فاطِمَةِ الشَّریفَةِ مقتل الحسین
رحیم پور عنوان کرد: این رجز یعنی درست است که زنی فرسوده هستم و قدرت جسمانی ندارم و نحیفم اما ضربه من خشن است، این زن نهایتا دو نفر را مجروح کرد و امام حسین(ع) شخصا جلوی او را می گیرد و به خیمه باز می گرداند.
این پژوهشگر تاریخ اسلام در ادامه گفت: اما آخرین نفری که قصد دارم در اینجا به او اشاره کنم حضرت علی اکبر (ع) است، کسی که شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بود و وقتی که دل ها برای نبی اکرم(ص) تنگ می شد می گفتند علی اکبر(ع) راه برود،سخن گوید و قرآن بخواند، علی اکبر(ع) رجزی دارد بر این مبنا:
ألحَربُ قد بانَتْ لَها الحَقایِق
وَظَهرتْ مِن بَعدِها مَصادِق
وَاللهِ ربّ العَرْشِ لانُفارِق
جُمُوعَکُمْ أوْتُغْمَدَ الْبَوارِق
رحیم
پور ازغدی افزود: حضرت علی اکبر(ع) با وجود تشنگی قریب به صد نفر را به
هلاکت رساند، اما آن قدر تشنه بود که هر بار که بازمی گشت خطاب به امام
حسین(ع) می پرسید آیا هیچ آبی نمانده است و سیدالشهدا(ع) گفتند هیچ آب نیست
اما انگشتر خود را به او دادند تا در دهان بگذارد تا کمی بهتر شود، و باز
هم به میدان رفت و برگشت و سوال کرد آیا آبی نیست، که حضرت فزمود این بار
که بروی از دست جدت آب می خوری.
وی در پایان خاطرنشان کرد: هر کدام از جملاتی که شهدای کربلا بر زبان آوردند هر کدام یک فرهنگنامه محسوب شده و نیاز به تامل دارد.
منبع:شبستان