عقیق: سوم خرداد ماه ۱۳۶۱، سالروز فتح خرمشهر در عملیات بیت المقدس است که به این مناسبت به انتشار وصیت نامه سردار شهید محمد جهان آرا، فرمانده سپاه خرمشهر خواهیم پرداخت:
«تو را شکر که شربت شهادت این یگانه راه رسیدن به خودت را به من بنده فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
تو را شکر که این تنها نعمت خدا پسنده خودت را بر این انسان ذلیل عطا فرمودی و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم و چه زیباست که من با زمان کوچکترین وسیله خود اعلاترین و ارزشمندترین ارزشها را گرفتم،و این نیست مگر لطف و عنایت پروردگار نسبت به بنده اش.
خداوندا مرا از این همه لطف و عنایت دورمگردان و شهادت را نصیبم کن.
من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه کاغذ می خواهم همچون تیغی و یا تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند، بر سر اموال این دنیا ملت را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرود آورم.
خداوندا تو خود شاهد بودی که من تعهد این آزادی را با گذران تمام وقت هستی خویش ارج نهادم و با تمام دردها و رنجهائی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد، صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های دریاهای پاریس و لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...
و تو ای امام، ای که به اندازه تمامی قرنها سختیها و رنج کشیدی از دست این نابخردان خرد همه هیچ دان!
لحظه لحظه این زندگی بر تو همچون نوح، موسی و عیسی و محمد(ص) گذشت.
ولی تو ای امام و ای عصاره تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی.
ولی ای امام، کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند و کیست که دریابد که لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخ می باشد.
ای امام، درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند. جوان با ایمان که هستی و زندگی تازه خویش را در راه به هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند.
بله ای امام، درد تو را جوانان درک می کنند؛ اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است، فدا می کنند و بدان ای امام، تا لحظه ای که خون در رگ ما جوانان پاک اسلام وجود دارد، لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبرگونه تو که بخط انبیاء و تاریخ وصل است به انحراف کشیده شود.
ولی ای امام، من به عنوان کسی که شاید کربلای حسین را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهر برمی خیزد و آن اینست.
ای امام از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه به طور مداوم کربلا را می دیدم؛ هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود، به اتاق خود می رفتم گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم: «ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را».