عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

اشعار ویژه پیاده روی اربعین حسینی

به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی و عزیمت جمع زیادی از مشتاق به سمت حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام عقیق تعدادی از اشعار شاعران را به منظور استفاده علاقه مندان منتشر می کند

 

اشعار ویژه پیاده روی اربعین حسینی

فاطمه عارف نژاد:

شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده می‌خواهد
حریفی پاک‌باز و امتحان پس‌داده می‌خواهد

مسافر را پیاده، داغ‌دیده، صاحب دردی،
ورای درد‌های پیش پا افتاده می‌خواهد

سفر، موکب به موکب، کوله‌پشتی، چای، خرما، اشک
یقین کن میزبانت اربعین را ساده می‌خواهد

دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا
دلی سرمست جان دادن، سری دلداده‌ می‌خواهد

مسلمان و مسیحی را به حُرّیت فراخوانده
جدا از دین و ایمان، آدمی آزاده می‌خواهد..

هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟
مگر این جاده غیر از شوق فوق‌العاده می‌خواهد؟

حسین‌بن‌علی تنهاست ای یاران به پا خیزید
که اینک وارث او لشکری آماده می‌خواهد..

مهدی جهاندار:


صدای کرب‌وبلای حسین می‌آید
به هوش باش، صدای حسین می‌آید..

یکی به پای ترک خورده و پر از تاول
به شوق بوسه به پای حسین می‌آید

یکی به منصب سقّایی است و مشک به دوش
به سوی واعطشای حسین می‌آید

یکی به گردنش انداخته غل و زنجیر
به نیّت اُسرای حسین می‌آید

یکی به هروله با دستۀ طُوَیرجیان
مگر به سعی و صفای حسین می‌آید

توان آمدن کربلا نداشت یکی
به دست کارگشای حسین، می‌آید

یکی خیال نمی‌کرد قسمتش باشد
می‌آید و به دعای حسین می‌آید

مسیحی، اهل تسنّن، سیاه و سرخ و سفید
هرآن‌که هست، برای حسین می‌آید

خوشا زیارت آن‌کس که بعد برگشتن
به پرسشِ فقرای حسین می‌آید..

شهید کوچۀ ما بین کاروان با ماست
به دیدن شهدای حسین می‌آید..

دم ورودی کرب‌وبلا چه غوغایی‌ست
نوای نوحه‌سرای حسین می‌آید

عمود آخر جاده‌ست و روضه‌خوان می‌گفت
جواب أدرک أخای حسین می‌آید

حسین داغ دلش تازه است و عبّاسش
به پیشواز، به جای حسین می‌آید..

به گوش باش، عزیز حسین در راه است
به هوش باش، صدای حسین می‌آید

محمد مهدی سیار:


"امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد

مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد

جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه...
گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد

نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد

این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشه‌ای یک دلشکسته حاجتی دارد"

عباس همتی:

"بر شاهراه آسمان پا می‌گذارم
این کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم

آورده‌ام آهِ دلِ جامانده‌ها را
سنگینی آن بغض‌ها شد کوله‌بارم

آواره‌تر از رودها، صحرا به صحرا
خود را به امواج خروشان می‌سپارم

پاداش حج، در هر قدم! اجر کمی نیست
شکر خدا این گونه طی شد روزگارم

لبخند شوقی نان و خرما دست من داد
از پینه‌های دست‌هایش شرمسارم

تیر هزار و سیصد و هشتاد و هشت است
تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم

این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است
من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم

ذکر مصیبت می‌کند لب‌های خشکت
بر زخم‌های تو چگونه خون نبارم؟

در کربلای غربت تو، تاب ماندن...
از کربلایت پای برگشتن ندارم

من آمدم، بی‌شک تو هم می‌آیی آخر
ای مهربان! ای روشنی‌بخشِ مزارم!

از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز..."

قاسم صرافان:

"جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمان‌ها را در این ایوان، مجاور ساخته

از قدم‌هایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟
کاین‌چنین از عالم و آدم، مسافر ساخته

نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته
نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته

خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی
از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته

آن که می‌خوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین»
هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته

هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را
با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته..

کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از،
فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته

کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید،
خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته

آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر
این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته.."
..

مریم سقلاطونی:


"پای زخم آلود من! طاقت بیاور می‌رسی
صبح فردا محضر ارباب بی‌سر می‌رسی

صبح فردا پابه‌پای اشک بانوی دمشق
زخمی و رنجور... پابوس برادر می‌رسی

ای دل بی‌تاب من! آرامشت را حفظ کن
شک نکن فردا به آن غوغای محشر می‌رسی

چشم گریانم! صبوری کن که پیش از آفتاب
روبروی صحن گل‌های معطر می‌رسی

چشم در چشم هزار آیینۀ بیرق به دوش
وقت ندبه، در حرم‌های مطهر می‌رسی...

