۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۲ : ۰۶
دانشِ وجود مقدس خداوند حضوری، ازلی و ابدی است
وی ادامه داد: دانشِ وجود مقدس خداوند حضوری، ازلی و ابدی است، نیازی ندارد که کسی از گذشته او را خبر بدهد چون برای او گذشته ای وجود ندارد، نسبت به آینده هم نیاز ندارد که زمان بگذرد بلکه کل هستی علماً از ازل تا ابد نزد او حاضر است. خداوند در سورۀ بقره می فرماید: «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين» (عنکبوت، 54) اکنون جهنم بر کافران عالم احاطه دارد، یعنی حال داخل جهنم هستند، ولی چون بین آنها و قیامت پردۀ دنیا افتاده خودشان نمی بینند و در این زمینه کوردل هستند، اهل بهشت هم اکنون در بهشت هستند متنعمون فیها ولی پردۀ دنیا در برابرشان است و خودشان را در بهشت نمی بینند البته اولیای خاص خدا می بینند.
جز آنچه پروردگار رقم زده برای ما اتفاق نمی افتد
مترجم کتاب ارزشمند «اصول کافی» گفت: در «اصول کافی» آمده که وجود مبارک رسول خدا(ص) وارد مسجد شدند و نماز صبح را خواندند، عادتشان این بود بعد از نماز برمی گشتند رو به مردم و یک مقدار می نشستند که اگر کسی سؤالی، حرفی، مطلبی و مشکلی دارد با حضرت در میان بگذارد. پیغمبر یک کاری هم کرده بود که مردم رودربایستی با او نداشته باشند، یعنی بین مردم و پیغمبر خجالت و حیا و شرم مانع نشود؛ پیغمبر برخوردشان با مردم به گونه ای بود که مردم خیلی زیبا احساس می کردند از خودشان است و یک موجود جدایی نیست. همین طور که رو به مردم برگشتند در صف چشمشان به زید بن حارثه افتاد، پرسیدند: «کیف أصبحت؟» حالت چطور است؟ جواب داد: «أصبحت موقناً» حالم در حال یقین است، یقین نسبت به تمام حقایق، یقین دارم و در هیچ چیز شک و تردید ندارم. پیامبر(ص) فرمود: «و ما علامت ذلک؟» نشانۀ این یقینت چیست؟ گفت: «یا رسول الله! عزفت فی نفسی الدنیا» تمام امور مادی پیشم صفر شده، یعنی شوقی و عشقی برای حضرت اسکناس و زمین و ملک و این مسائل ندارم، خدا روزیم کرده خانه ای، همسری و فرزندی داشته باشم؛ اگر روزی نکرده بود مشکلی نداشتم و می گفتم: «لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا» جز آن چیزی که پروردگار برایم رقم زده برای ما اتفاق نمی افتد.
علم حضوری
محقق و مفسر علوم قرآنی در مورد علم حضوری گفت: «علم حضوری»، علم الله است. از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده که دربارۀ عاشقان خدا می گوید: «فهم و الجنه کمن قد رآها فهم فيها منعمون و هم و النار کمن قد رآها فهم فيها معذبون» اولیای خدا خودشان را در بهشت می بینند و متنعم هستند، بَدان عالَم در جهنم و معذب هستند، اما حالیشان نیست. «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين» (توبه، 49) یعنی بندگان من! علم من مقید به زمان نیست، نه آینده دارد، نه حال، نه گذشته همه چیز عالَم اکنون پیش من حاضر است، قبل از به وجود آمدنش هم در علم من حاضر بود.
علم حصولی
وی علم حصولی را دانش همۀ ما دانست و اظهار کرد: من بی سواد محض بودم، پدربزرگم من را مدرسه برد، کلاس اول و دوم را تا دوازده و بعد قم و باسواد شدم. هیچ وقت نتوانستم خودم را قانع کنم که کنار عالمان شیعه عالم هستم، هنوز خودم را محصل می بینم نه عالم، این علم حصولی است.
علم لدنّی
استاد انصاریان سومین علم را علم لدنّی عنوان و بیان کرد: لدنّی اصطلاحی است در معارف الهیه. خدا به پیغمبر اکرم(ص) می گوید پیش از اینکه مبعوث شوی با دستت خط نمی توانستی بنویسی «وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِك» (عنکبوت، 48) اصلاً یک کلمه بلد نبودی بنویسی، خواننده هم نبودی، اگر زیباترین خط را روی صفحه جلویت می گذاشتند نمی خواندی، تا چهل سال نه نوشتی و نه خواندی. طبق گفته های اهل دل، اهل دقت، اهل عقل، اهل ایمان وقتی خداوند به پیغمبر گفت: «اقرأ» تمام آیات کتاب تکوین یعنی هستی، تمام آیات کتاب انفس یعنی خلقت انسان و تمام آیات کتاب تشریع در وجود مقدس او تجلی کرد. این را می گویند «علم لدنّی».
علم لدنّی حضرت فاطمه(س)
مبلغ عرصه بین الملل در مورد علم لدنّی حضرت فاطمه(س) گفت: دانش صدیقه کبری دانش تحصیلی نبود بلکه دانش لدنّی بود. پس از فوت پیغمبر(ص)، حضرت فاطمه(س) به امیرالمؤمنین(ع) گفت: آقا جبرئیل گاهی به من نازل می شود. فرمود: فاطمه جان قلم و کاغذ آماده باشد هر وقت جبرئیل آمد پیش تو آنچه را به تو گفت تو به من بگو من بنویسم. در حقیقت علی کاتب علم فاطمه شده بود. این فاطمه حرف هایی دارد ملکوتی و آسمانی، معلوم می شود این حرف ها تحصیلی نیست، این حرف ها لدنّی است.
علی بن ابیطالب(ع) کسی است که در آرامش روح نظیر در این عالم ندارد
وی به نظر زیبای معاویه در مورد امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: در بارگاه معاویه سخن از امیرالمؤمنین(ع) به میان آمد ـوقتی سخن از امیرالمؤمنین(ع) پیش آمد- معاویه گفت: هر کس هر نظری راجع به علی دارد بی ترس و لرز اظهار کند. معاویه همه را گوش کرد دیگر کسی نمانده بود نظر بدهد. گفت: بدبخت ها هیچ کدام از این نظرهایی که دادید به علی نمی خورد، چون همه را برای خوش آمد من گفتید، اینها هیچ ربطی به علی نداشت، نظرهایتان همه پوچ و بی ارزش و پست است، حالا گوش بدهید من نظر بدهم سپس معاویه گفت: علی بن ابیطالب کسی است که در آرامش روح نظیر در این عالم ندارد، برای اینکه اگر دو انبار طلا و کاه دست علی بدهند اول در انبار طلا را باز می کند، کلش را تا آن آخر بدون اینکه یک مثقالش را خودش بردارد همه را در راه خدا هزینه می کند، بعد که این انبار طلا تمام شد می آید در انبار کاه را باز می کند و می گوید هر کسی کاه لازم دارد بیاید بردارد ببرد، چون در این دنیا طلا و کاه پیش علی یکی است.
استاد اخلاق حوزه های علمیه افزود: کسی که کاه و طلا در نزد او یکسان است، هیچ وقت دینش را برای دنیا نمی بازد، دینش را برای طلا از دست نمی دهد، دینش را برای اختلاس و دزدی روز روشن آن هم از مال و حق یک مملکت از دست نمی دهد، آن کسی که طلا و کاه برایش یکسان است تقلب در جنس نمی کند، دروغ نمی گوید، تهمت نمی زند، مال مردم را نمی برد. آن کسی که کاه و طلا برایش یکی است یعنی خودش را در دنیا مهمان خدا می داند، طلا و کاه را ملک خودش نمی داند و می گوید امانتی است او به من داده و راه هزینه اش هم معلوم کرده، به من ربطی ندارد که با دیدن طلا حالم به هم بخورد یا با دیدن کاه بگویم که این چیست.
مهم ترین آبرودار، پروردگار عالم است
استاد انصاریان با بیان اینکه مهم ترین آبرودار پروردگار عالم است، آبروداریش هم این است که هر کسی که بیست سال سی سال چهل سال بدترین گناه پنهانی را دارد برملا نمی کند مگر اینکه شخص خودش آبروی خودش را ببرد، گفت: در روایاتمان است که موسی به التماس بنی اسرائیل از پروردگار باران خواست. خطاب رسید: یک سخن چین بدقلق که از این گناهش ابا ندارد در جمعیت نشسته، به خاطر نحسی او باران نمی دهم. موسی هم بلند شد ایستاد گفت: کسی که خودت می دانی به گناه دو بهم زنی آلوده ای بلند شو از داخل این جمعیت برو بیرون تا برای مردم باران بیاید. گنهکار در لابه لای هفتاد هزار جمعیت در بیابان در گریه و ناله سرش را کرد داخل عبایش و گفت: خدایا غلط کردم آبروی من را نبر. باران آمد. موسی(ع) گفت: خدایا هیچ کس بلند نشد برود چه کسی بود؟ خطاب رسید: آن وقت که سخن چین بود اسمش را نبردم تا آبرویش را ببرم، الآن که با من آشتی کرده آبرویش را ببرم؟ آن وقت من با او چه فرقی می کنم؟ این آبروداری بر ما واجب است.
گفتن آنچه باعث آبروریزی دیگران می شود، حرام است
استاد انصاریان نمونه ای از رفتار امیرالمؤمنین علی(ع) در حفظ آبروی افراد را مورد اشاره قرار داد و تصریح کرد: اگر امیرالمؤمنین(ع) به محمد بن حنفیه می گوید: «و لا تقل ما تعلم» هر چه را از مردم خبر داری که زشت، بد و مایۀ آبروریزی هست حرام است بگویی، ننشین بگو من راست می گویم و دروغ حرام است، راست گفتن که حرام نیست. اما طبق روایات راست گفتن هم همه جا واجب نیست که بعضی از راست گفتن ها هم مثل دروغ گفتن حرام است. در وسائل الشیعه جلد یازدهم است «و لا تقل ما تعلم» محمد جان! آنچه را از مردم خبر داری که باعث آبروریزی مردم است و اتفاقی خبردار شدی نگو، چون گفتنش حرام است.