۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۶ : ۲۰
عقیق:تا پیش از 8 آذر سال 1389 که تروریستهای آموزش دیده اسرائیل خودروی حامل دانشمند هستهای را منفجر کردند، کمتر کسی از مردم عادی «مجید شهریاری» دانشمند زنجانی را میشناخت، دانشمندی که یکتنه فاصله کشورمان با کشورهای پیشرفته غربی را به کمتر از 5 سال رسانید و مرام و منشش موجب شد که حتی بعد از شهادتش به پیشرفت علم کمک کند.
شهید شهریاری تنها دانشمندی بود که توانست محاسبات بسیار پیچیده ماموریت غنیسازی 20 درصدی اورانیوم را حل کند و بابت این محاسبات یک ریال هم دریافت نکرد.
پس از شهادت این دانشمند زنجانی وقتی مردم پی به شخصیت این اندیشمند بزرگ بردند، کتابهای متعددی که شامل خاطرات خانواده، دانشجویان، همکاران و ... بود، منتشر شد. کتابهایی چون «استاد» نوشته فاطمه شایان پویا که توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است، شهید علم نوشته حسین مروتی که توسط نشر معارف منتشر شده است و شهید سرزمین من نوشته معصومه زینعلی از جمله مهمترین این کتابهاست.
در تمامی این خاطرات میتوان روح بزرگ و معنوی که در این شهید وجود داشت را مشاهده کرد، معنویتی که ریشه در اخلاص پدر و مادرش داشت و در او نیز ریشه دوانید.
برخی از خاطرات نقل شده درباره شهید شهریاری به شرح ذیل است:
«وقتی به ما مأموریت داده شد که غنیسازی 20 درصدی را انجام بدهیم سازماندهی وسیعی با حضور دانشمندان رشتههای مختلف انجام شد. برای اینکه این کار پیش برود باید «محاسبات بحرانی» انجام میشد. محاسبات مهندسی شیمی و دیگر محاسبات را برای مجتمع سوخت، بچههای ما خیلی قدرتمندانه انجام دادند. برای «محاسبات بحرانی» که بسیار مهم است در ایران کسی را نداشتیم. از طرق مختلف تلاش کردیم این نقیصه را رفع کنیم. دستمان به هیچ جا نرسید. اگر این بخش انجام نمیشد کل کار متوقف میشد. این از آن تخصصهایی است که در کشورهای بسیار محدودی وجود دارد... شما چون با مواد هستهای سر و کار دارید اگر این مواد حسابشده نباشد و تجمعی از مواد هستهای داشته باشید یکدفعه ممکن است یک فعل و انفعالاتی رخ بدهد و این فعل و انفعالات کسانی را که آنجا کار و زندگی میکنند در معرض خطر قرار دهد. شما باید جوری طراحی کنید که هیچوقت تجمع مواد هستهای به آن اندازه نباشد که آن خطر را ایجاد کند.
این محاسبه یک آدم واردی میخواست که ما نداشتیم. اصلا هیچکسی نبود و کار بسیار حساس و سختی بود. من موضوع را مطرح کردم. دکتر شهریاری با آرامشی که همیشه داشت گفت این محاسبات را من انجام میدهم. این هرگز باورپذیر نبود؛ آدمی که دورهای ندیده و خارج از کشور نرفته این محاسبات را انجام بدهد. شهریاری این کار را انجام داد... فقط همین یک نفر بود. ما نفر دیگری نداشتیم. این توانی بود که فقط او داشت و کار ما بهشدت وابسته به توان مجید بود... خدا میداند اگر شهریاری میگفت من این کار را میکنم و 10 میلیارد تومان میگیرم میگفتیم باشد یا 50 میلیارد میگیرم میگفتیم قبول. حالا جالب است برایتان بگویم که شهریاری این محاسبات را انجام داد و یک ریال هم نگرفت.
