۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۰۲
نحوه شهادت وهب
او پس از حر و بریر به میدان رفت. روز عاشورا مادرش به او گفت: فرزند عزیزم! به یارى فرزند رسول خدا(ص) قیام کن.
وهب در پاسخ گفت: اطاعت مى کنم و کوتاهى نخواهم کرد. سپس به سوى میدان حرکت کرد.
در میدان جنگ پس از آنکه رجز خواند و خود را معرفى نمود به دشمن حمله کرد و
سخت جنگید. بعد از آنکه عده اى را کشت به جانب مادر و همسرش برگشت. در
مقابل مادر ایستاد و گفت:
- اى مادر! اکنون از من راضى شدى؟
مادرش گفت : من از تو راضى نمى شوم، مگر اینکه در پیش روى امام حسین(ع) کشته شوى.
همسر وهب گفت : تو را به خدا سوگند! که مرا در مصیبت خود داغدار منما.
مادر وهب گفت: فرزندم! گوش به سخن این زن مده. به سوى میدان حرکت کن و
در پیش روى فرزند پیغمبر(ص) بجنگ تا شهید شوى تا فرداى قیامت براى تو
شفاعت نماید.
وهب به میدان کارزار برگشت و رجز مى خواند که مطلع آن چنین است:"انى زعیم لک ام وهب بالطعن فیهم تارة و الضرب ...".
و به نقل محدث قمی با تمام قدرت مى جنگید تا اینکه نوزده نفر سوار و بیست نفر پیاده از لشکر دشمن را به قتل رساند.
سپس دستهایش قطع شد. در این وقت همسرش عمود خیمه را گرفت و به سوى وهب
شتافت در حالى که مى گفت: اى وهب ! پدر و مادرم فداى تو باد. تا مى توانى
در راه پاکان و خاندان پیامبر(ص) بجنگ.
وهب خواست که همسرش را به سراپرده زنان بازگرداند. همسرش دامن وهب را گرفت و گفت: من هرگز باز نمى گردم تا اینکه با تو کشته شوم.
مرحبا گوید به آن زن اشعری که چنین کرده زنان را رهبری
آفرین بر او که حق اجرا نمود دشمنان را این چنین رسوا نمود
از حسین(ع) یاری هم او این سان نمود هم پسر را راهی میدان نمود
زن مگو او را که که او یک مرد بود بهر دشمن و تلخ و بر ما شهد بود
قهرمانی بوده است و شیرمرد بی نظیر او بوده و یکتا و فرد
ای وهب تبریک او گفته به تو مادری این سان خدا داده به تو
امام حسین(ع) که این منظره را مشاهده کرد، به آن زن فرمود: خداوند جزاى
خیر به شما دهد و تو را رحمت کند. به سوى زنان برگرد. زن برگشت سپس وهب به
جنگ ادامه داد تا شهید شد.- رحمة الله علیه- همسر وهب پس از شهادت او بى
تابانه به میدان دوید و خون هاى صورت وهب را پاک مى کرد که چشم شمر به آن
بانوى باوفا افتاد و به غلام خود دستور داد تا با عمودى که در دست داشت بر
او زد و شهیدش نمود. این اولین بانویى بود که در لشکر امام حسین(ع) روز
عاشورا شهید شد.
عروس از خیمه سوی رزمگه تاخت به روی نعش شوهر خویش انداخت
یکی را گفت آن شمر بداختر که ملحق ساز این زن را به شوهر