عقیق: بلال حبشی در شهر شام خواب پیامبر (ص) را دید که ایشان به وی گفتند «چرا به زیارت ما نمیآیی؟» بلال از خواب بیدار شد و با حالت پریشان وسایل خود را از شام جمع کرد و به مدینه آمد. به خانه حضرت زهرا (س) رفت. حضرت زهرا (س) از دیدن بلال حبشی بسیار خوشحال شد. حضرت فاطمه زهرا (س) به وی فرمودند «دوست دارم یک بار دیگر صدای اذان گفتن تو را بشنوم، بیا با اذان گفتنت حال و هوای روزگار رسول خدا (ص) را تجدید کن.» این امر برای بلال بسیار سخت بود.
وی به دستور فاطمه (س) به بام رفت و با گلوی بغض گرفته شروع به اذان گفتن کرد. وقتی بلال حبشی به جمله سوم اذان یعنی «اشهد ان محمد رسول الله» رسید، به او گفتند، بلال! بس کن که حضرت فاطمه (س) بیهوش شد. وی در حالی که اشک میریخت از بام به پایین آمد. سپس حضرت صدیقه طاهره (س) را به هوش آوردند. حضرت زهرا (س) فرمودند: «بقیه جملات اذان را بگو». بلال به او گفت: دختر حضرت پیامبر (ص)! اجازه دهید اذان ناتمام موذن رسول خدا (ص) تا همین جا کافی باشد.
سیدمجید بنیفاطمه مداح سرشناس کشورمان با کمک محمد صمیمی شاعر و نوحهسرا، این واقعه تاریخی را با لحظات پایانی عمر حضرت زهرا سلام الله علیها گره زدند و نوحه «اذان نگو بلال» را تولید کردند. این اثر در هیأت ریحانةالحسین خوانده شد و به مناسبت ایام فاطمیه دوم نسخه تنظیم شده آن با مشارکت مرکز مأوا تولید شد.
متن شعر این نماهنگ به شرح زیر است:
هر درد مرهمی داره درمون با درد آشناست
ای وای از درد دلتنگی دلتنگی درد بی دواست
مرهم درد مادر ما یاد پدرش رسول خداست
خدا کنه به حق رسول و خدای ذوالجلال
بازم به خونمون برگرده شور و حال
به یاد اون روزا بازم اذون بگو بلال
تو آسمون خونه زمون اذونه
بهارمون خزونه دلش غرق خونه
اذان بگو که بیمارمون نیمه جونه
چشم و چراغ خونه برامون بمونه
اذان بگو که درمون درداش اذونه
اذون بگو بلال اذون بگو بلال
اذان نگو بلال مادر ما رفت از حال
عالم زیر و رو شد مادر ما رفت از حال
اذان نگو بلال
مثل محتضر شد مریض ناخوش احوال
اذان نگو بلال
اذان نگو بلال مادر ما رفت از حال
حاصلمو طوفان برد اذان نگو
غنچه خشکید گل پژمرد اذان نگو
خون دل خورد اذان نگو
مادرم مرد اذان نگو
شب تا صبح این سه ماهه زیر لب
همش اسم باباشو میبرد اذان نگو
در ادامه این نماهنگ را ببینید: