۰۱ آذر ۱۴۰۳ ۲۰ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۳ : ۲۰
عقیق:حوزه نت در یکی از مطالب خود به پرسش یکی از دانشجویان پاسخ داده که تقدیم می شود:
- سؤال
آیا باور شفاعت پیشوایان معصوم، نوعی «آنیمیسم»(۱) یا پرستش ارواح نیست؟
- پاسخ
این پرسش نشانگر آن است که ما هم باید موضوع شفاعت به مفهوم درست و سازنده آن را از دیدگاه قرآن و روایات مورد ارزیابی و پژوهش قرار دهیم و هم شخصیت حقیقی و قدرت معنوی و اختیارات پیشوایان معصوم را و هم مفهوم درستِ حاجت خواستن از بارگاه خدا به وسیله آن بندگان شایسته و ادب آموخته را.(۲) چرا که برداشت نادرست، تحریف شده، تخدیری و عوامانه از این مفاهیم سازنده و امیدآفرین چنین داوری ای را در پی خواهد داشت؛ از این رو به نظر می رسد برای رسیدن به پاسخ روشن و قانع کننده به این پرسش، ناگزیر از طرح چند نکته باشیم:
واژه «شفاعت» در فرهنگ واژه شناسان از ریشه «شَفْع» به مفهوم «جفت» آمده است، که در برابر آن، واژه «وَتر»، به معنی تک و تنها قرار دارد.
آن گاه به تدریج به مفهوم پیوستن ناتوان به توانا، ضعیف به نیرومند، و فردی به فردی دیگر به کار رفته است، که از نظر معنویت و کمال در اوج رشد و شکوفایی قرار دارد و می تواند در حساس ترین شرایط، یار و یاور دلسوز او گردد، و ضمن دفع خطرها و برطرف ساختن مشکلات در فراز و نشیب زندگی از سر راه او، وی را در راه نجات و رستگاری و رساندن به سرمنزل سلامت و سعادت، راه نماید. واژه شناس نامدار، «راغب اصفهانی» در تفسیر گران سنگ خویش در این مورد می نویسد: «الشّفعُ ضَمُّ الشَّی ءِ إِلی مِثلِهِ.»(۳)
واژه «شَفْع»، به مفهوم پیوستن و نیز پیوند دادن پدیده و انسانی به همانند خویش، آمده است. سپس نتیجه می گیرد که کاربرد واژه «شفاعت» بیشتر در پیوستن فردی که از نظر مقام و موقعیت، در درجه پایین و لرزان است، به کسی که از نظر مقام و معنویت، برتر و بالاتر است و می تواند او را شفاعت کند، به کار رفته است، و شفاعت در قیامت از این جمله است.
شفاعت، یک موضوع قرآنی و روایی است. در قرآن شریف، افزون بر بحثهای گذرا و بدون به کارگیری واژه شفاعت و مشتقات آن، در حدود ۳۰ مورد عنوان «شفاعت»، به کار رفته است.
آیاتِ بیانگر این موضوع و شرایط و ویژگیها و قیود متعدد آن، به گروههای متنوعی قابل تقسیم و پژوهش است، و در نتیجه برطرف کننده شبهه هایی که در مورد شفاعت ممکن است در اذهان جستجوگر پدید آید.
گروه نخست، آیاتی است که شفاعت، به مفهوم تحریف شده و تخدیری و ابزاری آن را، به صورت مطلق نفی می کند؛ نظیر این آیه:
«وَ اتَّقُوا یَوْمَاً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»(۴)
«و از روزی پروا کنید که نه هیچ کس، چیزی از کیفر گناهان را از کسی برطرف می سازد، نه شفاعتی از او پذیرفته می شود، نه از او بدل و جایگزینی می گیرند، و نه از جایی یاری خواهد شد.»
گفتنی است که در این گروه از آیات، بی راهه های پنداری ظالمان و نظریه پردازان فریبکار آنان، برای رهایی جنایتکاران و خودکامگان از کیفر بیداد و حق کشی یا شفاعت به مفهوم تخدیری آن، به صراحت نفی می گردد، تا بدین وسیله نشان دهد که جز از راه حق گرایی و حق پذیری و ایمان و راستی و انجام کارهای شایسته و آراستگی به منش و روش انسانی و اخلاقی، و توبه و اصلاح و جبران، راهی برای نجات و درخور شفاعت شدن، نیست؛ چرا که فلسفه شفاعت، زدودن بلای یأس از رحمت خدا و سوزاندن روحیه نومیدی از امکان نجات، پس از پیش آمدن لغزش، آن گاه امید بخشیدن و همت دادن و برانگیختن به خودسازی و جبران و اصلاح است؛ نه چراغ سبز نشان دادن به تخریب وتباهی خود و دیگران و یا ادامه گناه و ستم و تباهی.
گروه دوم، آیاتی است که شفاعت را تنها ویژه ذات بی همتای خدا عنوان می سازد و تنها او را به عنوان شفاعت کننده، معرفی می کند و بس؛ نظیر این آیه:
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ قُلْ لِلّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(۵)
«آیا غیر از خدا شفاعت کنندگانی برای خود برگرفته اند؟! بگو: آیا گرچه آنها اختیار چیزی را نداشته باشند و چیزی را به خِرد درنیابند، باز هم آنها را شفاعت گر خویش می پندارید؟! هان ای پیامبر، بگو! شفاعت، یکسره از آن خداست؛ فرمانروایی آسمانها و زمین، تنها از آن اوست، و سرانجام تنها به سوی او بازگردانده خواهید شد.»
و همچون این آیه:
«... مالَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ اَفَلا تَتَذَکَّرُونَ»(۶)
«برای شما، جز او هیچ سررشته دار و شفاعتگری نیست؛ آیا باز هم به خود نمی آیید و پند نمی گیرید؟»
گروه سوم، آیاتی است که شفاعت دیگران را، تنها به اذن و اجازه خدا و فرمان او مشروط می سازد؛ نظیر این آیه:
«وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلاّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ ...»(۷)
«و شفاعت نمودن در پیشگاه او، سود نمی بخشد، مگر برای آن کسی که به وی اجازه دهد.»
و همچون این آیه:
«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ ...»(۸)
«چه کسی است که جز به اذن و فرمان خدا، در پیشگاه او شفاعت کند؟!»
گروه چهارم، آیاتی است که ویژگیهای شفاعت کنندگان را بیان می کند؛ نظیر این آیه که گواهی آگاهانه و خالصانه به حق را از آن جمله می شمارد:
«وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»(۹)
«و آنهایی که شرک گرایان جز ذات پاک و بی همتای او، می خوانند و می پرستند، مالک شفاعت نیستند، مگر آن کسانی که به حق گواهی داده اند و خود می دانند.»
و همچون این آیه:
«... وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(۱۰)
«... و آنان، جز برای کسی که ذات پاک خدا رضایت دهد، شفاعت نمی کنند؛ و خود از بیم او ترسانند.»
و همانند این آیه:
«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ اِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ اِلی جَهَنَّمَ وِرْداً لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»(۱۱)
«و روزی را به یاد آور که پرواپیشگان را به سوی نعمتهایِ خدایِ بخشاینده، به صورت دسته جمعی و با احترام می بریم. و مجرمان و تبهکاران را بسان شتر تشنه و دربند، به سوی دوزخ و آتش شعله ور آن می رانیم. آن روز هیچ کس اختیار شفاعت گری ندارد، جز آن کسی که از سوی خدای بخشاینده پیمانی گرفته است.»
گروه پنجم، آیاتی است که «شفاعت» را بر برخی از گناهان سهمگین و گناهکاران سیاه کار تحریم می کند؛ نظیر این آیه:
«وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الازِفَةِ إِذْ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمینَ مَا لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ»(۱۲)
«و آنان را از آن روز نزدیک بترسان، آن گاه که جانها نزدیک گلوگاهها می رسد، در حالی که آنان از اندوه آکنده اند؛ آری، در آن روز سهمگین است که برای ستمکاران نه خویشاوند دل سوزی خواهد بود، و نه شفاعت گری که از او فرمان برده شود و به کار آید.»
بدین سان قرآن هشدار می دهد که نمی توان بسان برخی ناآگاهان و یا خودفریبان و دیگرفریبان در راه زندگی، به هر حق کشی و خشونت و استبداد و ستمی دست یازید، و خدا و مذهب و عواطف و اعتماد مردم را به ابزار فریب تبدیل ساخت، و باز هم از خدا و پیامبر و امامان عدالت، و شفاعت آنان دم زد و بدان، امید دروغین بست.
شفاعت، به مفهوم درست آن، یک موضوع قرآنی و حدیثی است. به همین سبب است که پیروان اسلام، با الهام از قرآن بر شفاعت پیامبر گرامی اتفاق نظر دارند،(۱۳) گرچه در چگونگی آن، دیدگاهها متفاوت است. رهروان مذهب اهل بیت نیز، بر این باورند که افزون بر پیامبر گرامی، دیگر پیام آوران خدا،(۱۴) فرشتگان،(۱۵) و امامان معصوم نیز به اذن خدا، شفاعت می کنند و شفاعت آنان، هم در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران، و هم برای نجات و رهایی از کیفر و عذاب سودمند است، اما با این شرایط:
الف ـ این شفاعت، به اذن خدا و در قلمرو رضایت و خشنودی او باشد، و بس؛
ب ـ این شفاعت تنها شامل حال کسانی می شود که در زندگی خود، پس از لغزش و قانون شکنی به خود آیند و در اندیشه بازگشت به سوی خدا و مقررات او، تلاشی خستگی ناپذیر برای جبران خطاها و گناهان خود آغاز کنند، و نیز در اندیشه و عمل، خود را هم سنخ با شفاعت کنندگان گردانند؛
ج ـ این شفاعت تنها شامل حال کسانی می شود که لغزشهاشان از حق کشی و کشتار و دیگر گناهان جبران ناپذیر سر برنیاورد و به گونه ای ویرانگر نباشد که آنان را از شفاعت محروم سازد.(۱۶)
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ به یاران خود نوشت:
«مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَنْفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِین عِنْدَاللّه، فَلْیَطْلُبْ إِلَی اللّه اَنْ یَرْضی عَنه.»(۱۷)
«هر کس شادمان می گردد که شفاعت شفاعت گران راستین، شامل حال او گردد، باید با اندیشه و منش شایسته خود، خشنودی خدا را بجوید.»
«علامه طبرسی» در تفسیر گران سنگ خویش، به هنگام تفسیر یکی از آیات مربوط به شفاعت(۱۸) ـ که جنبه ای از شفاعت یا برداشت تخدیری و تحریف شده و ابزاری از مذهب را نفی می کند ـ در این مورد چنین می نویسد:
مفسران برآنند که برخی از خودپسندان یهود، بر این پندار بودند که ما، فرزندان پیام آوران خدا هستیم و هرگونه بیندیشیم و رفتار کنیم، سرانجام پدرانمان ما را شفاعت خواهند کرد؛ به همین جهت، این آیه مبارکه، در مقام نفی این پندار منحط و ویرانگر آنان و ردّ شفاعت مورد نظر آنهاست.
خدای تعالی بدین وسیله امید کاذب و برداشت تخدیری و ویرانگر آنان و دیگر برتری جویان و قانون گریزان را از شفاعت، مردود اعلام می کند، وگرنه موضوع شفاعت به مفهوم درست و اساسی آن، یک حقیقت قرآنی و روایی است، و همه پیروان اسلام بر شفاعت پیامبر گرامی اتفاق نظر دارند، گرچه در چگونگی آن، دیدگاه ها متفاوت است.
آن گاه می افزاید:
ما بر این باوریم که پیامبر گرامی به اذن خدا، شفاعت می کند و شفاعت آن حضرت برای نجات و رهایی از عذاب، تردیدناپذیر است. اما این شفاعت شامل حال کسانی می شود که گناهانشان به گونه ای نباشد که آنان را از شفاعت محروم سازد.(۱۹)
برخی بر این باورند که شفاعت تنها در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران است، نه رهایی گناهکاران؛ اما به گونه ای که از آیات و روایات دریافت می گردد، شفاعت، هم در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران خواهد بود، و هم در قلمرو رهایی گناهکاران.
وی در بخش دیگری می افزاید: همچنین به باور ما، شفاعت، یک اصل قرآنی و اسلامی است؛ همان گونه که به اذن خدا و فرمان او، یک حق تردیدناپذیر برای پیامبر است، یاران راستین و برگزیده آن حضرت ـ یعنی امامان نور و در درجات پایین تر خودساختگان و تربیت یافتگان راستین، یا ایمان داران درست اندیش و پرواپیشه و صالحان و مصلحان حقیقی ـ نیز به اذن خدا از این مقام برخوردارند، و خدا به دست آنان، بسیاری را از عذاب و کیفر عملکردشان رهایی می بخشد، تا حکمت و حق شناسی خود را به نمایش نهد، و از خوبیها و خوبان، عدالت و عدالت پیشگان روزگاران، آزادی و آزادگی و راستی و راستگویان آن گونه که باید تجلیل گردد.
«وَ هِیَ ثابِتَةٌ عِنْدَنا للنَّبِیّ وَ لاَِصْحابِهِ الْمُنْتَجَبینَ وَ لاَِئِمَّةِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهرینَ وَ لِصالِحِ الْمُؤْمِنینَ وَ یُنَجِّی اللّهُ تَعالی بِشَفاعَتِهِمْ کَثیراً مِنَ الْخاطِئینَ.»(۲۰)
«نزد ما پیروان اهل بیت، ثابت و قطعی است که پیامبر خدا و یاران برگزیده او مانند ابوذر، سلمان، عمار، یاسر و ... و امامان و پیشوایان از اهل بیت او و مؤمنان شایسته کردار، در نزد خدا حق شفاعت دارند، و خدا با شفاعت آن بندگان بارگاه خود، بسیاری از خطاکاران و لغزشکاران را نجات می دهد.»
«علامه طبرسی» در بخش دیگری می افزاید:
این دیدگاه را علاوه بر انبوهی از آیات و روایات، این حدیث ـ که مورد قبول همگان است ـ تأیید می کند؛ که پیامبر گرامی فرمود:
«اِدَّخَرْتُ شَفاعَتِی لاِءَهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتِی ... .»(۲۱)
«من شفاعت خویش را برای کسانی از امت ذخیره ساخته ام که در راه زندگی، ناخواسته به گناهان کبیره در غلتیده اند، اما پس از آگاهی و به خود آمدن، با همه وجود به جبران و اصلاح برخاسته اند.»
نیز آن حضرت فرمود:
«اِنِّی اَشْفَعُ فَأُشفَّعَ وَ یَشْفَعُ عَلِیٌّ فیُشَفَّعُ وَ اَهل بَیْتی یَشْفَعُونَ فیُشفّعون وَ اَنَّ اَدْنی الْمُؤمنینَ لَیَشْفَعُ فِی اَرْبَعینَ مِنْ اِخْوانِهِ ... .»
«روز رستاخیز که فرارسد، من شفاعت می کنم و به خواست خدا و اذن او، پذیرفته می شود؛ و امیرمؤمنان شفاعت می کند و مورد قبول قرار می گیرد؛ سپس خاندان من به اذن خدا شفاعت می کنند، و شفاعت آنان نیز پذیرفته می شود؛ از پی آنان نوبت به ایمان داران و شایستگان راستین می رسد، که شفاعت می کنند و شفاعت آنان در درجه پایین تری پذیرفته می شود؛ و کمترین شفاعتی که یک انسان با ایمان می کند، آن است که شماری گناهکار و لغزشکار (چهل نفر) را با شرایطی، از آتش نجات می بخشد.»
علامه می افزاید: نیز از این آیه شریفه ـ که دریغ و حسرت کافران را در روز رستاخیز از این جهت که شفاعت کننده ای ندارند، ترسیم می کند ـ می توان دریافت که اصل شفاعت به مفهوم سازنده آن، درست و خردمندانه و قرآنی است که می فرماید:
«فَما لَنا مِنْ شافِعینَ وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ»(۲۲)
«پس برای ما، نه شفاعت کنندگانی است و نه دوستی پر مهر و دلسوز.»
علامه قزوینی ضمن بحثی تحت عنوان «قرآن و موضوع شفاعت»(۲۳) می نویسد:
«پس از ترسیم برخی از روایات درست و معتبر در شکوه معنوی فاطمه ـ علیها السلام ـ و شفاعت او ـ که از نظرتان گذشت ـ اینک با نگارنده باش و با بهت و حیرت، به برخی پندارها و بدعتها و بافته های بی اساس و فریبنده بنگر که چگونه با آیات قرآن و روایات رسیده از پیامبر ـ که اصل شفاعت دوستان ویژه خدا را با شرایط و قیودی مطرح می کند ـ به مخالفت برخاسته، و در افراط کاری خویش تا جایی پیش رفته اند که شفاعت پیامبر را نیز نفی می کنند.
این کج اندیشان می پندارند با این شیوه منحط خویش از یکتاپرستی و توحیدگرایی دفاع می کنند؛ چنانکه گویی اصل شفاعت ـ که یک اصل قرآنی و اسلامی است ـ با توحیدگرایی ناسازگار، و یا پذیرش آن، بسان دعوت به شرک و ارتجاع است.»
وی سپس تعدادی از آیات قرآنی در موضوع شفاعت را یادآور شده، می افزاید:
«اینها نمونه هایی روشن از آیات قرآن است که به روشنی، به درستیِ شفاعت به اذن خدا صراحت دارد و شفاعت را برای شفاعت کنندگان اثبات می کند.»
آن گاه می افزاید:
«آیاتی که آمد به شفاعت نمودن دوستان خاص خدا تصریح می کند؛ اما آیا آنان در این جهان نیز می توانند شفاعت کنند یا نه؟ ساکت است. برای روشن شدن این بحث، باید به آیات دیگری نظر افکنیم که این موضوع را به روشنی بیان می کند و ثابت می نماید که آنان در این سرا نیز از جانب خدا به این مقام مفتخر شده، و به آنان حق شفاعت، دعا برای دیگران، و طلب آمرزش و بخشایش از خدا ارزانی شده است.»
۱ـ «وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً»(۲۴)
«و اگر هنگامی که مرتکب گناه شدند، نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پیامبر برایشان آمرزش خواسته بود، به یقین خدا را توبه پذیر و پرمهر می یافتند.»
این آیه، به روشنی بیانگر این حقیقت است که گناهکاران آن گاه که با ندامت و توبه به پیشگاه پیامبر بروند، و برای آمرزش خواهی از بارگاه خدا به او توسل جویند، و پیامبر برای آمرزش آنان اقدام کند و از خدا بخواهد، آن گاه است که خدا را توبه پذیر و پرمهر خواهند یافت و مورد بخشایش قرار خواهند گرفت.
اینک سخن این است که اگر به راستی شفاعت خواهی از پیامبر، شرک گرایی و شریک تراشیدن برای خداست، در این صورت هرگز نمی باید چنین کسانی خدا را توبه پذیر و پرمهر بیابند؛ چرا که خدای بزرگ طبق وعده اش در قرآن، هر آن کس را که به او شرک ورزد هرگز مورد بخشایش قرار نخواهد داد.
۲ـ قرآن در ترسیم سرگذشت فرزندان یعقوب می فرماید:
«یا اَبانا استَغْفِرْلَنا ذُنُوبَنَا اِنّا کُنّا خاطِئینَ»(۲۵)
«گفتند: هان ای پدر! برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکارانیم.»
و پاسخ حضرت یعقوب در این مورد تفکرانگیز است که فرمود:
«سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی»(۲۶)
«به زودی برای شما از بارگاه پروردگارم آمرزش خواهم خواست.»
این آیات بیانگر درخواست صریح فرزندان یعقوب از آن حضرت است که برای آنان طلب آمرزش کند؛ چرا که آنان خطاکارند و او نیز پاسخ می دهد که به زودی چنین خواهد کرد.
«وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»(۲۷)
«و برای آنان دعا کن، چرا که دعای تو، مایه آرامش آنهاست.»
درست است که شفاعت یک موضوع مذهبی است و از دیدگاه قرآن و روایات، پیامبر و پیشوایان معصوم و حتی انسانهای پاک منش و رشد یافته، می توانند کسانی را در این سرا و سرای آخرت مورد شفاعت قرار دهند، اما با قیود و شرایطی سازنده و رشدبخش، نه بدون قید و شرط.
به همین سبب، آیات و روایاتِ بیانگرِ شفاعت، هم شرایط و ویژگیهای مترقی و مسئولیت سازی را در شفاعت کننده لازم می شمارند، و هم در شفاعت شونده، و هم در لغزشها و گناهانی که می توانند مورد شفاعت قرار گیرند.
این شرایط و ویژگیها در محورهای سه گانه بالا، نشان دهنده نکات بسیاری است، از جمله نشانگر این حقیقت است که باور داشتن موضوع شفاعت به مفهوم درست و قرآنی آن، به این معنا نیست که اعتقاد به گره گشایی امامان معصوم و طلب شفاعت یا توسل به آنان، نوعی از «آنیمیسم» یا پرستش ارواح یا قائل شدن قدرت مطلقه و عجیب و غریب برای ارواح انسانی باشد، بلکه تنها به این مفهوم است که برخی از شایسته ترین و وارسته ترین و شکوفاترین بندگان خدا، با شرایط و ویژگیهایی مشخص و مقرر از سوی خدا، دارای قدرتی محدود و معلوم هستند، و تنها به اذن خدا و فرمان او می توانند کسانی را که ذات بی همتای او بر شفاعت شدن آنان خشنود است، شفاعت نمایند و بس.
با این بیان هنگامی که ما به شفاعت و توسل، با این نگرش و این شرایط می نگریم، دیگر نه تنها چنین مفاهیمی، موانع رشد و اوج و توحید و اخلاص نخواهند بود، و نه تنها نوعی از «آنیمیسم» نیست، بلکه هر کدام نوعی از حق گرایی و حق پذیری و جلوه ای از جلوه های خداشناسی و فرمانبرداری از یکتا آفریدگار هستی خواهد بود؛ چرا که ما شفاعت و شفاعت کننده و وسیله را، به دستور پدیدآورنده و تدبیرگر توانای هستی، و به اذن و شرایط مقرر از سوی او، در راه انجام فرمان او، برای رسیدن به خشنودی او جسته ایم و بس.
از این رو اعلام می کنیم که به باور ما تنها خداست که خواسته های انسان را بر می آورد، بیماران را شفا و نابینایان را بهبودی و بینایی می بخشد، دعاها و نیایشها را می شنود و نه جز او؛ اما اگر ذات بی همتای او، نماینده و وسیله و واسطه و شفاعت گری نیز بر اساس حکمتها قرار داد، و گوشه ای از کارها را به آنها سپرد تا به قدرت و فرمان او ـ بسان این همه اسباب طبیعی و علل شناخته و ناشناخته ـ برخی کارها را انجام دهند، و به بندگان نیز فرمان داد که به سوی آنان بروند و با ایجاد همرنگی و سنخیت با آنان، آنها را واسطه فیض و وسیله تقرب به بارگاه او و یا شفاعت گر خود قرار دهند، در این صورت دیگر این توسل و شفاعت، نه تنها نوعی آنیمیسم نخواهد بود، که عین حق گرایی و از جلوه های خداشناسی و یکتاپرستی خالص است؛ چرا که این واسطه های فیض (شفاعت گران) با همه شکوه و عظمت خود، بسان میلیونها اسباب و علل طبیعی و فراطبیعی، برگزیده و فرمانبردار و کارگزار خدا هستند، و خود کاره ای نیستند تا قدرت عجیب و غریبی برای آنان قائل گردیم.
افزون بر این، این وسیله جویی و شفاعت خواهی نیز در قلمرو شرایط و مقررات خداست، و نه خارج از آن؛(۲۸) چرا که قرآن می فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فی الاَْرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذاب یَوْمَ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ. یُریدُونَ اَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ»(۲۹)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! پروای خدا پیشه سازید و برای تقرب معنوی به سوی او، وسیله ای خداپسندانه و شایسته بجویید؛ و در راه او جهاد و فداکاری خالصانه کنید؛ باشد که رستگار گردید. بی تردید کسانی که کفر ورزیدند، اگر هر آنچه در زمین است از آنِ آنان باشد و همانندش را نیز با آن داشته باشند و بکوشند تا به وسیله آن، خویشتن را از عذاب سهمگین روز رستاخیز برهانند، از آنان پذیرفته نخواهد شد، و عذابی دردناک خواهند داشت. می خواهند از آتش شعله ور و پرشراره دوزخ درآیند، در حالی که هرگز از آن بیرون آمدنی نخواهند بود، و برایشان عذابی پایدار خواهد بود.»
از پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آورده اند که فرمود:
«نَحْنُ سَفینَةُ النِّجاةِ، وَ مَنْ حادَّ عَنّا هَلَکَ، فَمَنْ کانَتْ لَهُ اِلَی اللّهِ حاجَةً فَلْیَسْأَلْ بِنا اَهْلَ الْبَیْتِ ... .»(۳۰)
«ما خاندان رسالت، کشتی نجات هستیم؛ هر کس به ما نزدیک شود از نگون ساری دنیا و آخرت نجات خواهد یافت و هر کس از ما دوری جوید و سر ناسازگاری داشته باشد، نابود می گردد؛ از این رو هر کس خواسته ای از بارگاه خدا دارد می تواند به ما خاندان وحی توسل جوید و به وسیله ما بخواهد.»
موضوع شفاعت در گذر زمان به دو گونه بسیار متفاوت و حتی متضاد تفسیر شده است؛ تفسیر درست و سازنده و منطقی و دارای فلسفه تربیتی و اجتماعی و روانی و مؤثر برای بازگشت از لغزشها و گناهان و تفسیر تخدیری و عوامانه و زیانبار که باعث تشویق به گناه و بیداد می گردد، و موجب جرأت به حق کشی و گستاخی و قانون شکنی است.
چنین تفسیر زیانباری از یک موضوع امیدبخش و سازنده تربیتی و انسانی، تنها محدود به موضوع شفاعت نیست، بلکه برخی از مفاهیم عقیدتی و اجتماعی مترقی و اوج بخش و جامعه پرداز، همانند: دعا و نیایش، تلاوت قرآن، زیارت، مفهوم ایمان، تقوا، اخلاق، زهد، امر به معروف و نهی از منکر، محبت و ولایت اهل بیت، انتظار، دنیا و جلوه های آن و ... نیز در گذر زمان به این سرنوشت فاجعه بار گرفتار آمده و آفت تحریف معنا و محتوا و بهره وری ابزاری از مذهب، دامنگیر آنها نیز شده است.
شفاعت در فرهنگ عوام عبارت از این است که: فردی با پشتوانه نیرومند و موقعیت مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و غیره، نزد زورمداری می رود و با بهره وری از این فاکتورها، می کوشد تا با نوعی معامله و باج دهی و باج گیری و با انگیزش زودگذر عواطف زورمدار، و دستکاری مغزش در مورد قانون، قانون شکن و مفاهیم دیگر، رأی و نظر او را در مورد جریمه و یا کیفر زیردستان و برخی شهروندان و ... تغییر دهد و به گونه ای آنان را نه تنها از خطر برهاند، که مورد لطف و عنایت او نیز قرار دهد.
با این بیان موضوع شفاعت هیچ گونه اثری در ایجاد تحول مثبت در اندیشه و عملکرد فرد مجرم و قانون شکن ندارد، بلکه همه اثرهای مثبت یا منفی، در طرف صاحب قدرت یا آن کسی است، که نزد او به شفاعت و سفارش می روند.
این تفسیر تخدیری و تحریف شده از شفاعت، باعث شده است که برخی به دلیل عدم پژوهش و شناخت درست مسئله، مفهوم شفاعت را با پدیده زشت و ظالمانه پارتی بازی و سفارش در بارگاه خودکامگان و زورمداران روزگار، برابر پنداشته و برخی دیگر آن را نوعی آنیمیسم و پرستش ارواح بنگرند، و پاره ای نیز با دستاویز ساختن برخی از آیات و دیدن برخی جنبه ها و ابعاد آن، و غفلت از آیات و جنبه های دیگر، موضوع شفاعت را شرک و چندگانه پرستی اعلام دارند و به این جا برسند که ره آورد شفاعت، چیزی جز کشتن روحیه تلاش، و تشویق به گناه و قانون شکنی و عدم احساس مسئولیت نیست!
روشن است که این اندیشه و فرهنگ نیز، ویژه جامعه های عقب افتاده و استبدادزده است، نه پیشرفته و عدالت خواه و جویای خردگرایی؛ چه آنکه در این تفسیر تخدیری و تحریف شده، هیچ گونه تلاش و کوشش سازنده و اصلاحی برای اثرگزاری مثبت و تحول مطلوب در اندیشه و فرهنگ و منش فرد و جامعه خواهان شفاعت و جویای نجات و رستگاری نیست، بلکه همه تلاشها برای اثرگزاری در طرف مقابل و دستکاری در اندیشه تصمیم ساز اوست. روشن است که با این برداشت نادرست، شفاعت هرگز نمی تواند فلسفه خردمندانه و ره آورد درستی داشته باشد.
به بیان دیگر، شفاعت به این مفهوم عوامانه و تخدیری، هم می تواند روح تلاش و کوشش را بکشد، و هم باعث جرئت به گناه و ستم گردد، هم شرک و پرستشهای ذلت بار را موجب شود، و هم سیما و رنگ و بوی جامعه های عقب افتاده و استبدادزده و زورپرست و خرافه پذیر را به نمایش گذارد؛ چرا که اگر فرد و جامعه ای بر این باور باشد که می توان در علم بی کران و آگاهی خدا اثر گذاشت و آن را دگرگون ساخت، و مجهولی در مورد شفاعت شونده را برای او روشن نمود، یا می توان به قدرتی روی آورد که بتواند در صورت لزوم، به صورت مستقل، خشم خدا را فرو نشاند و یا مهر و رحمت او را برانگیزد، یا چنین تصور نمود که ذات بی همتای او، در برابر موقعیت نیرومند سیاسی و اجتماعی و نظامی و امنیتی دیگران ـ بسان قدرتهای گوناگون روزگار ـ آسیب پذیر است و می توان در تصمیم او، خلل و تزلزل ایجاد کرد و شفاعت قانون شکنان و زورمداران و عمله های نگون بخت آنان را به او قبولاند، روشن است که همه این پندارها سر از شرک و انحطاط در می آورد و از اصل توحیدگرایی به دور است، و هیچ رابطه و پیوندی با شفاعت و توسل و زیارت، به مفهوم سازنده و امیدبخش و قرآنی و روایی آنها ندارد.
در شفاعت به مفهوم قرآنی همه کوششها بر محور ایجاد تحول مطلوب فکری و فرهنگی و تربیتی در کسی است که در اندیشه شفاعت شدن است؛ از این رو می کوشد تا با رساندن خویش به نمونه ها و الگوهای کمال و جمال و با تجدیدنظر در باورها و اعمال خویش، خود را درخور بخشودگی و شفاعت سازد.
شفاعت با این تفسیر و با این ویژگی، دیگر نه تنها هیچ یک از آن ره آوردهای ویرانگر و انحطاط آفرین را ندارد، که ره آوردهای مثبتی را نیز به ارمغان می آورد.
به باور ما دیگر چنین شفاعتی نه تنها بر انگیزاننده روحیه نومیدی و تنبلی نیست، که برانگیزاننده روح امید و نشاط برای جبران و اصلاح و خودسازی است. دیگر نه تنها به سوی قانون شکنی و بیداد تشویق نمی کند، که تشویق گری است به سوی ترک ستم کاری و بیداد و نقض حقوق بشر و در پیش گرفتن عدالت و رعایت حقوق دیگران.
دیگر چنین شفاعتی نه تنها با پرستشهای ذلت بار انواع بتها و ارواح، سر آشتی ندارد، که اوج توحیدگرایی و یکتاپرستی است، و همه دلها و جانها و اندیشه ها را به سوی خدا و یاری خواهی و توفیق طلبی از او و تقرب به سوی او توجه می دهد، و شفاعت گر و وسیله و واسطه فیض را ـ با آن شرایط و ویژگیهای قرآنی ـ چیزی بسان علل طبیعی و فراطبیعی، از سوی خدا می نگرد و بس.
دیگر چنین شفاعتی نه تنها رنگ و بوی روابط استبدادی و اقتدارگرایانه و وصف و حال جامعه های عقب افتاده و دنباله ور را نمی پراکند، که یک شاهراه تربیتی و یک وسیله مؤثر برای اصلاح قانون شکنان و اصلاح ستیزان است.
دانش روان شناسی و علوم اجتماعی بیانگر آن است که قانون شکنان و مجرمان بزرگ، از یک سو به ناراحتی و عذاب وجدان گرفتار می گردند، و از دگر سو به بلای یأس و نومیدی از رحمت و بخشایش خدا و نجات از عذاب آخرت؛ در این صورت اگر همه راههای تجدید نظر و بازگشت و جبران و اصلاح و نجات به روی آنان بسته شود، و به آنان تفهیم شود که دیگر تربیت پذیری و تجدیدنظر و قانون گرایی و رعایت مقررات خدا و حقوق مردم برای آنان سودبخش نیست، آیا در آن صورت در عمل، آنان را به جنایات دهشتناک تری سوق نمی دهیم؟ و آیا برای آنان جز ادامه همان بی راهه، چاره ای می ماند؟
آیا حس انتقام جویی، آنان را از خانه و جامعه و نظامی، که اینان، خود را قربانی آن می نگرند، تحریک نکرده و با این سبک، آنها را به کانون خطر و بحران و تباهی و خشونت تبدیل نساخته ایم؟ به باور خردمندان و روان شناسان چرا.
درست به همین دلیل است که در نظامهای تربیتی و قانون گزاری دقیق علمی و دینی، برای خطرناک ترین مجرمان هم، روزنه امیدی برای تجدید نظر و بازگشت و اصلاح می گشایند.
اصل شفاعت نیز مهم ترین اثر معجزه آسایش این است که با روح نومیدی و یأس به مبارزه بر می خیزد، و ایمان به آن، روزنه ای به سوی روشنایی و نجات و امید به آمرزش و بخشایش می گشاید، تا فرد یا جامعه و حکومت، به تجدیدنظر و جبران و اصلاح بیندیشد و امکان و فرصت یابد تا به عنصر و جریانی سالم و سودمند راه گشاید و به کانون خطر و بحران تبدیل نگردد.
پیامبر و امامان راستین، به خواست و تدبیر حکیمانه خدا و لطف و مهر او، هم دارای آگاهی گسترده و دانش وصف ناپذیر از جهان، جهان آفرین، انسان، خویشتن، و راههای رشد و اوج، و علل سقوط و تیره روزی فرد و جامعه و فروپاشی قدرتها و مرتبط با عالم غیب و حقیقت جهان هستند، و هم به ادب و تربیت الهی آراسته اند که بر کششهای گوناگون دنیای وجود خویش امیر هستند، و دنیای جسم و جان خود را به خِرد و وجدان و فطرت توحیدی و کشش های عالی و کمال طلب سپرده اند؛ به گونه ای که نه تنها به قانون شکنی و حق کشی و خودکامگی، دست نمی یازند، که در اندیشه و منطق و منش و عمل، به بی راهه و اشتباه نیز نمی روند و نمی برند؛ از این رو پیش از حکم خدا و مذهب، به حکم خرد و دانش و وجدان بشری، تعاون و هماهنگی با چنین کسانی لازم، و پیروی از آنان واجب است؛ با این وصف آنان تنها بندگان آگاه و فرمانبردار و پرمعنویت و پراخلاص خدا هستند.
آنان خود تصریح می کنند که هر چه دارند، از آن خداست و هر کاری انجام می دهند در پرتو قدرت بی کران و با إذن و اجازه اوست و در خدمت راهیابی به رشد و شکوفایی بندگان خداست و بس.
آنان از مقام شفاعت بهره ورند و قدرت انجام کارهای اعجازآمیز بسیاری را دارند. می توانند بیماران را شفا دهند، نابینایان را بینا، و مردگان را زنده کنند و از گذشته و آینده، گزارشی درست و بی کم و کاست و برابر با حقیقت ارائه دهند، اما به خواست خدا و در پرتو قدرت او و به اذن او، نه مستقل از سرچشمه هستی؛ چنان که پرستشگران ارواح، برای آنها می پندارند.
«هنگامی را به یادآور که فرشتگان گفتند: ای مریم! به یقین خدا تو را به کلمه ای از جانب خود نوید می دهد، که نام آن مسیح، عیسی بن مریم است. و او در این جهان و آن جهان، آبرومند و از مقربان بارگاه اوست؛
و در گاهواره و در میان سالی، در پرتو قدرت خدا و وحی الهی، با مردم سنجیده و فرزانه سخن می گوید، و از شایستگان بارگاه خداست.
مریم با دریافت این نوید، شگفت زده و نگران گفت: پروردگارا، چه گونه برای من فرزندی خواهد بود، با اینکه هیچ بشری به من دست نزده است؟!
فرشته نویدرسان گفت: کار خدا این چنین است؛ خدا هر چه بخواهد، می آفریند؛ و هنگامی که به کاری فرمان دهد، تنها به آن می گوید: باش! پس، بی درنگ موجود می شود. آن گاه فرشته نویدرسان افزود: خدا به فرزندت فرمان بعثت می دهد و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می آموزد؛ و او را به عنوان پیامبری، به سوی فرزندان اسرائیل می فرستد که به آنان بگوید: من از جانب پروردگارتان برای شما نشانه و معجزه ای آورده ام: من برای شما از گِل، پدیده ای بسان پرنده می سازم؛ آن گاه در آن می دمم؛ پس، به فرمان خدا پرنده ای می شود.
همچنین من به اذن خدا، نابینای مادرزاد و گرفتار به بیماری پیسی را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می سازم؛ و از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می سازید، به شما خبر می دهم. به یقین در این قدرت نمایی های شگرف ـ اگر ایمان داشته باشید ـ نشانه ای از قدرت خدا برای شما است.
و نیز من در حالی به نزد شما آمده ام که تورات را که پیش روی من است؛ تصدیق می کنم؛ و آمده ام تا برخی از آنچه را ـ که بر شما حرام شده است ـ برایتان روا سازم؛ و من از جانب پروردگارتان برایتان نشانه ای بر راستگویی خود آورده ام؛ پس، ای فرزندان اسرائیل! از خدا پروا و از من اطاعت کنید.
بی گمان، خدای یکتا، پروردگار من و پروردگار همه شماست؛ پس، تنها او را بپرستید که راه راست این است و بس.»(۳۱)
با این بیان، هنگامی که ما با آموزش های قرآن و عترت، به مفاهیمی چون شفاعت، توسل، قدرت و اختیارات و عملکرد پیامبر و امامان معصوم، می نگریم و می اندیشیم، دیگر نه تنها چنین مفاهیمی، موانع رشد و اوج و توحید و اخلاص نخواهند بود، و نه تنها نوعی از «آنیمیسم» یا پرستش ارواح و یا قائل شدن قدرت عجیب و غریب برای ارواح انسانی در میان نیست، که هر کدام نوعی از حق گرایی و جلوه ای از جلوه های خداشناسی و توحیدگرایی خالص است؛ چرا که ما این شفاعت و توسل و شفاعت کننده و وسیله را، به دستور خدا، با اذن او، با شرایط مقرر از سوی او، در راه انجام دادن فرمان او، و برای رسیدن به خشنودی او می جوییم و بس.
پی نوشت ها:
۱- آنیمیسم = واژه ای است فرانسوی، بدین معنا که هر پدیده طبیعی، نمودار نیرو و جانی غیبی است.
۲- اشاره به روایات درس آموزی نظیر روایت: «اَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی ...» است، که نشانگر شکوفایی معنوی و والایی مقام پیشوایان معصوم و غیرقابل مقایسه بودن هیچ فردی، حتی از خوبان و فرزانگان جامعه ها و تمدنها با آن شایسته ترینها و وارسته ترینهای بارگاه خداست، که امیرمؤمنان در این مورد فرمود: «لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هذِهِ الاْءُمَّةِ أَحَدٌ، وَ لا یُسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبداً؛ هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقینِ إِلَیْهِمْ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ ... .»؛ «کسی از این امت را نمی توان با خاندان محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مقایسه نمود، و همپایه پنداشت؛ و هرگز کسانی را که پرورده نعمت آنها هستند، نمی توان با آنان برابر شمرد؛ چرا که خاندان محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ پایه و اساس و گوهر دین راستین خدا هستند و ستون استوار یقین؛ از این رو هر کس در زندگی دستخوش تندروی گردد و از مرز عدالت بگذرد و به بی راهه رود، باید به سوی آنان بازگردد و هر کس با کندی و تفریط کاری از قافله رشد و رستگاری عقب بماند، باید برای نجات و سرفرازی، به آنان بپیوندد. حق مهندسی و مدیریت جامعه، ویژه آنان است، و سفارش و وصیت پیامبر و میراث او مخصوص آنان نه هیچ کس دیگر ... .» نهج البلاغه، خ ۳.
۳- مفردات، ص ۲۷۰، واژه «شفع».
۴- سوره بقره (۲) آیه ۴۸.
۵- سوره زمر (۳۹) آیات ۴۳ و ۴۴.
۶- سوره سجده (۳۲) آیه ۴.
۷- سوره سبأ (۳۴) آیه ۲۳.
۸- سوره بقره (۲) آیه ۲۵۵.
۹- سوره زخرف (۴۳) آیه ۸۷.
۱۰- سوره انبیاء (۲۱) آیه ۲۸.
۱۱- سوره مریم (۱۹) آیات ۸۵ ـ ۸۷.
۱۲- سوره غافر (۴۰) آیه ۱۸.
۱۳- چرا که قرآن به صراحت این مقام والای پیامبر را گوشزد می کند و می فرماید: «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً»؛ «و ما هیچ پیام آوری را نفرستادیم جز برای این که به فرمان خدا، مردم از او فرمانبرداری کنند؛ و اگر آنان هنگامی که بر خویشتن ستم نمودند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر نیز برای آنان آمرزش می خواست، بی گمان خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند.» سوره نساء (۴) آیه ۶۴.
بدین سان آیه شریفه نشانگر آن است که در سایه دعا و آمرزش خواهی پیامبر برای گناهکاران و شفاعت آن حضرت از آنان، آنها مورد آمرزش قرار می گیرند.
۱۴- سوره یوسف (۱۲) آیات ۹۸ و ۹۹.
۱۵- سوره غافر (۴۰) آیه ۷.
۱۶- برای نمونه، به این آیات روشنگر و هشدار دهنده بنگرید، که قرآن در گزارشی از آینده و سرای آخرت، ضمن تصریح به موضوع شفاعت، از مفهوم تحریف شده و تخدیری و عوامانه آن هشدار می دهد:
«کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ الْیَمینِ * فِی جَنّاتٍ یَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ * وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتّی أَتانَا الْیَقِینُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ»؛ «هر کس در گرو دستاورد خویش است، جز سعادتمندانی که با ایمان و عمل شایسته، خود را رهانیده اند. آنان در میان بوستانهای بهشت هستند، و از یکدیگر در مورد سرنوشت گناهکاران می پرسند؛ و به دوزخیان می گویند: چه چیز شما را در آتش شعله ور دوزخ درآورد؟ آنان می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم؛ و بینوایان را غذا نمی دادیم، و با هرزه درایان هرزه درایی می نمودیم، و روز رستاخیز را دروغ می شمردیم، تا آن گاه که مرگ به سراغ ما آمد. از این رو شفاعت شفاعت گران به حال آنان سودی نمی بخشد.» سوره مدثر (۷۴) آیات ۳۸ ـ ۴۸.
۱۷- بحار، ج ۳، ص ۳۰۴ (چاپ قدیم).
۱۸- «وَ اتَّقُوا یَوْمَاً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»؛ «و از روزی پروا کنید که نه هیچ کس چیزی از کیفر گناهان را از کسی برطرف می سازد، نه شفاعتی از او پذیرفته می شود، نه از او بدل و جایگزینی می گیرند؛ و نه یاری خواهند شد.» سوره بقره (۲) آیه ۴۸.
۱۹- ر.ک: سوره مدثر (۷۴) آیات ۳۸ ـ ۴۸.
۲۰- ترجمه مجمع البیان، علی کرمی، ج ۱، ص ۲۳۷.
۲۱- از امام کاظم از تفسیر این آیه پرسیدند که: چگونه برای کسانی که به گناهان بزرگ دست زده اند، شفاعت ممکن است؟ آن حضرت فرمود: هر انسان با ایمان و درست اندیشی که خواسته یا ناخواسته به گناه آلوده شود، پس از آن مرحله که به خود آمد، به طور طبیعی از کار خود پشیمان می شود و به اندیشه بازگشت و توبه و جبران و اصلاح می افتد. آن گاه افزود: از پیامبر آورده اند که فرمود: ندامت و پشیمانی از آنچه پیش آمده، توبه و بازگشت به سوی خداست ... روشن است که اگر کسی از کار زشت خود پشیمان نگردد، از ایمان واقعی بی بهره است و شفاعت برای چنین کسی نخواهد بود؛ چرا که کار او ستم و بیداد است، و خدا هم هشدار می دهد که: در روز قیامت، برای ستمکاران، نه خویشاوند دل سوزی خواهد بود، و نه شفاعتگری که از او فرمان برده شود و به کار آید؛ «مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطَاعُ» سوره غافر (۴۰) آیه ۱۸. ر.ک: تفسیر برهان، ج ۳، ص ۵۷.
۲۲- سوره شعراء (۲۶) آیات ۱۰۰ ـ ۱۰۱.
۲۳- ر.ک: فاطمة الزهراء من المهد الی اللّحد، قزوینی، مکتبة بصیرتی، قم، ۱۴۱۴ ه.ق، ص ۵۴۸ ـ ۵۵۰.
۲۴- سوره نساء (۴) آیه ۶۴.
۲۵- سوره یوسف (۱۲) آیه ۹۷.
۲۶- سوره یوسف (۱۲) آیه ۹۸.
۲۷- سوره توبه (۹) آیه ۱۰۳.
۲۸- در صورتی که پیروان «آنیمیسم» یا پرستش گران ارواح انسانی، یا کسانی که قدرت عجیب و غریبی برای ارواح انسانی قائل هستند، از اساس چیزی جز این می پندارند. به بیان دیگر، قائل شدن قدرت عجیب برای ارواح انسانی، نه حقیقت خارجی دارد و نه دلیل و برهان خردپسند دینی، بلکه در درجه نخست، پنداری است ساخته و پرداخته ذهن خود آنان. افزون بر این، آنان این قدرت عجیب را برای ارواح انسانی قائل هستند، نه حتی برای ارواح مشخص و معلومی که به خاطر تقرب و نزدیکی معنوی به سرچشمه هستی، رنگ معنوی خدا را گرفته باشند و تنها خشنودی او را بجویند، و آن گاه به إذن و فرمان او، با شرایط و قیودی شفاعت کنند.
۲۹- سوره مائده (۵) آیات ۳۵ ـ ۳۷.
۳۰- فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۶.
۳۱- سوره آل عمران (۳) آیات ۴۵ ـ ۵۱.