۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۳ : ۰۰
عقیق: مهارتهای زندگی تواناییهایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواستهها و چالشهای زندگی روزمره قادر میسازد. مهارتهای زندگی در لابه لای تعالیم الهی به ویژه در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است.
نکات بسیاری از الگوی مهارتهای زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارتهای زندگی، شاخصهای ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیمگیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداختهاند.
بر همین اساس به دعوت دفتر مقام معظم رهبری (دام ظله) در قم، حضرت آیتالله مصباح یزدی از شب پانزدهم ماه مبارک رمضان، به مدت ۱۰ شب در محل این دفتر با موضوع «بهترینها و بدترینها در نهجالبلاغه» سخنرانی داشته است که گزیدهای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
در مطالب قبل بخشی از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه را مطرح کردیم که حضرت امیرالمؤمنین علیه; السلام؛ مجموعه اوصافی را برای بهترین بندگان خدا بیان فرمود. چنین کسانی به تعبیر ایشان، «مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْه»؛ (از محبوبترین بندگان خدا) هستند. قاعدتاً در مقابل اینان کسانی هستند که از مبغوضترین بندگان هستند. در خطبه هفدهم و صد و سوم تعبیر حضرت برای چنین کسانی «من ابغض الرجال»؛ و «من ابغض الخلایق»؛ به کار رفته است. در خطبه هشتاد و هفت این تعبیر به کار نرفته است، بلکه گفته شده است: «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِماً وَ لَیْسَ بِه». در مقابل کسانی که محبوب خدا هستند، بندگانی هستند که خودشان را عالم وانمود میکنند و اسم عالم را یدک میکشند در حالی که عالم نیستند. «فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّال»؛ اینها آن; چه در چنته دارند علم حقیقی نیست، بلکه جهالتهایی است که از جهّال اقتباس کرده، و گمراهیهایی است که از گمراهان و کج روان گرفته و مونتاژ کردهاند. اینها علم نیست، بلکه جهل است، یعنی مطالب خلاف واقعی است که حقیقت ندارد. اینها میخواهند در میان مردم جایگاهی پیدا کنند و خود را عالم وانمود میکنند تا توجه مردم را به خود جلب کنند. بالاخره باید با قیافهای، اسمی، عنوانی ظهور کنند، ژست علمایی بگیرند و حرفهای قلمبه و پیچ در پیچ بزنند تا در میان مردم جایگاهی پیدا کنند و اهداف هواپرستانه خود را در میان آنان گسترش دهند و سر راه مردم دامهایی بگسترانند تا یک مشت مرید را به تور اندازند. این در حالی است که چنین شخصی اگر عالم حقیقی بود درصدد بر میآمد تا دیگران را هدایت کند و اهتمامی نداشت که کسی تابع او شود و برایش شعار بدهد، بلکه هدفش این بود که بندگان خدا هدایت شوند.
«وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُور»؛ اشراک جمع «شَرَک»؛ به معنای دام است. اینان دامهایی سر راه مردم درست میکنند، البته نه دامهایی با طناب یا با ابزارهای دیگر، بلکه دامهایی از مطالب نادرست و سخنان زیبا و فریبنده که مردم را به دام اندازند. آنها فکر میکنند اینها حقایق و مطالب بسیار مهم و جدیدی است که تا به حال کسی بدان دسترسی پیدا نکرده است!
«قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَی آرَائِه»؛ اینان قرآن را تفسیر به رأی میکنند و برخلاف بهترین بندگان خدا که قرآن را پیشوای خود قرار میدادند و پشت سر آن راه میافتادند، اینها قرآن را بر طبق آرا و هوسهای خود تفسیر میکنند. «وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوَائِه»؛ حق را با هوای نفس خود سازگار میکنند.
«یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِم»؛ اینها خطرهای عظیمی که سر راه انسانها است و دین، انبیا و اولیا با روش صحیح مردم را به آن خطرها توجه میدهند، آنها را خیلی سبک میگیرند و بدان اهمیتی نمیدهند. «وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِم»؛ گناهان بزرگ را خیلی سبک میگیرند؛ یعنی چیزی را که باید بزرگ بشمارند و مردم را از آن بترسانند و انذار کنند همان گونه که انبیا اساساً برای همین آمدند: «وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا »۱ و روزی را که قرآن شرایط آن را با عظمت نقل؛ میکند و میفرماید: «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌیَوْمَ ترونها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَت »۲، اینها یک دستی میگیرند.
پیش از انقلاب اسلامی ایران، گروههایی بودند که مردم را به قرآن و نهج البلاغه دعوت میکردند، اما آن را هر جور دلشان میخواست تفسیر میکردند. به عنوان مثال، در تفسیر «الْیَوْم الْآخِر »۳؛ میگفتند: منظور روز انقلاب است، روزی که مردم میشورند و علیه حکومت قیام میکنند. یا در باره آیه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها »۴؛ میگفتند: منظور آیه این است که باید وقت حمله و یورش به قوای رژیم ستمشاهی را مخفی کرد! متأسفانه بعضیها لباس روحانیت به تن دارند و این جور حرف میزدند! اینها گناهان بزرگ را خیلی ساده میگیرند و چون آنها را در راه هدف خویش میبینند، میگویند: هدف وسیله را توجیه میکند و گناه چون در جهت پیروزی ما بر رژیم است، تجویز میشود! آنها میگفتند: احکام اسلامی تاریخمند است؛ این رسالهها را کنار بگذارید؛ این احکام مال هزار و چهار صد سال پیش است؛ البته اسلام راست است، اما نه برای حالا! متأسفانه امروز هم رگ و ریشههایی از این تفکرات وجود دارد. بعضی از این روشنفکرمآبها، از این حرفها میزنند، اما ما معتقدیم قرآن، نهج البلاغه و کلمات حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین هر روز زنده است و ما باید از آنها استفاده کنیم.
این نکته قابل توجه است که حضرت در وصف این افراد میفرمایند: بعضی میگویند ما آدم محتاطی هستیم و نه تنها گناهان را ترک میکنیم، بلکه از شبهات هم اجتناب میکنیم: «یَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَع»؛ اما این در حالی است که غرق در شبهات هستند و فقط ادعایشان این است که ما آدم محتاط و مواظبی هستیم. «وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَع»؛ آنها میگویند: ما از بدعتها دوریم، در حالی که اصلاً جایگاه و آرامگاهشان میان بدعتها است.
در ادامه خطبه، حضرت میفرماید: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَایَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَه»؛ چنین کسانی در ظاهر و به صورت انسان هستند، ولی باطنشان حیوان است. این تعبیر را من هیچ جای دیگر در باره هیچ کس ندیدهام و جز از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز این تعبیر را ندیده ام. تعبیر بسیار کوبندهای است! چنین آدمهایی اصلاً ورودگاه هدایت را نمیشناسند تا دنبال آن بروند. اصلاً نمیدانند دروازه هدایت کجاست و از کجا باید وارد شوند: «لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْه»؛ اینها گمراهی را هم نمیدانند چیست تا از آن جلوگیری کنند و بگویند این جا منطقه ممنوعه است و نباید وارد شد. پس نه هدایت را میشناسند و نه ضلالت را، و فقط مشتی مشتبهات را با ظاهری خوش و فریبنده برای فریب دادن مردم جمع میکنند تا آدمهای بیخبر را گول بزنند و به دام بیندازند. «وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛ چنین کسانی مردهای در میان زندگانند.
در ادبیات قرآن و سنت، قلب، جایگاهِ هدایت، فهم، محبت، بغض، اراده، تصمیم گیری و ایمان است. حضرت میفرماید: قلب اینها قلب حیوان است، یعنی خواستههایشان، فکرشان و انتخابشان حیوانی است، اما ظاهرشان شکل انسان است. چنین افرادی که اصلاً نمیفهمند هدایت را باید از کجا اخذ کنند، پس از این که آرایی برای خود اتخاذ کردند و پیشاپیش قضاوت کردند که باید مسأله به; نحو دلخواهشان باشد، به سراغ قرآن میروند تا آیهای را پیدا کنند و آن را با خواستههای خود تطبیق دهند. آنها با ذهن خالی از هوس به دنبال قرآن نمیروند و با شبهاتی که به ذهنشان القا شده و با پیش داوری میخواهند ببینند قرآن چه میگوید. به همین جهت، به سراغ آیهای میروند که آن را به صورتی با آرای خود تطبیق دهند. اینها مصادیق این جمله حضرت هستند که فرمود: «و آخَرُ قَدْ تَسَمَّی عَالِما»؛ منظور از این «عالم»؛ دانشمند فیزیک، شیمی و… نیست. کسی که خودش را فیزیکدان معرفی میکند، ولی فیزیکدان نیست، ضلالت و جهالت برای کسی ایجاد نمیکند، قرآن را عجیب و غریب تفسیر نمیکند و مردم را فریب نمیدهد. در این قسمت، سخن از عالمی است که میخواهد مردم را فریب دهد و چیزهایی را به عنوان دین به مردم معرفی کند و بگوید: اینها حق است، در حالی که حق نیست. این من و شماییم که بیشتر باید در این فرازها دقت کنیم و ببینیم آیا ما خود را برای خدا خالص کردهایم یا آن چه میگوئیم خواستههای خودمان است و خواه با حکم شرعی سازگار باشد یا نباشد، آن را بیان میکنیم؟ اگر ما حکم شرعی را طوری بگوییم که مردم خوششان بیاید، بپسندند و مرید ما شوند متأسفانه از همین دسته هستیم و به ظاهر انسان و در باطن حیوانیم!
چنین افرادی ای کاش فقط مردهای در میان زندگان بودند و ضرری به دیگران نمیرساندند. اینان مردهای هستند که گندشان جامعه را متعفن میکند و دیگران را مریض میکند. اگر کسی گمراه باشد، در گوشهای خزیده باشد، راه کجی برود، ولی کاری به کار دیگران نداشته باشد، آتش او دامنگیر خودش میشود، اما اگر یک روحانی و عالم منحرف شود، گاهی به خاطر او میلیونها انسان دیگر فریب میخورند و گمراه میشوند. «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهَم وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِم »۵.
از طرفی وقتی یک عالم کسی را هدایت کند و راه هدایت را در میان مردم؛ رواج دهد، هر کس هدایت شود سهمی برای این عالم هدایت کننده هم در نظر گرفته میشود. وقتی کسی کتاب یا مقالهای مینویسد، یا یک سخنرانی میکند که موجب گمراهی دیگران میشود، همانند یک گنهکاری نیست که گناهی فردی مرتکب شود. تا روز قیامت هر کس به; واسطه او به گمراهی کشیده شود، این نویسنده و سخنران در عذاب با آنها شریک است. ما خیلی باید حواسمان جمع باشد که اولاً سعی کنیم خودمان حق را بشناسیم، خودمان گمراه نشویم، خودمان را گول نزنیم و وقتی چیزی را نمیدانیم دنبال کنیم تا آن را از سرچشمه اهل; بیتعلیهمالسلام و کتاب الله یاد بگیریم. ثانیاً وقتی راه حق را شناختیم، در عمل مسامحه نکنیم و مو به مو به آن; چه شناختهایم، عمل کنیم. دین خدا را سبک نگیریم، با آن بازی نکنیم، آیات قرآن را تفسیر به رأی نکنیم و هر جور دلمان میخواهد فتوا ندهیم تا مردم خوششان بیاید.
آقایی با افتخار میگفت: من در آلمان طوری اسلام را معرفی کردم که کمونیستها گفتند: اگر اسلام این است که شما بیان کردی ما هم مسلمانیم! این آقا خیلی هنر کرده بود و مارکسیسم یا ماتریالیسم را در لسان اسلام بیان کرده و اسمش را اسلام گذاشته بود! طبیعی است اسلامی که بگوید: هر چه دلت میخواهد عمل کن، انسان در زندگی قید و بندی ندارد و آزاد است، همه طالب او هستند، اما اسلامی که برای ریز و درشت حرکات و اعضا و جوارح انسان دستوری دارد، «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید »۶؛ پذیرفتنش مشکل؛ است.
آن چه به عنوان محبوبترین و مبغوضترین بندگان مطرح است، دو قطب است و افرادی که در دو قطب جای میگیرند بسیار کم اند. اکثریت مردم در میان این دو قطب هستند و گاهی به این سمت یا آن سمت تمایل بیشتری پیدا میکنند. اینجاست که باید حواس ما جمع باشد که به کدام سمت میرویم. آدمی که اهل علم باشد و حقایق را بفهمد نجات یافته و نجات دهنده است، اما اگر به زندگی دنیا بچسبد و لذّت دنیا در کامش مزه؛ کند، «لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواه »۷، نتیجهاش این میشود که صورتی انسانی و درونی حیوانی دارد.
۱. انعام، ۱۳۰ و زمر، ۷۱.
۲. حج، قسمتی از آیات ۱ و ۲.
۳. نساء، ۵۹.
۴. طه، ۱۵.
۵. عنکبوت، ۱۳.
۶. ق، ۱۸.
۷. اعراف، ۱۷۶.