کد خبر : ۱۰۲۷۳۰
تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱۳۹۷ - ۱۲:۱۸

سروده‌هایی در مدح سیدالکریم(ع)

مصادف با ولادت حضرت عبدالعظیم (ع) هر کدام از شاعران کشورمان ابیاتی را سروده‌اند.
عقیق:همزمان با فرا رسیدن ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) ، شاعران کشورمان هر کدام ابیاتی را در وصف و مدح ایشان سروده‌اند که در زیر می توانید آنها را بخوانید.

غلامرضا سازگار

افق فضل و شرف را قمری پیدا شد
یا که در طور ولایت شجری پیدا شد
باز از بحر ولایت گهری پیدا شد
نخل سرسبز ولا را ثمری پیدا شد
در سماوات و زمین جشن عظیم است امشب
عید میلاد کریم ابن کریم است امشب

در ریاض علوی سرو روان این پسر است
نجل مولای کریمان جهان این پسر است
بهترین زاده ابناء جهان این پسر است
فخر دین ، قبله دل ، کعبة جان ، این پسر است
اوست سروی که بود دامن هستی چمنش
صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش

اهل فضل و شرف و علم زعیمش خوانند
خیل عبّاد همه عبد عظیمش خوانند
صاحبان کرم و جود کریمش خوانند
آیت رحمت رحمان و رحیمش خوانند
اوست ماهی که بر ابناء زمان می تابد
نورش از ری به همه خلق جهان می تابد

قامتش سرو و لبش کوثر و رویش ماه است
زائر مرقد او زائر ثارالله است
حرمش کعبه آمال دل آگاه است
حَسنی حُسنش بر خلق چراغ راه است
خاص و عامند ز هر سوی رهین کرمش
دل صد قافله سر گرم طواف حرمش

نعمت سایة این دسته گل عترت را
بر شما داده خدا این شرف و رفعت را
اهل ری قدر بدانید چنین نعمت را
فیض همسایگی تربت آن حضرت را
بال جبرئیل زده سایه به بام و درتان
این شما ، این حرم زادة پیغمبرتان

یا حجاز است و بُوَد کعبه جاویدانش 
جان من ، جان همه خلق جهان قربانش
ری سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ایوانش
دوست دارم که شب و روز ز لطف وکرمش
پر زند مرغ دلم یکسره سوی حرمش

آیه وحی در این خانه کتابت دارد
زیر این قبّه دعا کن که اجابت دارد
زائر او به خدا فیض قرابت دارد
درو دیوار حرم نقش نجابت دارد
ماه صد انجمن اینجاست خدا می داند
آفتاب حسن اینجاست خدا می داند

خاک درگاه تو بر درد دل خسته شفاست
سر به خاک حرمت گر نگذاریم جفاست
ای گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست
کرم و جود تو بر ما به عیان و به خفاست
«ما به این در، نه پی حشمت وجاه آمده ایم»
«از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم»

حُسن پیدای حَسن سرّ نهان حسنی
بلکه جانان همه خلق و تو جان حسنی
تو به باغ دل ما سرو روان حسنی
نخل طاها و گل عطر فشان حسنی
ما به خاک حرمت روی نیاز آوردیم
حاجت خویش به درگاه تو بازآوردیم

عصمت فاطمه و عزّت حیدر داری
تو مقام از سخن مدح فراتر داری
تو عطا و کرم آل پیمبر داری
ز حسین و ز حسن جلوه دیگر داری
جان به قربان تو ای سیّد پاکیزه سرشت
شهرری ازتو بهشت است بهشت است بهشت

به تو و عزّت آباء کرامت سوگند
به خدا و به رسول و به امامت سوگند
به جلال و به کمال و به مقامت سوگند 
به نماز و به قعودت ، به قیامت سوگند
تو که سایه به سر خلق دو عالم فکنی
چه شود گر نگهی جانب «میثم» فکنی

وحید قاسمی

آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات

حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر

شام یلدایِ غصه طی گشته
روشنی بخش شهر ری گشته

عابر کوچه های دلداری
مرشد دسته های عیاری

آمد و با خودش صفا آورد
عطر شهرِ مدینه را آورد

نکته آموز منبر مولا
روضه خوان مصائب زهرا

آمد و کوچه خیسِ باران شد
مرقدش کربلای ایران شد

یادمان داد و زندگی کردیم
تا به امروز بندگی کردیم

از سفر تحفه پُر بها آورد
مُهر و تسبیح کربلا آورد

آمد و یک سبد بهار آورد
عشق را او سرِ قرار آورد

مست بود و خُم شعف آورد
دف و تنبور از نجف آورد

از لب یار و زلف و ابرو گفت
صدوده بار نعره زد، هو گفت

شعله بود و تبش نمی افتاد
یا علی از لبش نمی افتاد

حبیب باقرزاده

ناگهان قید قیل و قال زدم 
پرسه در عالم خیال زدم 
به کتاب غزل که فال زدم ... 
تا به اوج کرانه بال زدم 

سرخوشم از همین طرب هایم
میخورم یک به یک رطب هایم

ماه روی زمین هویدا شد 
خشکسالی بدل به دریا شد 
بارور نسل پاک زهرا شد 
مایه افتخار دنیا شد 

پسری ذوالنعیم آمده است 
شاه عبدالعظیم آمده است

به حضورت سلام یا سید 
احترامی مدام یا سید
حرف من یک کلام یا سید
شاهی و من غلام یا سید 

سایه ات بر سر محبان است
 مثل ابری که غرق باران است

آمدی شهرری گلستان شد 
پایگاهی برای قرآن شد 
حرمت کربلای ایران شد 
قبله مردمان تهران شد

کاش قبرم در این حرم باشد 
ضامنم حضرت کرم باشد 

سیدی از تبار زهرایی 
ری شد از مقدمت مسیحایی
تا تو هستی نمی روم جایی 
چون امیر قبیله مایی 

گفته در شانتان گل زهرا
که تو هستی "وَلیُنا حَقٰا"

با ورودت صفا به پا کردی 
حوزه علمیه بنا کردی
تو مرا بنده خدا کردی
شهرری را تو کربلا کردی

شده ام از اهالی شهرت 
می برم فیض از یم بحرت 

جان عالم فدای رضوانت
به فدای رواق و ایوانت
علمای زمانه حیرانت
طیب و حق شناس مهمانت

در حریمت چه لذتی بردم 
از غذاهای حضرتی خوردم

چه رواقی چه گنبدی داری 
خوش به حالت چه مرقدی داری
خادمان زبانزدی داری
سیل زوار بیحدی داری

حرف صحن و سرا شده ای وای 
صحبت از مجتبی شده ای وای

کاش قبر حسن بنایی داشت 
کاش هم صحن و هم سرایی داشت 
کاش یک گنبد طلایی داشت
روضه خوانهای باصفایی داشت

ری کجا و بقیع خاک آلود
کاش هیئت مدینه مهمان بود

علی انسانی

کسی که راه به باغ تو، چون نسیم گرفته
صراط را ز. همین راه مستقیم گرفته

تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله
که عطر، مرقدت از جنة النّعیم گرفته

گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی
سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته

همیشه سفرۀ دل باز کرده‌ام به حضورت
که فیض باز شدن، غنچه از نسیم گرفته

برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت
به کف برات نجات خود از جحیم گرفته

همیشه عبد، حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سمت عبد باعظیم گرفته؟

ملک غبار ز قبر تو تا نرُفته نرفته
در این مُقام، فلک خویش را مقیم گرفته

چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم
که هر کبوتر تو ذکر یاکریم گرفته

کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو از آن حریم گرفته

قاسم نعمتی

ای بلندای عشق قامت تو‌
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت، ولی به عرش برین
آسمانی‌ترین مسافر خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک‌
ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا
افتخارت همین بس‌ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا
بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
در سماوات، چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت‌
ای هدایت گر هدایت‌ها
راوی صادق روایت‌ها
بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو
تالبت عرضه‌ای ز. دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد
چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز. شان عظمایت
وصفت این بس ز. بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبله خاک ماشده حرمت
چشم امید ماست برکرمت
هردمی از زمانه دلگیرم
راه صحن تو پیش می‌گیرم‌
ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من‌
ای به دلداگان تو نور عین‌
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد

وحید محمدی

تو که از نسل کریمانی و آقا هستی
حسنی گشته ترین سید دنیا هستی

آن ضریحی که ندارد به شما بخشیده
تو حرم دار حسن، زاده زهرا هستی

آمدم کاسه خالی مرا پر بکنی
تو که در جود، چنان وسعت دریا هستی

تو که در نزد امامان همه سلمان بودی
می‌شود گفت خودت صاحب «منّا» هستی

ذوب در بحر پر از نور ولایت بودی
مظهر بندگی و خوبی و تقوا هستی

زائر کوی تو زوار حسین بن علی است
بی سبب نیست اگر قبله‌ی دل‌ها هستی

تو مراد دل ما را بده آقای کریم
تو که از نسل کریمانی و آقا هستی


منبع:تسنیم


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین