کد خبر : ۱۵۲۱۶
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۲ - ۱۷:۳۱
شبهات عاشورایی

آخر کار شهادت است و خبری از فتح ظاهری نیست!

نه تنها اینکه من کُشته می‏ شوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من می‏ دانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم می‏ دانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند.
عقیق: امام حسین(ع) این‏طور نبود که مغرور باشد، به این معنا که خودش بر اثر بی‏خبری‏ و بی‏اطلاعی‏اش فریب خورده باشد و اشتباه کرده باشد. آنهایی که با عینک ‏های مادّی‏گری حرکت امام حسین‏(ع) را بررسی می‏کنند، چه‏بسا این حرف‏ها را می‏ گویند. چرا؟ چون از آن ابزاری که مادّی‏گراها و دنیاداران در این مواقع در ربط با حکومت استفاده می‏کنند، حضرت از آن ابزارها استفاده نکرد. لذا ـ‏نعوذ بالله‏ـ گاهی بی‏شرمانه و گاهی محترمانه به حضرت این چیزها را نسبت می‏دهند.
نخیر، حسین(ع) نه مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد. هرگز از این ابزارها هم استفاده نکرد. چرا؟ چون ما دو نوع حکومت داریم؛ حکومت شیطانی و حکومت رحمانی. حکومت، اگر حکومت شیطانی باشد، سه اهرم اصلی ابزار کارشان است؛ تطمیع کردن چه با پول، چه با پُست؛ تهدید کردن برای اینکه مردم را به سوی خودشان بکِشند یا با شهوت، یا با ترس؛ و تحمیق که عبارت است از سوء استفاده کردن از باورهای دینی مردم. این کار، کار آنها است، امّا امام حسین(ع) این کار را نکرد، بلکه عکس بود.
می‏گویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست؛ در این قیام و حرکت از همان اوّل، امام حسین(ع) آخرِ کار را می‏دانست. نه تنها فریب‏خورده‏ای بر اثر بی‏خبری نبود، بلکه از همان ابتدای حرکت، انتهای کار را می‏دانست. به عنوان نمونه بخشی از نامه‏ ها و بخشی از کلمات ایشان را نقل می‏ کنم که همه گویای این است که امام حسین ‏(ع) به‏طور دقیق سرنوشت ظاهری حرکت خود را می‏ دانست.

نامه حسین (ع) به بنی‏ هاشم

یکی نامه‏ای است که امام حسین(ع) این نامه را به بنی‏هاشم می ‏نویسد. در مورد این نامه از نظر اینکه حضرت(ع) آن را در مکّه نوشتند یا بعد از حرکت از مکّه، در این مسأله بین مورّخین اختلاف است. عدّه‏ای مثل ابن قولویه و ابن عساکر و ذهبی می‏گویند در مکّه بوده، یعنی حضرت(ع) در مکّه این نامه را نوشتند و فرستادند برای بنی‏هاشم به مدینه؛ عدّه‏ای هم می‏گویند نه، از جمله سیّد بن‏طاووس از کُلینی نقل می ‏کند که این نامه بعد از حرکت بود. به هر حال این بحث‏ها مدخلیّت ندارد، ما کاری نداریم که از مکّه بود یا بعد از حرکت از مکّه بود؛ برای ما متن نامه مهم است.
حضرت می‏نویسند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ وَ السَّلَامُ».(1) از حسین به محمّد بن‏ علی، یعنی محمّد بن‏حنفیّه، برادراش که در مدینه بود. می‏ فرماید این را بدان، هر کسی از شما بنی ‏هاشم که در این سفر به من مُلحق شوید، آخرِ کار شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کنید، بدانید که خبری از فتح ظاهری نیست. تمام شد! بسیار کوتاه و موجز!

گفت‏ وگوی حسین(ع) با اُمّ‏ سلمه

حتّی عجیب است که حضرت تمام خصوصیات مربوط به شهادتش را هم می‏ دانست. اُمّ‏ سلمه همسر پیغمبر اکرم (ص) بود. وقتی متوجه شد که امام حسین(ع) می‏ خواهد حرکت کند، آمد پیش حضرت (ع) و به او گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تَحْزَنِی بِخُرُوجِکَ إِلَى الْعِرَاقِ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ یُقْتَلُ وَلَدِیَ الْحُسَیْنُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فِی أَرْضٍ یُقَالُ لَهَا کَرْبَلَاءُ»؛ فرزندم، مرا با رفتنت به سمت عراق اندوهگین نکن؛ من از جدّت رسول‏ الله (ص) شنیدم که فرمودند: فرزندم حسین (ع) در عراق در محلّی به نام کربلا کشته خواهد شد. امّا حضرت(ع) چه جواب داد؟ فرمودند: «فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّاهْ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ ذَلِکَ وَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَا مَحَالَةَ وَ لَیْسَ لِی مِنْ هَذَا بُدٌّ»؛ مادر جان، تو فکر کرده‏ ای که من نمی‏ دانم؟! به خدا قسم من می‏ دانم که مرا می‏ کُشند. «یَا أُمَّاهْ قَدْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرَانِی مَقْتُولًا مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَى حَرَمِی وَ رَهْطِی وَ نِسَائِی مُشَرَّدِینَ»...
ببنید چه کار می‏کند حسین(ع)! اُمّ سلمه فقط شهادتش را می‏ گوید، امّا حسین(ع) به آن اضافه می‏کند. می‏ فرماید نه تنها اینکه من کُشته می‏ شوم، بلکه خدا خواسته که خانواده من هم به اسارت بروند؛ من می‏ دانم که به ستم کُشته خواهم شد؛ این را هم می‏ دانم که خدا خواسته حرم و اهل بیت من آواره شوند. بعد بالاترش را هم می ‏گوید: «وَ أَطْفَالِی مَذْبُوحِینَ»؛ بچه‏هایم هم کشته می‏شوند... «مَظْلُومِینَ مَأْسُورِینَ»؛ مظلومانه آنها را به اسارت می ‏گیرند... «مُقَیَّدِینَ»؛ همه اینها را می‏ بندند.... «وَ هُمْ یَسْتَغِیثُونَ فَلَا یَجِدُونَ نَاصِراً وَ لَا مُعِین».(2) اینها استغاثه می‏کنند و هیچ کسی هم کمکشان نمی‏کند... چه می‏گویی مادر جان؟! تو خیال کردی من نمی‏ دانم؟! تو می ‏گویی من را می‏ کُشند؟! من همه اینها را می ‏دانم.


گفت ‏وگوی حسین(ع) با برادرش

در برخوردی که امام حسین(ع) با یکی از برادرهای ناتنی ‏اش دارد، بعد از آنکه به اصطلاح می ‏خواهد برای حضرت (ع) خیرخواهی کند، می‏ گوید برادر، برادرم از امیرالمؤمنین(ع) برای من نقل کرده که تو را به قتل خواهند رساند؛ من گمان می‏ کنم تو به سبب مخالفت با یزید آخرش کشته شوی. حالا ببین امام حسین(ع) به او چه می‏ گوید. می ‏فرماید: «حَدَّثَنِی أبِی أنَّ رَسُولَ اللهِ أخبَرَهُ بِقَتلِهِ وَ قَتلِی»؛ می‏ گوید پدرم علی(ع) از پیغمبر(ص) نقل کردند که فرمودند: ای علی! تو را می‏ کشند و حسینت را هم می‏ کشند. «وَ أنَّ تُربَتِی تَکُونُ بِقُربِ تُربَتِهِ»؛ محل دفن حسین (ع) هم نزدیک محل دفن تو است؛ کربلا نزدیک نجف است! ببینید چه چیزهایی را می‏ داند! بیایید یک مقدار معرفت پیدا کنیم. «فَتَظُنَّ أنَّکَ عَلِمتَ مَا لَم أعلَمهُ»؛ تو خیال کرده‏ای که یک چیزی می‏دانی که من نمی‏دانم؟! «وَ أنَّه لَا أُعطِی الدَّنِیَّةَ مِن نَفسِی أبَداً».(3) با وجود آگاهی ‏ام به همه این مسائل، من باز هم تسلیم اینها نمی ‏شوم. من صحّه بگذارم پای این حکومت فاسد؟! حالا باز هم می‏ گویی امام حسین (ع) نمی‏دانست و مغرور بود؟! تو شعور نداری که این نسبت را به حضرت (ع) می‏ دهی!
امام حسین(ع) نه تنها این را می‏ دانست که کشته می‏ شود، نه تنها محل دفنش را هم می‏ دانست، حتّی شیوه کشته شدنش را هم می‏ دانست که او را قطعه ‏قطعه می‏ کنند. شما آن خطبه‏ ای که می‏ خواهد از مکّه حرکت کند را نگاه کنید؛ در آن خطبه می‏ گویند این گرگ‏ها به من حمله می‏ کنند و من را تکه ‏تکه می‏ کنند. حضرت (ع) همه اینها را می ‏دانست. تا آخر کار را می‏دانست. حتّی شب عاشورا به همان اصحابش چه گفت؟ گفت اینها با من کار دارند، با شما کاری ندارند؛ هر که می ‏خواهد برود، برود.
حالا آیا باز هم می‏توانی بگویی او مغرور بود؟! آیا می‏توانی بگویی که حسین(ع) می‏ خواست دیگران را مغرور کند؟! آیا یک چنین چیزی می‏تواند از دهان تو در آید که نعوذ بالله‏ بگویی حسین (ع) فریب‏ خورده‏ ای بود بر محور بی‏ خبری که دیگران را هم فریب داد؟! کجا در تاریخ چنین چیزی می‏ بینید؟! به هر تاریخی که مراجعه کنید دُرُست عکسِ آن است. او همه چیز را می ‏دانست و چیزی برای او پوشیده نبود؛ به دیگران هم می ‏گفت و کسی را مغرور نکرد. گفت بدانید هر که با من بیاید، آخر کار کشته می‏ شود. نه گفت به تو پول و ریاست می‏ دهم، بیا با من برویم؛ نه تهدید کرد؛ تحمیق هم نکرد و فریب نداد. هیچ‏کدام از این کارها را نکرد.


پی نوشت ها:
1_(بحارالأنوار، ج 45، ص 87)
2_( بحارالأنوار، ج 44، ص 331)
3_(اللهوف، ص 26)
( برگرفته از جلسات اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی)

منبع:شبستان

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین