۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۱۵
برای پاسخ چنین مدعایی ابتدا چند تا سوال مطرح کرده بعد به توضیح آنها می پردازیم.
1. آیا شیعیان، عباس و فرزندان او را کافر می دانند؟
2.
آیا روایاتی در مذمت عباس و فرزندان او در کتاب های شیعه وارد شده است، و
نظر شیعه در باره اسناد آنها چیست؟ و در صورت صحیح بودن چه توجیهی دارد؟
3. آیا اقوام و نزدیکان پیامبر (ص) هیچ نقطه ضعفی نداشته و معصوم بوده اند؟
اکنون به ترتیب به بررسی نکات فوق می پردازیم:
در
مورد موضوع اول باید گفت که منافاتی ندارد که ما به مجموعه افرادی، در
کلیت آن، علاقمند باشیم، ولی گاهی در آن مجموعه، با اشخاصی برخورد نماییم
که با اهداف و آرمان هایمان همراه نباشند. شما به «آیه 54 سوره نساء» از
قرآن دقت فرمایید که این پرسش را طرح می نماید که: چرا به اشخاصی که مورد
توجه خاص خداوند قرار گرفته اند، حسادت می گردد در صورتی که ما (در موقعیتی
مشابه) به خاندان و اهل بیت ابراهیم، کتاب آسمانی و حکمت عطا نموده و
امکانات مادی وسیعی را نیز در اختیارشان قرار دادیم.
قرآن به صراحت بیان
می دارد که آل ابراهیم مورد توجه خاص خداوند بودند، اما آیا این امر،
منافاتی با آن دارد که ما از عملکرد برادران یوسف(ع) که آنها نیز از
نوادگان ابراهیم(ع) بودند، انتقاد داشته باشیم؟! خوب است بدانید که از
لحاظ تبار شناسی، تمام طایفه قریش نیز که با پیامبر(ص) جنگیده و بسیاری از
آنان در این جنگ ها به هلاکت رسیدند، با فاصله ای زیاد از فرزندان ابراهیم(ع) شمرده می شوند! آیا تمام این افراد مشمول رحمت و برکاتی که خداوند به
آل ابراهیم وعده داده، می گردند؟!
آیا اگر قرآن به صراحت، خواستار بریده
شدن دستان ابولهب عموی دیگر پیامبر (ص) می گردد،« مسد، 1» می توان نتیجه
گرفت که قرآن دشمن اهل بیت است!؟
شیعیان به دستور خداوند در «آیه 23
سوره شوری» و نیز تأکیدات پیامبر (ص)، به اهل بیت ایشان علاقمند بوده، ولی
این بدان معنا نیست که از تمام ضعف های اشخاص؛ تنها به دلیل این که با
پیامبر (ص) نسبت دارند، چشم پوشی نمایند؛ چون اگر این گونه بود، نباید در
قرآن از ابولهب نیز نکوهش می گردید.
به عقیده ما مظهر اهل بیتی که
پیامبر به محبت آنان توصیه فرموده است، پنج نفر (پیامبر، امیرالمؤمنین،
فاطمه، و حسنین) و امامان معصوم (ع) از فرزندان فاطمه هستند که آخرین آنها
مهدی (عج) است که پیامبر (ص) به ظهورش بشارت داده است.(1)
اگرچه قوت و صلابت ایمان عباس همانند ایمان افرادی از اهل بیت؛ مثل امام علی (ع) و حمزه سید الشهداء نبود؛ چرا که عباس در جنگ بدر در سپاه مشرکان بود و به اسارت مسلمانان در آمد و حتی برخی تصمیم به قتل او گرفتند، ولی با توجه به نظرات دیگران، او سرانجام تنها با پرداخت فدیه آزاد گردید.(2)
براین اساس بعید نیست، شخصی که
مدتها در همراهی رسول خدا (ص) کوتاهی نموده بود، در متابعت و پیروی از وصی
او امیر المؤمنین (ع) نیز از جدیت چندانی برخوردار نبوده و به همین دلیل
مورد انتقاد شیعیان قرار گیرد، به گونه ای که به تعبیر امام پنجم،
امیرالمؤمنین (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص)، از حمایت اشخاصی از اهل بیت؛
مانند حمزه و جعفر که دارای عزمی استوار در یاری اسلام بودند، محروم مانده
بود؛ (چون آنان به شهادت رسیده بودند) و در میان اهل بیت، تنها کسانی؛
مانند عباس و عقیل باقی ماندند، که امید چندانی به حمایت آنان نمی رفت!(3)
البته روایاتی وجود دارد که
عباس به امام علی (ع) پیشنهاد داده بود تا با او بیعت نموده و استدلالش این
بود که اگر عموی پیامبر با پسر عموی او بیعت نماید، دیگر جای اعتراض برای
کسی باقی نخواهد ماند که این پیشنهاد مورد پذیرش امام علی (ع) قرار
نگرفت(4)، اما این که شیعه،
عباس و فرزندان او را کافر بداند، یک دروغ فاحش است که هیچ انسان با انصافی
آن را نمی پذیرد؛ چرا که شیعه بر اساس روایتی که از امام صادق (ع) منقول
است، در زیارت رسول خدا (ص) بر عموی ایشان عباس نیز درود می فرستد.(4)
چگونه ممکن است شخصی را کافر دانسته و
سپس بر او سلام و درود بفرستند؟!
در مورد شأن نزول ؛ «آیه 72 سوره
إسراء» باید گفت که در بیشتر کتاب های شیعه؛ از جمله کتاب کافی آمده است که
این آیه در شأن شخصی است که فریضه ای از فرایض خداوند، خصوصا حج را به
تأخیر می اندازد.(5) اما روایتی
که شما در شأن نزول آیه نقل کرده اید سند ندارد؛ زیرا بین عیاشی و کسی که
عیاشی روایت را از او نقل کرده قطعا راوی یا راویان دیگری وجود داشته اند
که ذکر نشده است.
در مورد روایت موجود در کتاب رجال کشی، حتما می دانید،
که در کتاب های رجال ابتدا تمام اظهار نظرهایی که از جانب افراد مختلف در
ارتباط با راوی مورد نظر بیان گردیده، نقل می شود و مؤلف در پایان با
مقایسه نظریات اشخاص مختلف؛ نظر نهایی خود را بیان داشته و یا آن را به
خواننده محقق خود واگذار مینماید. پس صرف نقل نظر یا روایت در کتاب رجالی
دلیل بر قبول و پذیرش آن نظر نیست.
اما در رابطه با عبدالله بن عباس شما
با مراجعه به کتب روایی شیعه، صدها روایت را از ابن عباس مشاهده می نمایید
که بخش مهمی از معارف شیعه را در بر دارد و مورد قبول و عمل شیعیان است.
در
ضمن، با اینکه کتابی تفسیری از ایشان برجای نمانده است، اما تفاسیر شیعی،
آکنده از بیان نظریات ایشان می باشد. آیا امکان دارد که شیعه از شخص کافری،
این همه روایت نقل نموده و به آنها عمل کند؟!
همچنین روشن و واضح است
که امیرالمؤمنین (ع)، ابن عباس را به عنوان نماینده خود در جریان حکمیت
معرفی نموده و فرمود که تنها او است که می تواند حیله های عمرو بن عاص را
برملا سازد.(6) آیا شیعه می تواند
معتقد باشد که امام اولش، شخص کافری را به این سمت برگزیده باشد؟! شواهدی
از این قبیل در کتاب های شیعه به قدر کافی وجود دارد، اما برای روشن شدن
حقیقت همین مقدار کفایت می نماید.
البته ممکن است روایات صحیحی در رد
اشخاص بزرگوار داشته باشیم، اما دلیل وجود چنین روایاتی شرایط سخت و دشواری
بوده است که از جانب بنی امیه بر شیعیان تحمیل شده بود و فرمانروایانی
همانند حجاج ریختن خون شیعیان را به عنوان بهترین اعمال تبلیغ می کردند و
امام برای حفظ جان آنان سخنی فرموده باشند. همان طور که امام ششم (ع) به
فرزند زراره می فرماید: سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو که تنها به
خاطر دفاع از تو و حفظ جانت است که من گاهی از تو عیب جویی می نمایم! حتما
می دانی که دشمنان ما به دنبال آزار رسانیدن به اشخاصی هستند که ما آنان را
دوست داشته و مورد ستایش خود قرار می دهیم! مردم، آنها را به دلیل محبت و
نزدیکی با ما مورد نکوهش قرار می دهند! و چنین گمان می نمایند که کشتن و
اذیت نمودن دوستان ما، امری پسندیده است! و بر عکس، به هر شخصی که ما از او
بدگویی نماییم، احترام گذاشته و او را مورد ستایش و احترام خود قرار می
دهند! (به پدرت بگو) ما از تو بدگویی می نماییم، چون تو شخصیتی هستی که به
آشنایی و دوستی با ما معروف می باشی! و به همین دلیل، نزد مردم جایگاه
مناسبی نداشته و آنان عقیده خوبی در باره تو ندارند! من از تو دوری می
جویم، شاید بدین وسیله عقیده مردم نادان در مورد تو تغییر نماید و تو را
ستایش نموده و آزارشان به تو نرسد!(7)
در ضمن تذکر این نکته خالی از لطف نیست که: به اتفاق فریقین (اهل
سنت و شیعه) صرف ذکر شدن حدیثی در کتب احادیث و لو معتبر و با سند معنعن
دلیل بر اعتقاد افراد آن فرقه به آن حدیث نیست؛ زیرا در بعضی از موارد
انگیزه هایی در بیان حدیث وجود دارد که ما را از عمل به آن باز می دارد.
اگر
روایات بدگویی از ابن عباس؛ این شاگرد صمیمی امیرالمؤمنین (ع) صحت دارد پس
این روایت امام صادق (ع) در مورد ابن عباس که می فرماید: زمانی که ابن
عباس رحلت نمود و او را برای تدفین به قبرستان می بردند، پرنده سفیدی از
کفن او به پرواز درآمده، به سوی آسمان حرکت نمود تا از چشم ها دور گشت،
پدرم (امام باقر) او را بسیار دوست می داشت...،(8)چگونه قابل توجیه است؟
آری در جامعه ای که لعن بر امام علی
(ع) واجب بود و فرزندان او در زیر بمباران شدید تبلیغاتی فرمانروایان
ستمگر بودند، تنها راهی که بتوان معارف ایشان را از طریق شاگردش ابن عباس
در میان مردم انتشار داد، این بود که او را شخصی دور از اهل بیت معرفی
نموده، شاید بدین وسیله از خطر نجات یافته و بتواند اندکی از دانش استادش
را در آن جامعه بیان نماید و مانع از بین رفتن این معارف گردد، همان گونه
که در نسل های بعد، این مأموریت بر عهده زراره و امثال او نهاده شد.
از
طرف دیگر عبدالله و عبیدالله (فرزندان عباس) هر چند با خلفای قبل از امیر
المومنین (ع) همکاری هایی داشتند، ولی هنگام خلافت آن حضرت، در رکابشان
بوده و از طرف ایشان به مسئولیت های مهمی منصوب گردیدند. اما بنابر
روایاتی، عبیدالله در زمان خلافت امام حسن (ع)، عملکرد مناسبی نداشته و به
نحوی در شکست ایشان در مقابل معاویه مقصر بوده است.(9) اما عبدالله بن عباس تا آخر عمر خود به نشر فضائل امیر المومنین (ع) و
سخنان ایشان ادامه می داد و بیان می نمود که تمام دانش خود را از
امیرالمؤمنین (ع) فرا گرفته و دانش او و تمام صحابه در مقابل دانش علی (ع)،
همانند قطره ای در مقابل هفت دریا است و چشمانش نیز به دلیل گریه بسیار در
فقدان آن حضرت نابینا شد؛(10)
بنابراین، شیعه
گرچه ممکن است به بعضی از عملکردهای عباس بن عبد المطلب و فرزندانش در برهه
ای از زمان انتقاداتی داشته باشد، اما آنها را کافر ندانسته و برای عباس
بن عبد المطلب و عبد الله بن عباس احترام ویژه ای قائل است.
پی نوشت ها:
1_سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 6، ص 58)
2_(ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 80- 79»، و بعد از آن مسلمان شد. البته ایشان در جنگ حنین که بعد از فتح مکه واقع گردید، حضوری فعال داشته و مسلمانان را به مقاومت دعوت می نمود « زمخشری، محمود، الکشاف، ج 2، ص 259.)
3_(محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 8، ص 189.)
4_(سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ج 1، ص 604)
5_محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 4، ص 269- 268)
6_(منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 500)
7_(منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 138)
8_(منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 57)
9_(بحار الانوار، ج 44، ص 48)
10_(بحار الانوار، ج 89، ص 105)
منبع:رسا
211008