عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۱۵۴۵۷
تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۳۹۲ - ۲۰:۱۷
عقیق: در همهمهء غیرت و درد، مگر می شود کار دیگری هم، کرد؟! دلشوره درد، خواب را پس می زند و غیرتِ عشق، آب را.همه چیز، از آب، از نگاهِ مردانهء ملکوتی عبّاس (ع)، موج بر می دارد و دست های تشنه خاک، به تماشای چشمان ماه نبی هاشم، بلند می شود.

آبروی آب، از اوست: هر آب، که در مشکِ او نیست، آب نیست، آبرویی است فروهِشته! ذهن علیل ابلیس، آدم را تنها از خاک می بیند. مکاشفهء عطش و جانبازی، در باور آب و آتش نمی گنجد. امّا ابوالفضل (ع)، کار خود را می کند؛ ماندن، کار او نیست. دست از "آب" می شوید و از "جان" خویش نیز!.


سید مهدی میرداماد



 مادری که امامش را از فرزندانش بیشتر دوست داشت!

حضرت عباس (ع) در سال 26 هجري قمري، متولد شد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش (ام البنين) بود.چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، ام البنين را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).


مقام علمي حضرت عباس (ع)

حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.

 

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع)

اگر بخواهيم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از ديدگاه امامان معصوم (ع) دريابيم، كافي است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه كنيم.در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدايت، سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس (ع) دارد، زيرا امام معصوم سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس (ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس (ع) از اسب بر روي زمين افتاد، امام حسين (ع) فرمودند:‌اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد. اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتيباني از امام حسين (ع) است.امام زمان (ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمومنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له،‌الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي. امام زين العابدين (ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. آنگاه امام زين العابدين (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.

 

نقش‏ آفرینی حضرت عباس(ع) در حماسه عاشورا

1- آب‏رسانی

روز هفتم محرم، سه روز پیش از شهادت امام، عبیداللّه به عمر سعد نامه نوشت: «به هوش باش! وقتی نامه‏ ام به دستت رسید، به حسین(ع) سخت بگیر و اجازه نده از آب فرات حتی قطره ‏ای بنوشد و با آنان همان کاری را بکن که آنان با بنده پرهیزگار خدا عثمان بن عفان کردند. والسلام.» امام، حضرت عباس(ع) را فرا خواند و سی سوار را به اضافه بیست پیاده با او همراه کرد تا بیست مشکی را که همراه داشتند، پر از آب نمایند و به اردوگاه امام بیاورند. پانصد سواره‏ نظام دشمن در کرانه فرات استقرار یافته و مانع برداشتن آب شدند. حضرت عباس(ع) به مبارزه با نگاه بانان فرات پرداخت و افراد پیاده، مشک‏ها را پر کردند. وقتی همه مشک‏ها پر شد، حضرت عباس(علیه‏ السلام) دستور بازگشت به اردوگاه را داد و محاصره دشمن را شکسته و توانست آب را به اردوگاه برساند.از آن پس حضرت عباس(ع) به سقّا مشهور شد. یکی از شعارهای بنی‏ امیه در مقابله اهل‏ بیت(ع) خونخواهی عثمان بوده است. اما ادعای عبیداللّه در این نامه افترایی بیش نیست؛ زیرا امام علی(ع) و فرزندان او آب را بر عثمان نبستند و این قاتلین عثمان بودند که برای بیرون کشیدن او از خانه‏اش آب را به خانه او بستند و در واقع این امیرمؤمنان(ع)بود که در اعتراض به این حرکت، به امام حسین(ع) دستور داد تا به او و خانواده‏اش آب برساند.

2- نمایندگی و سخنگویی از جانب امام

شب تاسوعا عمر سعد در برابر لشکر خود ایستاد و فریاد کشید: «ای لشکریان خدا! سوار مرکب‏ هایتان شوید و مژده بهشت گیرید». امام حسین(ع) جلوی خیمه‏ ها بر شمشیر خود تکیه کرده بود. حضرت عباس(ع) با شنیدن سر و صدای لشکر دشمن، نزد امام آمد و عرض کرد: لشکر حمله کرده است. امام حسین(علیه‏ السلام)برخاست و به او فرمود: عباس! جانم به فدایت. سوار شو و نزد آنان برو و اگر توانستی، حمله آنان را تا فردا به تأخیر بینداز و امشب آنان را از ما بازدار تا شبی را برای پروردگارمان به نماز بایستیم و او را بخوانیم و از او طلب آمرزش نماییم که او می‏ داند من به نماز عشق می‏ورزم و خواندن قرآن و دعای بسیار و طلب بخشایش را دوست می‏دارم. حضرت عباس(ع) به سوی لشکرگاه دشمن رفت و موفق شد جنگ را به تأخیر بیندازد.

3- ردّ امان‏نامه دشمن

آوازه دلاورمردی‏ های حضرت عباس(ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، شَمِر بن ذی الجوشن فردی به نام عبداللّه بن ابی محل را که حضرت امّ‏ البنین عمه او می‏ شد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس(ع) و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می‏دانست این تلاش‏ها بی‏ نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می‏ انگاشت او از جنگ طفره می‏رود، گفت:اکنون بگو چه می‏کنی؟ آیا فرمان امیر را انجام می‏دهی و با دشمن می‏ جنگی و یا به کناری می‏روی و لشکر را به من وامی‏ گذاری؟ عمر سعد تسلیم شد و گفت: نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده‏ ها باش!»شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید حضرت عباس(ع) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن‏ها فرمود: پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است. حضرت عباس(ع)به همراه برادرانش به سوی او رفتند و به او گفتند: خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان می‏دهی، در حالی که پسر رسول‏ خدا(ص) امان ندارد؟! شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس(ع)و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.

4- رفع یک شبهه

از گفتگویی که بین شمر و فرزندان امّ‏ البنین  صورت گرفت، شبه ه‏ای در اذهان به وجود می‏ آید که مراد شمر از جمله أین بنو أختنا چه بوده است؟ برخی گفته‏ اند: بین عرب رسم بوده، دختران قبیله خود را خواهر صدا می‏زده‏ اند. باتوجه به زندگی عشیره‏ ای اعراب در آن دوران و انسجام ناگسستنی پیوندهای خونی در چنین جوامعی، بعید به نظر نمی‏رسد، چنین رسمی بین آنان حاکم بوده باشد. اما تا چه اندازه این انگاره درست و قابل اثبات باشد، معلوم نیست. در هر حال، روشن کردن نسبت خانوادگی امّ‏ البنین با شمر تا اندازه‏ای می‏تواند مطلب را شفاف‏ تر سازد.گفتنی است: امّ‏ البنین و شمر هر دو از قبیله بنی‏کلاب می‏باشند. نسب خانوادگی آنان این گونه است:بنابراین امّ‏ البنین از عموزادگان شمر می‏باشد. دلیل واضح‏تر این خطاب از سوی شمر، جنبه روانی و کارکرد روان‏شناختی آن است. بدین معنا که شمر با توجه به این که روحیات حضرت عباس(ع) را می‏ شناخته، احتمال می‏داده که او امان‏نامه را نپذیرد. شمر با اتخاذ این لحن، می‏خواست که حضرت را متوجه پیوند خانوادگی ‏اش با خود نماید و شرایط روحی عباس(ع) را برای پذیرش امان‏نامه بیشتر آماده سازد. گذشته از آن، شمر این سخن را در حضور دیگران و با صدای بلند اظهار می‏کند تا عرصه را بر حضرت بیشتر تنگ نموده و او را وادار به مصالحه نماید.

