05 شهريور 1401 30 محرم 1444 - 12 : 03
کد خبر : ۱۶۷۵۰
تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۹
در همان منطقه که اسیر شدم، اولین زجر را چشیدم. سوزاندن ریش تمام رزمندگان اسلام، درد کمی نداشت.
عقیق: در بغداد، ما را گرداندند. مردمی که دو طرف خیابان ایستاده بودند، با سنگ، چوب، سیب زمینی و... به استقبال مان آمدند. منظره ی جالب توجهی که برای خودم اتفاق افتاد، این بود که پیرزن عراقی با اینکه جانی در بدن نداشت و دو نفر دست هایش را گرفته بودند، آهسته آهسته خودش را به ماشین ما رساند و تف کرد به طرف من.

در همان منطقه که اسیر شدم، اولین زجر را چشیدم. سوزاندن ریش تمام رزمندگان اسلام، درد کمی نداشت.


لباس را هر شش ماه یا سالی یک بار می دادند. طولانی بودن مدت جایی را در لباس بدون وصله نگذاشته بود. یک بار وصله های لباسم را شمردم؛ 72 وصله بود، در انواع رنگ های مختلف!


منبع:شبستان

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
صادق
|
|
۱۸:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۳
اجرکم عندالله