ایشان شهید شد و من در همان لحظه که خبر را شنیدم به غیراز اینکه تأسف خوردم یک دانشمند بزرگ را از دست دادیم نگران بودم برای کار ما مشکلی ایجاد بشود. نمیدانستم باید چهکار کنیم؛ چون همانطور که گفتم فرد دیگری نبود که کار کشور را انجام دهد... با نگرانی رفتم به بچهها گفتم چه باید کرد؟ دیدم آرامش در آنها موج میزند. حیرت کردم. میدانید مرام شهریاری انفاق علمش بود و من به این موضوع اصلا فکر نکرده بودم. بچهها گفتند نگران نباشید آقای صالحی. دکتر شهریاری همان اول کار برای ما ورکشاپ گذاشت و روند کار را آموزش داد. آن دانشمند که خوب میدانست توانی دارد که هیچکس دیگر در ایران ندارد، در کمال سخاوت کارگاه آموزشی راه انداخته بود و حدود 15-10 نفر را آموزش داده بود. بچهها گفتند الان ما همهچیز را میدانیم ـ علیاکبر صالحی»
شهید شهریاری در جشن استاد تمامیاش چه گفت؟
«وقتی دکتر به درجه استاد تمامی رسید، دوستان و دانشجوها برایش جشن گرفتند، توی جشن از دکتر خواستند برایشان صحبت کند. ایشان صحبتهایش را با عبارت «کم من قبیح سترته» شروع کرد که برای من خیلی تاثیرگذار بود. با این حرف میخواست بگوید فکر نکنید همه چیز من این درجه یا مدرک است. زشتیهایی هم دارم که خدا آنها را پوشانده است.معمولا اگر در چنین مجلسی کسی بگوید «دود چراغ خوردهام» یا «همسرم بهم کمک کرده» و یا «خدا لطف کرد و استعدادی به من داد» خیلی هم خوب است و دور از انتظار نیست، ولی دکتر اصلا از خوبیهای خودش نگفت، این بزرگترین درسی بود که از دکتر گرفتم. ـ از دانشجویان»
واکنش شهید شهریاری به دستبرد یک دانشجو به نتیجه تحقیقاتش
«عصبانی بودم باخبر شده بودم شخصی یکی از پژوهشهای علمی را که من و دکتر به طور مشترک انجام داده بودیم به نام خودش ثبت کرده است. ما برای آن پژوهش خیلی سختی کشیده بودیم، شبها و روزهای زیادی را صرف آن کرده بودیم کارمان به دلایل امنیتی تو بوق و کرنا نرفته بود، اما در محیطهای علمی خیلی افراد خبر داشتند. وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم. آن قدر عصبانی بودم که نتوانستم از دکتر پنهان کنم. بعد از مطالع کردن دکتر، دیدم بیدرنگ خندید! بعد با همان خنده چیزی به من گفت که آن مورد آزاردهنده برایم حکم اولین و آخرین بار را پیدا کرد. موارد مشابه دیگری هم برایم پیش آمد که من هم وقتی خبردار میشدم به حای عصبانیت و ناراحتی میخندیدیم.
دکتر گفت: همیشه سعی کن مثل شیر باشی تو شکار کن و دیگران از شکار تو ارتزاق کنن... ـ از دانشجویان شهید»
نبوغ شهید شهریاری در دبستان
«دکتر خودش تعریف کرد که معلم دوره دبستانمان، برای بچههای کلاس چهارم مسئلهای طرح کرد که نتوانستند حل کنند.معلم به آنها گفت اگر نتوانید این مسئله را حل کنید، از کلاس پایین یک نفر را می آورم تا حل کند. بچهها حل نکردند و معلم من را برد تا مسئله آنها را حل کنم. خیلی ریزاندام بودم و بر عکس من، آن پسری که قرار بود مسئله را حل کند، هیکل درشتی داشت. معلم من را روی دوشش گذاشت تا دستم به تخته برسد و بتوانم مسئله را حل کنم. در حالی که مسئله را حل می کردم به این فکر می کردم بعد از کلاس با آن پسر درشت هیکل چه کنم؟ ـ شاگرد شهید»
شهید شهریاری به خانوم بیحجاب چه گفت؟
«در مقطعی برای امرار معاش برای دانش آموزان دبیرستانی تدریس خصوصی داشت، اما رها کرد. گفتم چرا رها کردی؟ گفت بعضی خانوادهها آداب شرعی را رعایت نمیکنند. بعد خاطرهای تعریف کرد.گفت آخرین روزی که برای تدریس رفتم، مادر نوجوانی که به او درس میدادم بدحجاب بود. مدتی پشت در ایستادم تا خودش را بپوشاند، اما بیتفاوت بود. گفتم لااقل یک چادر بیاورید، من خودم را بپوشانم! از همان جا برگشتم. ـ دوست دوران دانشجویی شهید»
ارادت و تعصب شهید نسبت به ائمه(ع)
«نسبت به ائمه(ع) خیلی تعصب داشت. حتی در وفات حضرت عبدالعظیم حسنی مشکی(ع) میپوشید. میگفتیم دکتر چه اتفاقی افتاده؟ میگفت وفات است. شده بود تقویم مذهبی ما. حساس بود در ولادت همه ائمه(ع) شیرینی پخش کنند. اگر نمیکردند ناراحت میشد. میگفت مگر امام تنی و ناتنی داریم که برای ولادت امام علی(ع) از دو روز قبل شیرینی میگذارید، ولی برای ولادت امام هادی(ع) یا سایر امامها نمیگذارید. اگر نگرفته بودند، خودش شیرینی میگرفت و در دانشکده پخش میکرد. ـ کارمند دانشگاه»
مسئلهای که حین وضو حل شد
«در یکی از درسهای مرجع یک سوال سختی برایم به وجود آمد که به سراغ بسیاری از اساتید مدرس آن درس رفتم اما کسی نتوانست پاسخ بدهد یک روز دنبال دکتر شهریاری گشتم تا سراغ او بروم و جواب سوالم را از او بگیرم دیدم دکتر وضو میگیرد، سوال را برایش گفتم او سوال را گوش کرد و در حین وضو گرفتن وقتی صورتش را شست یک قسمت از سوال را جواب داد دست راستش را شست و یک قسمت دیگر و دست چپش را شست و یک قسمت دیگرش را تا اینکه مسح پای چپش را کشید و سوال من را به طور کامل جواب داد در حالی که چندین استاد مدرس این درس نتوانستند، برخی هم گفتند این سوال مشکل دارد یا اینکه ما نمیتوانیم آن را جواب بدهیم ـ دانشجو»
خضوع شهید در نماز
«در شرکتی که کار میکردیم، جایی داشتیم که شاید برای نمازخانه فضای بزرگ و مناسب نبود. شاید یک قالی شش متری بود و نهایتا دو نفر میتوانستند روی آن بایستند و ایشان همیشه اول وقت میرفت، آنجا نماز میخواند من هم گاهی میرفتم پش سر دکتر و نمازم را میخواندم. واقعا از نماز خواندن خودم خجالت میکشیدم، وفتی میدیدیم دکتر با چه حالی نماز میخواند و زمان نماز خواندن چه خضوعی دارد... از دانشجویان شهید»
تقید به خواندن نماز شب و نقش مادر در ایجاد این تقید
تمام مراقبتهایی را که لازم بود در نماز داشته باشد به او رسیده بود. این آموزهها را از مشاهدات نمازهای مادربزرگ یا پدر و به خصوص مادرش کسب کرده بود. مادر از زمانی که مجرد بود و ازدواج نکرده بود، خواندن نماز شب را از پیرزنی نورانی که از نزدیکانش بود فرا گرفته بود. بیشتر شبها این فریضه را ادا میکرد. مجید هم از مادر اصول نماز شب را آموخته بود و در اوایل از او تقلید میکرد. اما از زمانی که خودش را شناخت. به خصوص سالهای پایانی دبیرستان لذت ارتباط با معبود را لمس کرد و هر بار شیفتهتر از قبل ـ برگرفته از کتاب شهریار سرزمین من»
مسئله هستهای که دکتر بعد از دو رکعت نماز موفق به حل آن شد
یکی از آن شبهایی که تا دیروقت با دکتر کار میکردیم، در یک محاسبه کارمان گیر کرد. چند ساعتی طول کشید و گره باز نشد. طوری شده بود که کاری از دکتر شهریاری با آن همه تسلطی که در محاسبه داشت بر نمیآمد. شب از نیمه هم گذشته بود. در یک لحظه دکتر دست از کار کشید فکر میکردم تصمیم گرفته است کار را رها کند، تا روز بعد ادامه بدهیم. تعجب کرده بودم. آخر امکان نداشت دکتر از کنار یک مسئله لاینحل بگذرد و بگذارد برای بعد. اما اشتباه کرده بودم ایشان رو کرد به من و گفت: «بریم دو رکعت نماز بخونیم».
راستش با خودم فکر میکردم خواندن نماز چه ربطی به کار علمی و محاسبه هستهای دارد؟ اما خب این برای من که شاگردش بودم یک روال بود که هر چه میگفت اطلاعت میکردم. باور کنید هیچ باوری به این نداشتم که نماز خواندن ما کاری از پیش ببرد. تجدید وضو کردیم و رفتیم نمازخانه دانشکده، کنجکاوی من که سن و سال چندانی نداشتم و سوالهایم درباره ربط نماز به محاسبه هستهای باعث شد دقت کنم به این که آیا ایشان از فرصت نماز برای ادامه تمرکز روی محاسبه استفاده میکند یا نه!
ایشان رفت و همان جای همیشگی در نمازخانه قامت بست. من این فضا را تا دکتر در قید حیات بود، جرئت نکردم و درست هم نبود برای کسی تعریف کنم. اما امروز میگویم در آن دل شب دکتر را دیدم که نمازی خواند با نالههایی مثل یک بچه که خطایی بزرگ انجام داده است. پیش معلم پا پدرش. با آن ناله و راز و نیاز، نمیتوانست تمرکزی روی مسئله داشته باشد!
من هم نماز خواندم. نماز که تمام شد سکوتی نمازخانه را پر کرده بود. در همان سکوت یک آن دکتر رو به من کرد و گفت: «پیدا کردم!». متعجب مانده بودم همان طور شفاهی روش محاسبه را برایم توضیح داد.( از همکاران شهید)
روزه گرفتن شهید در 9 روز پایانی عمر
روزهای پایانی عمر دکتر بود. یادم هست آبان ماه 89 و اوایل ماه ذیالحجه بود. متوجه شده بودم دکتر این نه روز اول را روزه میگیرد؛ چون هر خوراکی که تعارفش میکردیم میگفت میل ندارم. آنروز با ایشان در آزمایشگاه بیمارستان در حال آزمایش بودیم تا برگشتیم و آمدیم دانشگاه حدود ساعت 7 تا 7:30 بود و از ساعت اذان خیلی گذشته بود. دکتر روزه بود ولی اصلا به روی خودش نیاورد و اول نمازش را خواند. پنجشنبه بود و کسی و چیزی در دانشگاه نبود فقط نسکافه بود برای خودش ریخت و یکی هم برای من درست کرد. ـ از دانشجویان شهید)
شوخی شهید شهریاری با قانون کپیرایت
من شاهد بودم که ایشان با چه سختی تمام پیچ و خم یکم نرمافزار و ... را یاد میگرفت و یاد میداد. شاید هر کسی این حوصله را ندارد که تمام زیر و بم سخت افزاری و نرمافزاری را در جهت اهداف کشور در بیاورد. یادم هست یک کتاب آمریکایی بود که دکتر صالحی داشت من از او امانت گرفتم و به دکتر هم گفتم. گفت: سریع آن را بیاور. ما اینجا کتابها را اکسن و بعد پی دیاف میکنیم. بعدها به خود من هم چند تا دی وی دی داد که کتابهای مهم هستهای را اسکن و پیدیاف کرده بودند و این در زمانی بود که به خصوص در صنعت و علم هستهای اگر کسی چیزی به دست میآورد به دیگری نمیداد. ولی ایشان کاملا نشر میداد. هم به من یاد می داد و هم میگفت ببر دانشگاه به بقیه بچهها هم بده.
یک بار به او گفتم: دکتر از نظر شرعی ایراد نداره ما این کتابها را رو اینجوری کپی میکنیم؟ با خنده گفت: اگه یقهمون رو گرفتن ما هم در جواب یک چیزی بهشون میگیم! میگیم ما کتابهای شما را اسکن میکنیم و شما هم کتابهای ما را اسکن و پیدیاف کنید ما هم که کتاب نداریم خیالمون راحته.
البته منظور دکتر این بود که ما در کشورمان قانون کپی رایت نداریم و آنها ما را تحریم کرده و حتی یک کتاب هم در اختیارمان نمیگذارند. ماهم چارهای نداریم غیر از اینکه کتابهایی را که هست ذخیره و از آنها استفاده کنیم.
منبع:تسنیم