5- پاسداری از خیمه‏ ها

شب عاشورا حضرت عباس(ع) پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. اگر چه ایشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود، ولی از پستی و دون‏مایگی آنان بعید نبود که پیمان‏ شکنی کنند. آن شب، هنگامی که حضرت عباس(ع) از گفتگو با شمر در مورد پذیرش یا ردّ امان‏نامه بازگشت، زهیر نزد او رفت. زهیر دیر زمانی بود که با خاندان امام علی(علیه‏ السلام) آشنایی داشت. او پرچمی را که در دست عبداللّه بن جعفر بن عقیل بود، گرفت. عبداللّه پرسید: ای برادر! آیا در من ضعف و سستی‏ ای دیده‏ ای که پرچم را از من می‏گیری؟ زهیر پاسخ داد: خیر، با آن کاری دارم. سپس نزد عباس(ع) آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و با نیزه ‏ای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگاهبانی بود. زهیر نزد او آمد و گفت: آمده‏ ام تا با تو سخنی بگویم. حضرت که بیم حمله دشمن را داشت، فرمود: مجال سخن نیست، ولی نمی‏ توانم از شنیدن گفتار تو بگذرم. بگو، من سواره می‏ شنوم.زهیر جریان خواستگاری علی(ع) از امّ‏ البنین را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج با او یادآور شد و افزود: ای عباس پدرت تو را برای چنین روزی خواسته، مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی! حضرت عباس(ع) از شنیدن این سخن خشمگین شد و سخت برآشفت و از عصبانیت آن قدر پایش را در رکاب اسب فشرد که تسمه آن پاره شد و فرمود: زهیر! تو می‏خواهی با این سخنانت به من جرأت دهی؟! به خدا سوگند تا دم مرگ، از یاری برادرم دست بر نمی‏دارم و در پشتیبانی از او کوتاهی نخواهم کرد. فردا این را به گونه ‏ای نشانت می‏دهم که در عمرت نظیرش را ندیده باشی

 6- پرچمداری‏ سپاه

صبح عاشورا، وقتی امام از نماز و نیایش فارغ شد، لشکر دشمن آرایش نظامی به خود گرفت و اعلان جنگ نمود. امام افراد خود را آماده دفاع کرد. لشکر امام از سی و دو سواره و چهل پیاده تشکیل شده بود. امام در چینش نظامی لشکر خود، زهیر را در مَیمنة و حبیب را در مَیسره گماشت و پرچم لشکر را در قلب سپاه، به دست برادر خود حضرت عباس(ع) داد.

7- شکستن حلقه محاصره دشمن

در نخستین ساعت‏های جنگ، چهار تن از افراد سپاه امام حسین(علیه‏ السلام) به نام‏های عمرو بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی، مجمع بن عبداللّه عائذی و سعد؛ غلام عمر بن خالد حمله‏ای دسته جمعی به قلب لشکر کوفیان نمودند.دشمن تصمیم گرفت آنان را محاصره نماید. حلقه محاصره بسته شد؛ به گونه‏ای که کاملاً ارتباط آن‏ها با سپاه امام قطع گردید. در این هنگام حضرت عباس(ع) با دیدن به خطر افتادن آن‏ها، یک تنه به سوی حلقه محاصره تاخت و موفق شد حلقه محاصره دشمن را شکسته و آن چهار تن را نجات بدهد، به طوری که وقتی آن‏ها از چنگ دشمن بیرون آمدند، تمام پیکرشان زخمی و خون آلود بود.

   حاج محمود کریمی


وقتى كه قد سرو خم شد

كسانى كه حسين (ع) خود را به بالين آنها رساند مختلف بودند،هر كس در يك وضعى قرار داشت.وقتى امام وارد مى‏ شد يكى هنوز زنده بود و با آقا صحبت مى‏ كرد، ديگرى در حال جان دادن بود.در ميان كسانى كه ابا عبد الله عليه السلام خود را به بالين آنها رسانيد،هيچ كس وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش عباس (ع) براى او نداشت،برادرى كه حسين (ع) خيلى او را دوست مى‏دارد و يادگار شجاعت پدرش امير المؤمنين است.در جايى نوشته ‏اند ابا عبد الله (ع) به او گفت: برادر جان! اى جان من به قربان تو! ابا عبد الله (ع) كنار خيمه منتظر ايستاده است.يك وقت فرياد مردانه ابا الفضل را مى‏ شنود.وقتى كه حسين عليه السلام به بالاى سر او مى‏ آيد،مى‏ بيند دست در بدن او نيست،مغز سرش با يك عمود آهنين كوبيده شده و به چشم او تير وارد شده است.بى جهت نيست كه گفته‏ اند:«لما قتل العباس بان الانكسار فى وجه الحسين‏»عباس كه كشته شد،ديدند چهره حسين شكسته شد.خودش فرمود:«الان انقطع ظهرى و قلت‏ حيلتى‏».

 

شهادت‏ حضرت عباس (ع) و عزاى مادر

ام البنين مادر حضرت ابوالفضل (ع) در حادثه كربلا زنده بود ولى در كربلا نبود،در مدينه بود.در مدينه بود كه خبر به او رسيد كه در حادثه كربلا قضايا به كجا ختم شد و هر چهار پسر تو شهيد شدند.اين بود كه اين زن بزرگوار به قبرستان بقيع مى‏آمد و در آنجا براى فرزندان خودش نوحه‏ سرايى مى‏ كرد.نوشته‏ اند اينقدر نوحه‏ سرايى اين زن دردناك بود كه هر كه مى‏ آمد گريه مى‏ كرد،حتى مروان حكم كه از دشمن‏ ترين‏ دشمنان بود.اين زن گاهى در نوحه‏سرايى خودش همه بچه‏ هايش را ياد مى‏كند و گاهى بالخصوص ارشد فرزندانش را. ابوالفضل(ع) هم از نظر سنى ارشد فرزندان او بود،هم از نظر كمالات جسمى و روحى.اين مادر داغديده در اين مرثيه جانسوز خودش گاهى اين گونه مى‏ خواند،مى‏ گويد: اى چشم ناظر،اى چشمى كه در كربلا بودى و آن مناظر را مى‏ ديدى،اى كسى كه در كربلا بودى و مى‏ ديدى،اى كسى كه آن لحظه را تماشا كردى كه شير بچه من ابوالفضل از جلو،شير بچگان ديگر من پشت‏ سرش بر اين جماعت پست‏ حمله برده بودند،اى چنين شخصى، اى حاضر وقعه كربلا،براى من يك قضيه ‏اى نقل كرده ‏اند،من نمى‏دانم راست است‏ يا دروغ، آيا راست است؟به من اين جور گفته‏ اند،در وقتى كه دستهاى بچه من بريده بود،عمود آهنين به فرق فرزند عزيز من وارد شد،آيا راست است؟بعد مى‏ گويد ابوالفضل،فرزند عزيزم!من خودم مى‏ دانم اگر تو دست مى‏ داشتى مردى در جهان نبود كه با تو روبرو بشود.اينكه آمدند چنين جسارتى كردند براى اين بود كه دستهاى تو از بدن بريده شده بود.

 

القاب حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏ هاشم : بهره‏ مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ‏ساز اين لقب است.

2. باب الحوائج : كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته‏ هايش را برآورده مى‏سازد.

3. طيار : بيانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهيد : شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ‏ساز اين لقب است.

5.سقا : دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.

6. عبد صالح : لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:السلام عليك ايها العبد الصالح. سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار : صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار : يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.

ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت ‏خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل (ع) است.

 

*********روز شمار نهم ماه محرم سال 60 هجری

1.محاصره خیمه ها در کربلا

امام صادق (ع) فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین (ع) و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.

2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس (ع) و برادرانش امان نامه آورد . آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:"أین بنو اختنا": "پسران خواهر ما کجایند"؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.حضرت عباس (ع) در جواب فرمودند:چه می گویی؟ شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود: لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد؟!

3.در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین (ع)

در عصر تاسوعا امام (ع) برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند. چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس (ع) فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.

4.آمدن لشکر تازه نفس به کربلا

در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.

5.خطابه امام حسین (ع) برای اصحابش

در عصر این روز امام حسین (ع) در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند. 






استاد سلیم موذن زاده در سوگ اباالفضل





منابع

1- كرامات العباسيّه معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت

2- ـ نهایة الارب، ج20، ص427

3- تاریخ‏الطبری، ج5، ص412؛

4- نفس‏المهموم، ص214

5-الکامل‏فی‏التاریخ، ج3، ص283

6- تسلیة‏المجالس، ج2، ص264

7-  مروج‏الذهب، ج2، ص701.

8- الإرشاد، ج2، ص92

9- مقتل الحسین(ع) للخوارزمی، ج1، ص246

10- جمهرة النسب، ج2، ص321.

11- بحارالأنوار، ج45، ص4

12- ینابیع‏المودة، ج2، ص340

13ـ الامالی‏الخمیسیة، ج1، ص175

14ـ بطل‏العلقمی، ج3، ص433.

15ـ اعیان‏الشیعة، ج1، ص610.

16ـ کبریت الأحمر، ص387.

تهیه و تنظیم :محمود رضا درخشانی


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین