نوشتاری از حجتالاسلام علوی؛
حجتالاسلام سیدعلیاصغر علوی در این یادداشت توجیهاتی که باعث عدم همراهی افراد در کربلا با امام حسین(ع) شد را دستهبندی کرده و سپس به تشریح این توجیهات میپردازد.
عقیق: متن پیش رو بخشی از کتاب «توجیه المسائل کربلا» اثر «سیدعلی اصغر علوی» میباشد که به همت نشر سدید (انتشارات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام ) در پاییز ۹۳ منتشر شده است.بدتر از گناه، توجیه گناه و دلیلتراشى براى آن است. مىتوان گفت توجیه گناه یک نوع کلاهبردارى دینى است. خداوند در قرآن مىفرماید: «بَل الانسان عَلى نَفسِه بَصیرَه و لو ألقى مَعاذِیره» [۱] «بلکه انسان، خودش بر وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر براى خود، عذرهایى بتراشد.»پس انسان نسبت به عیوب خود بصیرت دارد. یعنی اگر بخواهد ببیند، میتواند بصیرت داشته باشد، ولو عذر و بهانههای مختلف در دفاع از خود و توجیه رفتار ناپسند خود بیاورد. امان از استعداد فوقالعادۀ انسان در توجیهگری…[۲]هیچ گناهى به سنگینى «توجیه گناه» نیست. زیرا گناهکار معترف، غالباً در فکر توبه است، ولى توجیهگر در فکر سرپوش نهادن بر گناه است که نه تنها در صراط توبه نیست، بلکه او را در گناه راسختر و جرىتر مىنماید. توجیه گناه یک بیمارى و یک بلاى عمومى است که به صورتهاى مختلف جلوه مىکند و خواص و عوام را از صراط مستقیم، منحرف مىنماید و خطر بزرگ آن این است که راههاى اصلاح را به روى گنهکار مىبندد و گاه واقعیتها را در نظر او مسخ و دگرگون مىسازد. [۳]توجیه گناه در حقیقت سرپوش گذاشتن روى گناه است، تا گناه را به راحتى و بدون مانعى انجام دهد. مانند اینکه حق را "کتمان” مىکند و نام آن را "تقیّه” مىگذارد و یا براى رسیدن به هدف شوم خود به شخصى "رشوه” مىدهد و نام آن را "هدیه” مىگذارد.توجیه المسائل کربلاتوجیهات براى انجام گناه، گوناگون است. برخى از آنان عبارتاند از:۱- توجیهات عقیدتى.۲- توجیهات سیاسى.۳- توجیهات اجتماعى.۴- توجیهات روانى.۵ توجیهات فرهنگى.۶- توجیهات اقتصادى.۷- توجیهات نظامى.و توجیهات دیگر.۱- توجیهات عقیدتىاعتقاد به «جبر و قضا و قدر» یکى از توجیهات عقیدتى است. وقتى به گناهکار مىگویى: چرا گناه کردى؟ چرا آلوده به مسکرات شدى؟ در پاسخ مىگوید: شانس من این بود، قضا و قدر من چنین بود، چه کنم پدران ما چنین کردند، ما هم چنین شدیم، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال این مطالب که در گفتگوهاى روزانه بعضى از مردم، بسیار شنیده مىشود که با اینگونه گفتار از انجام مسئولیت و وظیفه فرار مىکنند. [۴]خداوند مىفرماید: مشرکان براى تبرئه خود چنین مىگویند: «لو شاء اللّه ما أشرکنا و لا آباؤنا و لا حرّمنا من شیى» [۵] «اگر خدا مىخواست، نه ما مشرک مىشدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مىکردیم.»به این ترتیب، گناه خود را به جبر، نسبت مىدهند. نظیر این مطلب در آیات ۳۵ سوره نحل و ۲۰ سوره زخرف آمده است، که مشرکان قائل به جبر بودند و در پوشش جبر، به گناه خود ادامه مىدادند؛ «و قالوا لَو شاء الرّحمن ما عَبَدناهم» [۶] «آنان گفتند اگر خدا مىخواست، ما آنها (بتها) را پرستش نمىکردیم.» خداوند دربارۀ پندار آنها مىگوید: «انْ هم الّا یَخرُصون» «آنها جز دروغ، چیزى نمىگویند.»۲- توجیهات سیاسىتوجیهات سیاسى نیز فراوان است. این همان است که در قرآن آمده: «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ» [۷] «کافران در دوزخ مىگویند: خدایا ما از رؤسا و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند.» اما این توجیهات هرگز در درگاه خدا پذیرفته نمىشود. [۸]۳- توجیهات اجتماعىگاهى شخصى گناه مىکند و آن را تقصیر جامعه مىگذارد که رسم چنین بود، اگر غیر از این مىکردم زشت مىشد، خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو! همه دارند این کار را مىکنند، من هم یکى از آنها، انسان که نمىتواند از جامعه جدا باشد و تافته جدا بافته و امثال اینها که در رفتار و گفتار روزانه بعضى وجود دارد. البته اینگونه توجیهات در زمانهاى گذشته هم رایج بوده است.قوم شعیب علیهالسلام به بتپرستى، خرافات، کمفروشى، رباخوارى و… ادامه مىدادند. حضرت شعیب آنها را به سوى خدا دعوت مىکرد و از آلودگىهاى گناه برحذر مىداشت. آنها در برابر منطق شعیبعلیهالسلام از روى مسخره مىگفتند: «قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا» [۹] «اى شعیب! آیا نمازت به تو دستور مىدهد که ما آنچه را پدرانمان مىپرستیدند، ترک کنیم؟» قوم گنهکار شعیبعلیهالسلام با توجیهِ پیروى از سنت نیاکان به گناه خود ادامه مىدادند. [۱۰]۴- توجیهات روانىگاهى بعضى از حالات روحى، روانى وسیلۀ توجیه گناه قرار مىگیرد. مانند:۱- یاس و ناامیدى. مىگوید: ما دیگر در گناه غرق شدهایم، آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب. دیگر امید نجات نیست. نیز مانند اینکه کسى که سن و سالى از او گذشته و هنوز قرائت نماز را نمىداند، به او مىگویى بیا و قرائت نماز را یاد بگیر، مىگوید: از ما دیگر گذشته، من بىسواد هستم، نمىتوانم یاد بگیرم.۲- عادت به گناه. مثلًا به سیگار و تریاک عادت کرده، مىگوید: من دیگر نمىتوانم ترک آن کنم. اگر روزى هزار تومان به او بدهى تا سیگار را ترک بکند، ترک مىکند، تا صد روز هم اگر روزى هزار تومان به او بدهى سیگار نمىکشد و این دلیل بر آن است که اگر اراده کند، مىتواند ترک کند. در عین حال خود را مسلوبالاراده فرض مىکند و گناه خود را به توجیهِ عادت کردهام، ادامه مىدهد.۳- خجالت بىجا، مىگویى نهى از منکر واجب است و ترک آن حرام و گناه مىباشد، چرا فلانى را نهى از منکر نمىکنى؟ مىگوید: خجالت کشیدم، نخواستم رنجیده خاطر شود.و از این قبیل بهانهها که در گفتار و رفتار روزانه دیده و شنیده مىشود.قرآن در ردّ اینگونه توجیهات خود درآورده و وسوسهگر مىفرماید: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین» [۱۱] «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفۀ شما و اموالى که بهدست آوردهاید و تجارتى که از کسادش بیم دارید و مسکنهاى مورد علاقۀ شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت گنهکار را هدایت نمىکند.»۵- توجیهات فرهنگىیکى از توجیهاتى که روى گناه را مىپوشاند و گناهکار را در گناهش گستاخ مىکند، توجیهات فرهنگى است. مانند اینکه:۱- بىسواد بودم و نمىدانستم. این توجیه نیز از توجیهات بىاساس است، چرا که خداوند از یکسو به انسان عقل و فطرت و وجدان داده که چراغهاى درونى او هستند و گناه را از غیرگناه به او مىفهمانند و از سوى دیگر پیامبران و امامان و اولیاى خدا حجت را بر او تمام کردهاند و راه و چاره را به او نشان دادهاند و او خودش سستى و کندى کرده و به راه راست نرفته است.در قرآن در سوره انعام مىخوانیم: «قُل لِلّه الحُجّه البالِغه» [۱۲] «بگو براى خدا دلیل رسا و قاطع است.»شخصى از امام صادقعلیهالسلام پرسید: تفسیر این آیه چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: خداوند در روز قیامت به بنده خود مىگوید: اى بنده من! آیا مىدانستى (و گناه کردى)؟ اگر بگوید: آرى، مىفرماید: چرا آنچه مىدانستى، عمل نکردى؟ اگر بگوید: نمىدانستم، مىگوید: چرا یاد نگرفتى، تا عمل کنى؟ در این وقت او در برابر بازخواست خدا فرومىماند، این است حجت بالغۀ خدا. [۱۳]۲- یکی از توجیهات فرهنگی، افتخار به نژاد است. افرادى به اتکاى حسب و نسب خود، گناه مىکنند، مثلًا با مؤمنى نزاع و قهر کرده و وقتى او را دعوت به اصلاح مىکنى، در پاسخ مىگوید: من با این موقعیت و پرستیژِ خانوادگى بیایم و با فلان کس آشتى کنم؟ «تحقیرِ مؤمن» را که از گناهان بزرگ است، انجام مىدهد، بهخاطر اینکه خودش در یک خاندان اشرافى بوده است. چنانکه در صدر اسلام مشرکان متکبر، افرادى چون بلال و صهیب و جویبر را که به اسلام گرویده بودند، اراذل مىخواندند و بعضى از سران مسلماننما، سلمان را تحقیر مىکردند.شیطان که مطرود درگاه خدا شد، به نژاد خود افتخار کرد و همین باعث گردید که از فرمان خدا در مورد سجده آدم سرپیچى کند. «قالَ ما مَنَعَک الّا تَسجُد اذ امرتُک قالَ انَا خیرٌ مِنه خَلقتَنى من نار و خَلقتَه من طِین» [۱۴] «خداوند به شیطان فرمود: چه چیز مانع شد که سجده کنى در آن هنگام که به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهاى و او را از خاک.»آنانکه معیار برترى را نژاد و حسب و نسب مىدانند، در حقیقت از شیطان پیروى مىکنند، زیرا خداوند معیار برترى را به تقوا و دورى از گناه مىداند، نه نژاد و حسب و نسب.۳- از توجیهات فرهنگى، کجفهمى است. به زن مىگویى حجابت را حفظ کن و به مرد مىگویى چشم چرانى نکن، در پاسخ مىگویند: قلبت پاک باشد! به خیال اینکه قلب پاک کافى است و به عمل خود توجه ندارند.به هر حال گناهانى نیز بر اثر توجیهاتى که از کجفهمى نشأت گرفته در جامعه انجام مىشود.۶- توجیهات اقتصادىتوجیهات اقتصادى مانند اینکه:به نام عدالت اجتماعى، دست به تضییع حقوق مىزند.به نام فشار زندگى، دست به سقط جنین مىزند.به نام خرید و فروش، ربا مىخورد. [۱۵]به نام هدیه، رشوه مىدهد یا مىگیرد.به نام دروغ مصلحتآمیز، دروغ حرام مىگوید.به نام ترس از فقر، فرزندش را مىکشد. [۱۶]و استثمار و بهرهکشى خود را زیر پوشش (مدیریت خوب دارم) توجیه مىکند. [۱۷]۷- توجیهات نظامىاصولًا در امورى که سخت و دشوار است، مانند مسالۀ جهاد و نبرد با دشمن که یکى از وظایف سنگین است، آنان که ایمان قوى ندارند، براى اینکه از این وظیفه مقدس شانه خالى کنند، دست به توجیهات فراوان مىزنند، تا گریز خود را از این مسئولیت بزرگ، خداپسندانه جلوه دهند.گاهى پیرى پدر و مادر را بهانه قرار مىدهند، گاهى زن و بچه را و زمانى گرمى یا سردى هوا را یا فرارسیدن فصل برداشت محصول را و گاهى خود را به بیمارى زده با توجیه اینکه بیمار یا ضعیف هستم و قدرت جنگ ندارم، به جبهه نبرد با دشمن نمىروند.بهخصوص اگر جنگ با مسلماننماهاى بدتر از کافر باشد، بعضى با این توجیه که برادرکشى و مسلمانکشى درست نیست، از امر مقدس جهاد و دفاع فرار مىکنند.۸- توجیهات مقدسبعضی وقتها توجیهات، مقدس میشود به اینگونه که رنگ و بوی قرآن میگیرد. با آیههای قرآن و یا روایات کارها توجیه میشوند.یک روز از خطبه فاطمه میگذرد. ابوبکر به عمر میگوید:– دیدی که چگونه فاطمه ما را از عذاب فردای قیامت ترساند؟– تو نماز بخوان، دین خدا را به پا دار، به مردم احسان و نیکی کن، دیگر نگران نباش، مگر قرآن نخواندهای؟– چهطور؟قرآن در سوره هود در آیه ۱۱۴ میگوید: «کارهای خوب، گناهان را پاک میکند»، تو فاطمه را ناراحت کردهای، اما این یک گناه است. وقتی تو کارهای نیک زیادی انجام دهی، میتوانی آن گناه را از بین ببری.ای عمر! تو چهقدر غصه و غمهای مرا برطرف ساختهای! خدا تو را برای من نگه دارد! [۱۸]پی نوشت ها:[۱] قیامت، ص ۱۴و ۱۵٫[۲] رهایی از تکبر پنهان، پناهیان، ص۴۲٫[۳] گناهشناسى، قرائتی، ص ۱۵۶٫[۴] همان، ص ۱۵۸٫[۵] مائده، آیۀ ۱۴۸٫[۶] زخرف، آیۀ ۲۰٫[۷] احزاب، آیۀ ۶۷٫[۸] گناهشناسى، ص: ۱۶۳٫[۹] هود، آیۀ ۸۷٫[۱۰] گناهشناسى، ص ۱۷۰٫[۱۱] توبه، آیۀ ۲۴٫[۱۲] انعام، آیۀ ۱۴۹٫[۱۳] نور الثقلین، ج ۱، ص ۷۶٫[۱۴] اعراف، آیۀ ۱۲٫[۱۵] بقره، آیۀ ۲۷۵٫[۱۶] اسراء، آیۀ ۳۱٫[۱۷] گناهشناسى، ص ۱۸۲٫[۱۸] شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۱۲منبع:مهر211008