یک قدم باقی‌ست تا آن اجتماع قلب‌ها
می‌رسی ای دیده! با شور مکرر می‌رسی...

رود رود گریه و لبیک و بیرق‌های سرخ
یک ستون مانده... به آن دریای احمر می‌رسی

کربلا... وقت اذان ظهر... روز اربعین
لحظۀ ذکر مصیبت‌های خواهر می‌رسی

عطر یاس دلنشینی می‌وزد در بادها
پای من! روزی به خاک پاک مادر می‌رسی

صبح نزدیک است... آری... صبح موعود عزیز
حتم دارم که به آن روز مقدر می‌رسی"

یوسف رحیمی:

"عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد
سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد

پای پیاده آمدم و شوق وصل تو
من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد

دل‌های عاشقان جهان کربلای توست
نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد

فریاد غربتت دل ما را تمام عمر
با کاروان نیزه از این جاده می‌برد

این جاده دیده قافلۀ اشک و آه را
بر روی نیزه‌ها سر خورشید و ماه را

دیده‌ست در تلاطم طوفان بی‌کسی
یک کاروان بنفشۀ بی‌سرپناه را

آن شب که ماند یاس سه‌ساله میان راه
یک لحظه برنداشته از او نگاه را

در آخرین وداع غریبانۀ حرم
دیده عبور خواهری از قتلگاه را...

در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان
داغی نشانده بر دل آلاله‌ها، خزان

اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب
برگشته سوی کرب‌وبلا باز کاروان

با کاروان غربت از این جاده آمدیم
ما را رسانده قافلۀ تو به آسمان

حالا رسیده‌ایم... سحرگاه جمعه است
«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»"

محمد حسین ملکیان:

"ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را...

هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفت
در موکب نخست، جواب سلام را

از دست خادمان تو نوشید هر که چای
یکجا چشید لذت شُرب مدام را...

گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برد
اشک علی‌الدوام ، قوام کلام را

«ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش»
ما قابلیم نوکری این امام را

پای پیاده آمدم و روی من سیاه!
پای برهنه نیستم این چند گام را

با دست خالی آمدم و روی من سیاه!
چیزی نبود قابل عرض این مقام را

مصراع آخر است، رسیدیم کربلا
باید چه کرد این همه حُسن ختام را؟"

ابراهیم قبله آرباطان:

"با پای سر به سِیْر سماوات می‌رویم
احرام بسته‌ایم و به میقات می‌رویم
تا بارگاه قبلهٔ حاجات می‌رویم
قسمت اگر شود به ملاقات می‌رویم
میقات ما حسین، ملاقات ما حسین

زانو زدیم پیر و جوان بر زمین تو
ما حلقه بسته‌ایم به دور نگین تو
ما را کشانده است کجاها طنین تو
افتاده‌ایم در گذر اربعین تو
ای واژه واژه نام تو صد ماجرا حسین

ما چون کبوتران حرم پر شکسته‌ایم
از آشیان گذشته و از خود گسسته‌ایم
چون صیدهای زخمی در خون نشسته‌ایم
یعنی که دل به لذت دیدار بسته‌ایم
مرهم حسین، صبر حسین و شفا حسین

ای جان شرحه شرحه بگو ماجرا چه بود
راز به خون تپیدن خون خدا چه بود
آن جوشش صدای تو در کربلا چه بود
دادی بها به خون خودت، خون‌بها چه بود
ای خون پاک تو، همه‌دم خون‌بها حسین

با بادها بگو که هوایم هوای توست
با نای‌ها بگو که نوایم نوای توست
بغضی که در تلاوت در خون رهای توست
سودای آتشی‌ست که بر خیمه‌های توست
ای تا ابد، نوای من بی‌نوا حسین

گل‌زخم‌ها شکفته شده روی پیکرت
چون کعبه فوجِ تیغ گرفته‌ست در برت
بعد از تو دشت، یکسر«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»
بالا سرت، بلند سرت، تا خدا، سرت
بر ما چه رفته است به شوق تو «یا حسین»"

مریم کرباسی:

"شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست

بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست

غمی‌ست در دل جامانده‌های کرب‌وبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست

میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید
تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست

همیشه آن‌که نرفته‌ست بی‌قرارتر است
همیشه آن‌که نرفته‌ست، کم‌سعادت نیست...

خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست"

میثم داودی:

"ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

دل های شست و شو شده و پاک بی شمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است

سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفره ی افطار حاضر است

وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده می شود آن دل که عابر است

با آب و تاب سینه زنان گرم قل قل است
کتری آب جوش که در اصل شاعر است

فنجان لب طلا پر و خالی که می شود
هر بار گفته ام نکند چای آخر است"


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین