خودم را به او رساندم، برای اینکه بتوانم با او صحبت کنم کمی خم شدم، چون هر دو پایش معلول بود و در حالت نشسته با دستهایش راه میرفت، بعد از سلام و احوالپرسی از او پرسیدم: «حضرتکم من این؟»(اهل کجایی؟) و او در حالی که نفس نفس زنان خود را سانتی متر به سانتی متر به جلو میکشید جواب داد: «مِن دیوانیه»(اهل شهر دیوانیه هستم).
عقیق: وقتی عمود* 253 را رد کرده بودیم، دیگر واقعاً توانی برای حرکت نداشتم،
آرزو میکردم بچههایی که همراه بیرق، تقریبا صد متر جلوتر از ما حرکت
میکردند، لحظهای برای استراحت درنگ کنند تا با نوشیدن یک استکان چای عربی
-که هزاران زائر از آن استکان نوشیده بودند و آن مرد عراقی هر بار تنها
آنرا در ظرف آبی فرو میکرد تا مثلاً آن را بشوید- توان دوبارهای برای راه
رفتن بیابم. در همین حال ناگهان مرد میانسال عربی را دیدم که از شدت عرق
ریختن در آن سرمای زمستانی، تمام یقه لباس مندرسش خیس شده بود. باور
نمیکنی اگر بگویم با دیدن او تمام خستگی وجودم از بین رفت و جایش را
به نوعی خجالت همراه با سرافکندگی داد.
خودم
را به او رساندم، برای اینکه بتوانم با او صحبت کنم کمی خم شدم، چون هر دو
پایش معلول بود و در حالت نشسته با دستهایش راه میرفت، بعد از سلام و
احوالپرسی از او پرسیدم: «حضرتکم من این؟»(اهل کجایی؟) و او در حالی که نفس
نفس زنان خود را سانتی متر به سانتی متر به جلو میکشید جواب داد: «مِن
دیوانیه»(اهل شهر دیوانیه هستم).
دزد های عزیز. این خبر برا مشرق نیوز بود. .. قبول باشه دزدیتون تو ماه حرام ...
دزدی که از دیوار مردم بالا رفتن نیست ... دزدی یعنی این که این خبر ها رو بدزدی و به نام خودت بزنی . عقیقه پر حاشیه ...
دزدی که از دیوار مردم بالا رفتن نیست ... دزدی یعنی این که این خبر ها رو بدزدی و به نام خودت بزنی . عقیقه پر حاشیه ...