امام (ع) نمیدانست چه خواهد شد؟!
یکوقت
خیال نکنید حضرت (ع) پایان کار را نمیدانست و فریب خورده بود. ایشان هم
سرانجام کار خود را میدانست و هم عاقبت کار آنها را. هم سرانجام خودش را
می گفت و هم سرانجام آنها را. یک چنین آدمی را می شود گفت که فریب خورده بود؟! آیا امام حسین (ع) مغرور بود؟!
اوّلین برخورد با کوفیان
شما
به اوّلین برخوردی که حضرت (ع) با آنها داشت نگاه کنید؛ اوّلین برخورد
همان موقعی است که با سپاه حُرّ روبرو شدند. گروه آنها، هزار نفر از
کوفیها بودند که آمده بودند جلوی حضرت را بگیرند. حضرت در آنجا خطبهای
خواند. خطاب به آنها فرمود: «أیُّهَا النَّاسُ فَقَد عَلِمتُم أَنَّ
رَسُولَ اللهِ صلّی اللهُ علَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَدْ قَالَ فِی
حَیَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللهِ
نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ
فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیهِ
بِفِعٍْل وَ لَا قَوْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ
مَدْخَلَهُ»؛ اینها جملاتی است که شما زیاد شنیدهاید و بالای منبرها زیاد
میخوانند. حضرت (ع) میگوید شما میدانید که پیغمبر فرموده است که اگر کسی
ببنید حاکم جائری، حرام الهی را حلال می کند، عهد الهی می شکند و در میان
مردم به سنّت الهی عمل نمیکند، با این حال نه عملاً نه قولاً در مقابل او
نایستد، این یک قانون الهی است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد
میکند که آن حاکم را وارد کرده است.(3)
روشنگری جنایات امویان
امام
حسین (ع) اوّل این روایت را از پیغمبر (ص) نقل کرد و بعد خودش فرمود: «وَ
قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ
الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا
الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ
أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ
بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ». یعنی شما میدانید
که این گروهی که بر سرِ کار هستند، با اطاعت شیطان همراه شدهاند و از
بندگی خدای رحمان گردنکشی میکنند. فساد و تباهی را آشکار ساخته و حدود را
تعطیل کردهاند. فَیء را که برای مسلمین است، میان خویش تقسیم میکنند و
حلال را حرام و حرام را حلال کردهاند و حال آنکه من به خاطر نزدیکیام به
رسول خدا (ص)، به این امر سزاوارترم.
هشدار نسبت به انهدام فروع دین
اینجا
حضرت (ع) کاملاً روشن و واضح، به لشکریانی که از کوفه آمدهاند خطاب
میکند و میگوید شماها می گویید ما مسلمانیم؟! مسلمان کیست؟ مسلمان کسی
است که دین اسلام را قبول کرده است. دین اسلام چیست؟ مجموعهای از
اعتقادیات و دستوراتی است که اصول و فروع نامیده میشود. دین اسلام این
مجموعه است. حالا ببینیم آن چیزهایی که جزء فروع احکام الهی است، چیست؟ همه
اینها دارد در جامعه اسلامی وارونه می شود. همه فروع دین دارد تغییر
میکند. این را که دیگر دارید به چشمتان میبینید. احکام دارد وارونه
می شود. معنای این اتفاق این است که باید فاتحه اسلام را خواند. «وَ عَلَی
الإسلَامِ السَّلَامُ». حضرت(ع) بسیار ساده و روشن مطلب را به آنها تفهیم
کردند.
هدم دین به وسیله تغییر فروع دین
این
را هم تذکّر بدهم که اینطور نبود که حکومت یزید به صورت علنی با اعتقادات
اسلامی مخالفت کند، بلکه در سطح جامعه احکام را تغییر داده بود و داشت دین
را از بین میبرد. البته بحث «شخص یزید» جدا است؛ یزید خودش خیلی رُک و
بیپرده بود؛ نه در امور اعتقادیاش و نه در مسائل عملیاش و اصلاً
پنهانکاری نمیکرد. یزید، غیرِ پدرش معاویه بود. چون معاویه حیلهگرد بود؛
ولی او خیلی بیپرده بود. مثل عمرو عاص هم نبود که اهل دوز و کلک باشد.
لذا یزید در امور اعتقادی گفت: «لَعِبَت هَاشِمُ بِالمُلکِ فَلَا خَبَرٌ
جَاءَ وَ لَا وَحیٌ نَزَلَ».(4) او با این جمله، اصلاً مبنای نبوّت و وحی
را رد کرد. در مسائل عملی و فروع دین هم علناً شُرب خمر میکرد و چه
فسادهایی که مرتکب نمیشد!
همه از فساد یزید آگاه بودند
بنابراین،
هم از نظر اعتقادی و هم از نظر عملی، شباهت به مسلمان نداشت. لذا این که
امام حسین (ع) می گفت حکومت فعلی فاسد است و حلال و حرام را تغییر میدهد،
برای هیچ کس یک امر پنهانی نبود و حتّی سران حکومت یزید هم این مسائل را
می دانستند. حتّی در بین خودشان هم وقتی سرانشان مینشستند، خودشان به یزید
بد می گفتند. بروید و در تاریخ ببینید که وقتی عبیدالله با عمر سعد صحبت
میکرد، یکی به دیگری میگفت تو که میدانی یزید چهکاره است! دیگری هم
قبول میکرد! چون این مسأله، امری نبود که اینها بتوانند پنهان کاری کنند و
دیگران از آن خبر نداشته باشند.
لذا امام حسین(ع) وقتی این
مطالب را مطرح میفرمود، هیچ کس ناراحت و عصبی نمیشد که آقا چرا کفر
میگویی؟! یا مثلاً چرا به مقدسات توهین میکنی؟! همه میدانستند و از فساد
اینها باخبر بودند و اصلاً برایشان تازهگی نداشت که بخواهند ناراحت شوند.
من اینها را که میگویم برای این است که مطلب را یک مقدار باز کنم تا نقطه
ابهامی نماند.
اشاره حضرت (ع) به فضائل و حقّانیّت خود
کلام
حضرت (ع) به اینجا رسید که: «وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ
لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَأنَا حُسَینُبنُعَلِیٍ وَ ابْنُ
فَاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِ اللهِ وَ نَفْسِی مَعَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَهْلِی وَ
وُلْدِی مَعَ أَهَالِیکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ فَلَکُمْ بِی أُسْوَةٌ وَ
إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَکُمْ وَ خَلَعْتُمْ
بَیْعَتَکُمْ فَلَعَمْرِی مَا هِیَ مِنْکُمْ بِنُکْرٍ»؛ حضرت (ع) نام و
نشان خودش را گفت و بعد فرمود خودم در میان شما هستم، خانوادهام میان
خانوادههای شما است و فرزندانم در بین فرزندان شمایند. پس به من که الگوی
شما هستم اقتدا کنید و البته اگر پیمانتان را بشکنید و بیعتتان را بگسلید،
هیچ از شما به دور نخواهد بود. به جان خودم سوگند این از شما بعید نیست که
چنین پیمان بشکنید؛ چون شما آدمهای پیمانشکنی هستید و این کارهایتان
سابقه دارد.
علم حضرت (ع) به بیعتشکنی کوفیان
بعد
حضرت (ع) میفرماید: «لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی»؛ شما کوفیها پیش از
این با پدرم چنین کردید. «لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی وَ أَخِی وَ
ابْنِ عَمِّی»؛ من شما را میشناسم که چگونه آدمهایی هستید. میدانم که
شما با پدرم (ع) چگونه رفتار کردید، با برادرم (ع) چگونه و با فرستادهام
مسلم چهطور رفتار کردید. «وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ».(5) آدم
فریب خورده کسی است که فریب شما را بخورد. یعنی حضرت در همان اوّلین برخورد
با آنها، این را گفت. معنایش این است که من فریب شما را نمیخورم.
حسین(ع) مغرور نبود. إنشاءالله دیگر جای ابهامی باقی نمانده
است. این خطبه را همه تواریخ نقل کرده اند. میخواستم بگویم که امام حسین
اصلاً و ابداً در این راه جهل نداشت که فریب بخورد. اصل مطلب این است که
حسین (ع) در این حرکت نه فریبخورده بود و نه کسی را فریب داد.
پی نوشت ها:
1_(البته این قضیه را مورّخین به چندگونه نقل کردهاند.)
2_(أمالی صدوق، ص 153)
3_(قوم سباء قومی بودند که یک زن بر آنها حکومت میکرد.)
4_(احتجاج، ج 2، ص 307)
5_(بحارالأنوار، ج 44، ص 381)
(برگرفته از جلسات اخلاق آیت الله مجتبی تهرانی)
منبع:شبستان
211008