مأمون عباسی، در مقابله با حضرت رضا علیه السلام، دستکم سه اقدام عمده انجام داد:
عقیق:مأمون عباسی، در مقابله با حضرت رضا علیه السلام، دستکم سه اقدام عمده انجام داد: 1. حضرت را از مدینة النبی و زادگاه اهل بیت دور کرد و اجبارا به ایران آورد. مسیر حرکت حضرت تا خراسان را نیز از شهرهای با جمعیت غالب اهل سنت تنظیم کرد، تا کمترین ارتباطی میان امام و شیعیان برقرار شود، و حضرت، هر چه بیشتر در بین امت اسلامی، منزوی و غریبه جلوه کنند و چنددستگی بین امت اسلامی بروز کند. 2. امام را وادار به پذیرش ولایتعهدی کرد، تا هم وجهه حضرت را در بین شیعیانش تخریب کند، و هم از شر قیامهای علویان خلاص شود. 3. مناظرات مختلفی بین امام و سران مذاهب و ادیان و فرق گوناگون به راه انداخت، و جریانات علمی ترجمهای (وارد شده از بیرون مرزهای اسلامی) را پشتیبانی کرد، تا جایگاه علمی-معرفتی خاندان عترت را متزلزل کند. اما تدابیر الهی حضرت ثامن الحجج، همه این دست فعالیتهای خبیثانه مأمون را به شکست کشاند: اولا: عبور حضرت از شهرهای سنینشین، هر چه بیشتر توانست عمق نفوذ و جایگاه رفیع اهل بیت علیهم السلام را در قلوب همه مسلمانان، نشان دهد. به عنوان نمونه، وقتی قافله حضرت به نیشابور (مرکز علمی-معرفتی اهل سنت در قرون سه و چهار هجری) رسید، مردم سرآسیمه خود را از دور و نزدیک رساندند تا بتوانند فیض محضر نواده گرانقدر رسول خدا را درک کنند. اشکهای شوق، و تبرکجستنهای ایشان از جای پای حضرت رضا علیه السلام، گواهی صدق این مدعاست. در پرده آخر این نمایش خیرهکننده، علما و محدثان آن دیار، از امام درخواست کردند که ایشان را با ذکر حدیثی، مستفیض کنند. حضرت نیز، حدیث معروف «لا إله إلا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی ... بشروطها و أنا من شروطها» را ایراد فرمودند، که در آن، ولایت الهی حضرتشان، به عنوان شرط لازم اعتفقاد به توحید بیان شده است. اما در عین حال، نکتهای که فوق العاده قابل توجه، این است که، حضرت، توجه داشتند اهالی آن دیار، شیعه و معتقد به عصمت اهل بیت نیستند، ولی ایشان را به عنوان محدث ثقه جلیل القدر قبول دارند، لذا سند حدیث را از خودشان، به شکل متصل، به نقل از تک تک پدران بزرگوارشان تا حضرت رسول و بعد جبرئیل امین و خداوند متعال، رساندند و عملا، با در نظر گرفتن مقبولات برادران اهل سنت و به اصطلاح «زبان قوم»، این حدیث شرف را افاده کردند. و همین شد که ناقلان این حدیث سلسلة الذهب، محدثان بزرگ اهل سنت هستند. ثانیا: همینکه در میان همه افراد برجسته و با نفوذ جهان اسلام، مأمون، حضرت رضا را به پذیرش ولایتعهدی مجبور کرده، نشان از این دارد که حضرت، بیشترین نفوذ و اثرگذاری معنوی و اجتماعی را در بین همه مذاهب اسلامی داشتند، و مأمون با این اقدامش، عملا این جایگاه بیرقیب حضرت را پذیرفت. اما از سوی دیگر، امام علیه السلام، فقط به خاطر مصالح امت اسلامی، عنوان ولایتعهدی را پذیرفتند، ولی به لوازمش تن ندادند؛ نه در امور حکومتی دخالت کردند و نه در قصر مأمون ساکن شدند. بلکه در کنار مردم عادی، منزل گزیدند و بر اقتدار الهی، و عمق نفوذشان افزودند. ثالثا: عالم آل محمد صلی الله علیه و آله، با تکیه بر علم الهی خود، در همه این مناظرات، نه تنها برتری مطلق خود را بر بزرگترین علمای فرق و ادیان مختلف، ثابت کردند، بلکه با جریانسازی علمی-معرفتی، موج سهمگین علوم وارداتی را به نفع اسلام ناب، کنترل کردند. خلاصه اینکه، باز هم مأمون کاری کرد که حضرت رضا علیه السلام، یگانه مرزدار کیان معارف اسلامی شدند، که به همه مسلمین هویت داده، و جان تازهای در کالبد امت رسول اکرم دمیده است. همچنین، حضرتشان، عملا، ادب گفتگو را به همه مذاهب اسلامی آموختند، و نشان دادند که میشود محاسن کلام اهل بیت را بیان کرد، و حقانیت ایشان را اثبات کرد، ولی کمترین خللی به یکپارچگی امت اسلامی وارد نکرد. برای همین است که فرمودند: یک دسته از احادیثی که به دروغ، به ما اهل بیت منتسب شده، روایاتی است که درآنها، به اسم، تصریح به بدیهای دشمنان اهل بیت شده است.[1] با این روایت، حضرت نشان میدهند که چنین برخوردی، هم با ادب گفتگوی علمی به هدف کشف حقیقت ناسازگار است، و هم با سیره وحدتگرا و امتساز اهل بیت عترت همخوانی ندارد. و لذا، شیعیانشان را هم از این روش غلط برحذر میدارند. پی نوشت: [1]. عیون أخبار الرضا، ج1، ص 303. منبع:قدس 211008