04 آذر 1400 20 ربیع الثانی 1443 - 44 : 02
کد خبر : ۸۸۳۳۷
تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۷
پای درس اخلاق استاد انصاریان
برای هر کسی که بخواهد با استدلال ثابت می‌کنم که کل مشکلات و رنج‌های ما برای نفهمی نسبت به قرآن است؛ باید قرآن را بفهمم که به دستورات آن عمل کنم. بر تمام منبری‌ها واجب است که منبر را به چهارچوب قرآن و روایات اهل‌بیت(ع) برگردانند.
عقیق: بعد از پایان یافتن ماه مبارک رمضان و بهره‌مندی از سخنان و نصایح بزرگان اخلاق و ائمه اطهار علیهم‌السلام در این ماه نورانی، استاد حجت‌الاسلام حسین انصاریان در شهرهای مختلف کشور به سخنرانی می‌پردازد.

آنچه در ادامه می‌آید سخنرانی استاد حسین انصاریان در روز دوم در حسینیه همدانی های مشهد مقدس استت که تقدیم علاقه‌مندان می‌شود:


امام رضا(ع) در یکی از سخنان ناب عرشی و آسمانی‌ خود، کل مردم دنیا را از زمان آدم تا قیامت به دو دسته تقسیم کرده‌اند: عنوان یک‌ دسته سعید و عنوان ‌دسته دیگر شقی است. سعید یعنی انسانی که در دنیا در حد گنجایش خود و نه بیش از طاقتش ادب ایمانی، ادب عملی و ادب اخلاصی و خُلقی دارد؛ شقی هم کسی است که از این سه ادب محروم است. قرآن مجید در سوره ابراهیم در عمق آیه می‌فرماید: این محرومیت از جانب خدا نیست و خودش، خودش را محروم کرده است. چون پروردگار، آدمیان را آزاد آفریده و در انتخاب هم آزادند.

کاری که خدا برای بندگانش در این دو رشته سعادت و شقاوت کرده، این بوده است: «قد تبین الرشد من الغی»، به‌ وسیله همه کتاب‌های آسمانی که 114 کتاب است و ظاهراً 113 عدد از آنها گم شده و نیست، تحریف شده است؛ این‌هایی که هست، زمینی و دستپخت چند نفر است: مرقوس، لوقا، یوحنا، پولس. این اصل کاری‌ها که نازل شده پروردگار است، نیست و تنها اصل کاری که باقی مانده، قرآن مجید است. پروردگار عالم به فرموده حضرت ابی‌عبدالله ‌الحسین(ع)، همه حقایق آن 113 کتاب قبلی را که گم شده، در قرآن تجلی داده است. خواندن قرآن، یعنی خواندن 114 کتاب الهی و اعتقاد به قرآن، یعنی اعتقاد به 114 کتاب خدا و عمل به قرآن، یعنی عمل به کل کتاب‌های نازل‌ شده.

شر از کسی صادر می‌شود که خلأ دارد

روایتی از جانب حضرت ابی‌عبدالله ‌الحسین(ع) نقل شده است که اهل ‌سنّت هم نقل کرده‌اند و تنها ما نقل نکرده‌ایم. روایت ابی‌عبدالله راجع ‌به 114 را کتاب فخر رازی، بزرگ‌ترین مفسر اهل‌سنّت در جلد اول تفسیر خود نقل کرده است. قرآن می‌ فرماید: داغ و مُهر شقاوت را خودِ مردم با آزادیِ خودشان به پیشانیِ خودشان زده‌اند و خدا احدی را به شقاوت نکشانده است؛ جالب است که افعال عربی مربوط به شقاوت در قرآن، فعل معلوم است: «فاما الذین شَقوا» مجهول نیست؛ اگر مجهول بود: «فاما الذین شُقوا»، معنی‌ آن این بود که یکی اینها را از پشت سر به شقاوت هُل داده است، اما شر از خدا صادر نمی‌شود و محال است.

شر از کسی صادر می‌شود که خلأ دارد، ولی خدا صمد است و خلأ ندارد. وجود مقدس او، ذاتش، کمالات بی‌نهایت است و اصلاً معنی ندارد که از او شرّ صادر شود! از کدام ناحیه‌اش شرّ صادر شود؟! دروغ نمی‌گوید: «و من اصدق من الله قیلا»، از ما سؤال می‌کند که راستگوتر از خدا کیست؟ کسی دروغ می‌گوید که می‌ترسد یا خودش را به غلط به دروغ نیازمند می‌داند. کسی خُلف وعده می‌کند که توخالی است و کم دارد؛ حالا یا از عقل کم دارد یا از آدمیت کم دارد یا از اخلاق کم دارد. خدا که کم ندارد؛ او که مستجمع جمیع صفات کمال است، هرچه از او صادر می‌شود، خیر است. اگر کسی گرفتاری‌ها و مشکلاتش و بدی‌هایش و گناهانش را به پروردگار نسبت دهد و یک کلمه بگوید او خواسته که من این‌گونه باشم، خدا می‌گوید دروغ می‌گوید و من خواسته شرّ ندارم؛ «ما اصابک من سیئة فمن نفسک»، هر چه شرّ و مشکل به تو می‌رسد، تولید خودت است.

از قرآن آگاهی نداریم و زبان گلایه‌ و شکایتمان دراز است

مگر می‌شود پروردگاری که 114 بار «بسم الله» را در قرآن تکرار کرده است، مگر می‌شود خداوندی که حدود 276 بار رحمتش را در قرآن مطرح کرده، شرّ داشته باشد؟ کریم، رحیم، ودود، عزیز، رحمان، رحیم، اینها شرّ ندارد، خیر دارد؛ لذا در قرآن می‌گوید: «بیده الخیر»، آنچه که در دست قدرت اوست، خیر مطلق است. بیشتر مردم هم، حتی خود ما - یعنی خیلی از ما آخوندها - هم خیلی از قرآن آگاهی نداریم و خیلی از آیات قرآن را نمی‌فهمیم. این است که زبان گلایه‌ و شکایتمان دراز است، اما آن که قرآن مجید را می‌فهمد، در تقسیم‌بندی امور خیلی آدم باانصافی است و می‌گوید: همه خوبی‌ها از خداست و همه بدی‌ها و مشکلات هم برای خودم است؛ واقعاً از خودمان است.

وی به نمونه ای اشاره و اظهار کرد: امام محمدباقر(ع) می‌فرمایند: دو برادر بودند که هر دو گیر بودند، گفتند: خدا که «ارحم الراحمین» است و قدرت هم دارد، به ما هم که گفته دعا کنید، می‌رویم دعا می‌کنیم. مشکل یکی‌شان خیلی زود حل شد و مشکل دومی بیش از چهل شب و روز ماند و حل هم نشد. پیش حضرت مسیح(ع) آمد و گفت: برادر من و من مشکل‌دار بودیم، این برادر من یکبار دعا کرد و مشکلش حل شد، اما من چهل شب است، دعا می‌کنم و اصلاً خدا به من توجهی نمی‌کند. مسیح فرمود: باید از خود خدا بپرسم که خدایا این چه شده که به دعایش گوش نمی‌دهی و مشکلش را حل نمی‌کنی؟ خطاب رسید: در نبوت تو شک دارد و دلش آلوده است؛ با آلوده هم تا وقتی آلوده است، کاری ندارم تا در آلودگی‌اش بماند.

من وقتی که از حقایق قرآن خبر نباشم، گلایه می‌کنم؛ مگر نگفتی دعا کن و مستجاب می‌کنم، کو؟ مگر نگفتی من خدای راستگویی هستم؟ مگر وعده ندادی دعا را مستجاب کنی، کو؟ گاهی هم آدم خودش را یادش می‌رود و به پروردگار می‌گوید: من چه‌کار کردم که این‌قدر در سرم می‌زنی؟ اینها نیست! مسئله خدا و بندگانش از آینه هم صاف‌تر و پاک‌تر است.

برخی از مطالبی که شنیده شده را مطلقاً قبول ندارم و دلیل قبول ‌نداشتنم هم قرآن است؛ یکی از مطالبی که قبول ندارم این است که گفته شده، وقتی برادران، یوسف(ع) را در چاه انداختند و برگشتند، یعقوب(ع) دل‌نگران بود، گریه می‌کرد و ناراحت بود، جبرئیل آمد و گفت: می‌دانی چرا به مشکل یوسف خوردی؟ گفت: چرا؟ گفت: گوسفندی را کشته بودید و بریان کرده بودید و دورش نشسته بودید و خوب می‌خوردید، فقیری دمِ در آمد و گفت: من گرسنه هستم، محلّش نگذاشتید و این جریمه‌ات است. حالا ببینیم خدا عادل است یا ظالم است؟ جریمه با جرم باید بخواند یا نخواند؟ حالا بر فرض یک فقیری درِ خانه من آمده و بوی غذا به مشامش خورده، درخواست کرده و من هم ندادم، جریمه این چهل ‌سال فراق و کور شدن از گریه است؟

این خدا که از هیتلر خیلی ظالم‌تر نشان داده می‌شود! از چنگیز پر چنگال‌تر نشان داده می‌شود! بعد هم انبیاء دارای مقام عصمت، دل‌ رحیم‌ترین مردم عالم و ایثارگر هستند یعنی لقمه دهان خودشان را به گرسنه می‌دهند و نمی‌خورند، این مزخرفات علیه انبیا، علیه پاک‌دامنی انبیا چیست؟ چه شد که یوسف(ع) را بردند و در چاه انداختند؟ به یعقوب(ع) ربطی ندارد! گناه برادران بود، ده‌ فرد حسود دور هم نشستند و گفتند که «احب الی ابینا منا»، محبت یعقوب - پدر ما - به یوسف بیشتر از ماست و این را باید از جلوی چشمش دور کنیم؛ کسی دیگر گناه کرده، چرا این گناه را به پیغمبر نسبت می‌دهید؟ باید قدرت تفکیک داشته باشید و هر چیزی را که شنیدید، باور و قبول نکنید.

شرّ از ناحیه خودمان و کل خیر از ناحیه پروردگار عالم است

شرّ از ناحیه خودمان است و کل خیر از ناحیه پروردگار مهربان عالم است، به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: یکی از عاشقانت را مار گزیده و ممکن است بمیرد، حضرت به عیادتش آمدند. آدم خیلی خوبی بود. نمُرد، ولی از حقیقت شرّ و خیر بی‌خبر بود. گفت: علی ‌جان، من چه‌ کار کردم که مرا باید مار بگزد؟ در این هفته ترک نماز کردم، دروغی گفتم، تهمتی زدم؟ بالاخره این مار گزیدن جریمه است و من چه جرمی کردم که باید جریمه شوم؟ خدا خواست؟ نه، خدا به مار چنین اجازه‌ای نداده که در خانه‌های مردم راه بیفت و بنده‌های من را هر کجا دیدی، بگز و فرار کن! مار چنین اجازه‌ای ندارد.

حضرت فرمودند: چرا یک کاری کردی که خدا جریمه‌ات کرد و خوشحال باش که جریمه‌ات را به قیامت نینداخت؛ اگر به قیامت افتاده بود که اوضاعی داشتی. گفت: علی‌ جان، چه‌کار کردم؟ فرمودند: دیروز سر کوچه جلوی مردم به قنبر ناسزا گفتی، با گزیده‌ شدن از مار پاک شدی؛ اگر در پرونده‌ات مانده بود، قیامت ریشه‌ات را می‌کندند. چرا به مؤمن ناسزا گفتی؟ چرا جلوی زبانت را نگرفتی؟ چرا از حدود قرآن تجاوز کردی؟ مگر قرآن مجید نمی‌گوید: «قولوا للناس حسنا»، نه «للمؤمنین»، بلکه «للناس»! با شیعه، با سنّی، با مؤمن، با کافر، با مشرک، با زرتشتی، با یهودی، با ارمنی خوب حرف بزنید. حالا چون یهودی، مسیحی و زرتشتی است، باید فحش خواهر و مادر به او بدهید؟!

ناآگاهی از قرآن برای ما، جامعه و کل دولت و کشور بسیار دردسر شده است

ناآگاهی از قرآن برای ما، جامعه و کل دولت و کشور بسیار دردسر شده است؛ من برای هر کسی که بخواهد با استدلال ثابت می کنم که کل مشکلات، رنج‌ها و مصائب ما برای نفهمی نسبت به قرآن است. باید قرآن را بفهمم که به دستورات آن عمل کنم. بر همه پیش‌نمازهای ایران، واجب است که شبی دو تا سه آیه را برای مردم توضیح دهند و به مردم بفهمانند؛ بر تمام منبری‌ها واجب است که منبر را به چهارچوب قرآن و روایات اهل‌بیت(ع) برگردانند، اما متأسفانه منبر را از این چهارچوب بیرون کردند.

پیغمبر اکرم(ص)، عرب وحشیِ غارتگرِ قاتلِ رباخور را با قرآن ساخت و امتی مؤمن شدند؛ ائمه ما مردم را با قرآن ساختند. ما با هیچ‌ چیز دیگری جز قرآن

هم ساخته نمی‌شویم. با هیچ ‌چیزی، نه کتاب‌های غربی و نه شرقی، نه کتاب‌های روانکاوی اروپا و آمریکا، نه روان‌شناسی اروپا و آمریکا، نه کتاب‌های اقتصادی و نه اجتماعی؛ با این نوع کتاب ها آشنا هستم؛ بیشتر این کتاب‌ها را در اروپا و آمریکا و یهودیان وابسته به صهیونیسم تألیف کردند. دورکاین جامعه‌شناس مهم جهان، یک یهودی وابسته به صهیونیست بوده که جامعه‌شناسی را نوشته است؛ فروید یک یهودی وابسته به صهیونیسم بوده که روان‌شناسی را نوشته است؛ مارکس یک یهودی مشروب‌خور وابسته به صهیونیسم بوده که اقتصاد کاپیتالیستی را نوشته است. اینها را من پنجاه‌ سال است در برنامه‌های شرق و غرب گشته‌ام و به‌دست آورده‌ام. این زهرها می‌تواند ما را علاج کند؟ تمام کتاب‌هایشان هم به خرج صهیونیسم چاپ شده و با فشار صهیونیسم، به تمام دانشگاه‌های دنیا به‌عنوان کتاب درسی راه پیدا کرده است.

خداوند هیچ‌ کسی را به شقاوت نمی‌کشد

خداوند هیچ‌ کسی را به شقاوت نمی‌کشد تنها کاری که خدا برای بندگانش کرده، این است: «قد تبین الرشد من الغی»، من از روی محبتم، رحمتم و لطفم، راه را از چاه نشان دادم و اصلاً بیشتر از این هم برعهده خدا نبوده است. «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله»، اگر کسی همه بت‌ها را کنار بزند و حکومت در قلبش را به من بدهد که من کارگردانی کنم، «فقد استمسک بالعروة الوثقی»، او به دستگیره محکم‌تر چنگ زده است؛ اما کسی که از این حوزه بیرون برود، «اولیائهم الطاغوت» است و همه کاره شان شیاطین هستند، «اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»؛ ولی آن که به‌طرف من می‌آید و در راه قرار می‌گیرد، با انتخاب خودش است و آن که در مسیر طاغوت می‌رود، به انتخاب خودش است.

نصف کار ایمان و نصف دیگر تقواست

قرآن مجید مسئله سعادتمندان را کلی می‌گوید: «اما الذین سعدوا ففی الجنه»، اهل سعادت در بهشت هستند و «اما الذین شقوا ففی النار»، اهل شقاوت در دوزخ هستند؛ اما نمی‌گوید سعید کیست؟ شقی کیست؟ حضرت رضا(ع) توضیح می‌دهند که نصف خط است و یک دنیا معنا. معجزه امام همین است؛ ده‌ هزار کتاب را در یک نصف خط می‌ریزد. «جف القلم بحقیقة الکتاب بالسعادة من الله لمن آمن و التقی»، حرف آخر خدا این است: «جف القلم»، یعنی بعدش دیگر حرفی ندارد و این آخرین حرف خدا ازلاً و ابداً است که مُهر سعادت به پیشانی کسی می‌خورد که اهل باور نسبت به خدا، قیامت، انبیاء، قرآن و فرشتگان باشد، ولی کار تمام نیست. یک بخشش باور است، یعنی نصف سعادت باور است و با نصف نیمه هم نمی‌شود، راه رفت. سکته‌ای نمی‌شود راه رفت، ولی باید آدم سالم باشد و بتواند مسیر الی الله، الی رضایت الله، الی جنت الله را طی کند؛ نصف کار ایمان و نصفه دیگر تقواست.

سعادت برای اهل ایمانی است که دارای تقوا باشند

پیامبر اکرم(ص) می فرماید: تقوا دو بخش است: اطاعت کامل در همه امور زندگی از پروردگار و اجتناب از همه محرّماتی که شیطان‌ها به انسان القا می‌کنند. امام هشتم(ع) می‌فرمایند: حرف آخر خدا این است که سعادت برای اهل ایمانی است که دارای تقوا باشند، «و الشقاوت من الله تبارک و تعالی لمن کذب و عصی»، تیره‌بختی برای انسانی است که منکر خدا، قرآن، انبیاء و اهل گناه باشد و گناه بسیار برایش راحت و آسان باشد.

منبع:فارس
گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: