۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۱۱
عقیق: نشست نقد و بررسی کتاب «فولاذ» یکشنبه (22 آبانماه 1401) با حضور داوود قاسمپور؛ منتقد، رضوان پورشمس، همسر شهید فولادگر و محمدعلی قربانی؛ نویسنده کتاب در خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.
روایت دانای کل در زندگینامه شهید فولادگر، بیشتر جاهل کل است
محمدعلی قربانی؛ نویسنده کتاب «فولاذ» در بخش ابتدایی این نشست، درباره آشنایی با شهید فولادگر و ماجرای نوشتن کتابش، گفت: کتاب شهید فولادگر به دعوت انجمن سپاس نوشته شد. این بار اول بود که من راجع به شهدای منا مینوشتم. پیش از این، دو کتاب درباره شهدای روحانی نوشته بودم که برای خودم جاذبههایی داشت و باعث شد با سبک زندگی آنها آشنا شوم. از آنجایی که اطلاعات کمی از شهدای منا داشتم، تصمیم گرفتم پیشنهاد انجمن سپاس را قبول کنم. البته این از خامی من بود که فکر میکردم کتاب جاذبه اطلاعاتی دارد، چراکه بعد به این نتیجه رسیدم که از دوستان اطلاعاتی این شهید، اطلاعات کمی میتوان بهدست آورد.
وی افزود: خانواده شهید خیلی همراه بودند و بهراحتی داستانهایی را روایت میکردند، ولی دوستان شهید در ارائه اطلاعات خیلی مقاومت میکردند، بهطوریکه قسم خورده بودند اطلاعاتی ندهند. حتی اسم خود را نمیگفتند و من با آدمهایی مصاحبه میکردم که اسم برخی از آنها را نیز نمیدانستم.
نویسنده کتاب «فولاذ» بیان کرد: ابتدا تصمیم گرفتم کتاب را از زبان دانای کل بنویسم، ولی هرچه بیشتر جلو میرفتم میدیدم نوشتن دانای کل از زندگینامه یک شهید اطلاعاتی بیشتر جاهل کل است، چون هیچ چیزی نمیتوانیم درباره شهید پیدا کنیم. مثلاً خاطرم هست از دوستان شهید راجع به پست شغلی شهید در لبنان میپرسیدم که هر کدام یک چیزی میگفتند؛ یکی میگفت آقای فولادگر مسئولیت آموزش نظامی را برعهده داشت، یکی دیگر میگفت شهید مسئول آموزش نبود، بلکه دبیر ستاد بود. آن یکی میگفت ما اصلاً در لبنان دبیر ستاد نداشتیم و شهید هماهنگکننده بود. برای فهمیدن یک پست شغلی به چند شغل رسیدم که نمیدانستم درست کدام است و در نهایت به این نتیجه رسیدم که اینطور کار پیش نمیرود، همین شد که کمکم فهمیدم دانای کل سبک مناسبی نیست و باید کتاب را تدوین کنم؛ یعنی چندین روایت از افراد مختلف را از زبان خودشان با کمی تغییر در لحن و زبان در کتاب بیاورم.
قربانی ادامه داد: درست مثل داستان سیمرغ که روایت زندگی سی مرغ از زبان خودشان است، من هم باید روایتهای مختلف از دوستان و خانواده شهید را در ارتباط با شهید فولادگر در کتاب میآوردم. همین کار را هم کردم و روایت 30 نفر از دوستانش را تدوین و درنهایت همه این روایتها را در کتاب نوشتم. میخواستم صمیمیت کار حفظ شود و لحن هر کس با دیگری متمایز باشد. بنابراین ترجیح دادم بهجای حفظ ادبیّت کار، صمیمت کار را حفظ کنم که خواننده با خواندن هر روایت متوجه شود که کدام روایتها را یک شخص متفاوت بیان میکند.
وی درباره اینکه کتاب را از چه بخشی روایت کرده، گفت: روایتهای مختلفی را بالا و پایین کردم تا به این نتیجه رسیدم کتاب را با شبی شروع کنم که شهید، ایران را به مقصد مدینه ترک کرد، چراکه اتفاقات زیادی در این شب برای شهید پیش آمده است. مثلاً همان شب خیلی علاقه نداشت با کاروان خودش به فرودگاه برود و از همسرش خواسته بود که با او به فرودگاه امام خمینی (ره) برود. همسر شهید تعریف میکند که من آن شب به بنزین ماشین دقت نکرده بود و موقع برگشتن از فرودگاه بنزین ماشین تمام میشود و بین راه میماند، میخواهد به شهید زنگ بزند، ولی تصمیم میگیرد وقتی از سفر برگردد، این جریان را برایش تعریف کند.
این نویسنده درباره فصلهای کتاب نیز توضیح داد: لحظات شهادت را از زبان آقای شجاعی که در زمان حادثه نزدیک شهید فولادگر بود روایت کردم، چراکه میخواستم حوادث گویاتر و زندهتر باشند. آنجایی که در ارتباط با شهادت پدر و پیدا کردن پیکر پدر است، از زبان دختر شهید روایت کردم که چطور پیکر شهید را بعد از جستجوی زیاد به کمک یکی از عربهایی که آنجا کار میکرد، بین شهدای هندی پیدا کردند، چون شهید در روز حادثه کمی پارچه نارنجی و زرد همراهش بود و آنها فکر کردند که از شهدای هندی است. بعد هم که با هواپیمایی که سفرا و دیپلماتهای ایرانی به ایران برگشتند، شهید را به ایران برمیگردانند. فصلهایی را هم از زبان خواهر و مادر شهید با مضمون مشقتهایی که در 150 روز بیخبری از شهید روایت کردم. در ادامه از تشییع شهید در ایران و اصفهان صحبت کردم و پس از آن آوردن مادر شهید بالای سر فرزند روایت شده، چون تا آن لحظه از شهادت پسرش اطلاع نداشته و وقتی از خانواده میپرسید چرا شهید تلفنش را جواب نمیدهد آنها میگفتند آنجا شلوغ است تا اینکه شهید را به ایران میآورند و وقتی مادر شهید او را میبیند، یاد تولدش میافتد و از اینجا به بعد داستان زندگی شهید از دوران تولدش روایت میشود و دوباره میرسیم به شبی که علیاصغر به همسرش زنگ میزند و میگوید ما فردا شب به منا میرویم. همان شب همسرش از او گله میکند و وقتی آقای فولادگر علت را میپرسد، همسرش میگوید وقتی برگشتی برایت تعریف میکنم.
قربانی با اشاره به دلیل انتخاب فاجعه منا بهعنوان شروع داستان، اظهار کرد: میخواستم جاذبهای برای ورود به کتاب وجود داشته باشد، برای همین از فاجعه منا شروع کردم و بهنظرم کتاب خیلی از ابعاد این فاجعه را نشان داد و برای پژوهشهایی که راجع به این فاجعه انجام میشود، این کتاب میتواند مفید باشد.
وی درباره انتخاب عنوان کتاب نیز توضیح داد: شهید فولادگر به خاطر سفرهایی که به کشورهای عربی و مخصوصاً لبنان داشت، چون تلفظ فولادگر برای آنها سخت بود، وقتی میخواستند او را صدا کنند به او فولاذ میگفتند. به همین خاطر فولاذ نام بینالمللی شهید فولادگر است.
نویسنده کتاب «فولاذ» در ادامه ضمن تشکر از خانواده شهید فولادگر و انجمن سپاس، گفت: واقعاً نمیتوانم از زحمات خانم پورشمس و خانواده ایشان تشکر کنم. چند روزی که به منزل شهید میرفتم همراه با خانواده خاطرات را مرور میکردیم و با هم اشک میریختیم. من سعی کردم بخشی از این احساس را داخل کتاب بیاورم و البته زندگی ایشان را همانطور که بود نوشتم. درواقع حقیقت زندگی شهید را در کتاب آوردم تا هرکس میخواهد با شهید فولادگر آشنا شود با فولادگر واقعی آشنا شود. تدبیر خوب انجمن سپاس هم جای قدردانی دارد. دوستان تلاش کردند که چیزی از کار کم نشود و با کمترین میزان تغییر کتاب را به مرحله چاپ رساندند.
قلم نویسنده کتاب «فولاذ» روان، سلیس و گویاست
داوود قاسم پور؛ منتقد نیز در بخش دیگری از این نشست، کار نوشتن کتاب را بسیار سخت دانست و بیان کرد: این کاری است که کمتر کسی جرأت میکند به آن ورود کند، چون موضوع کتاب موضوع زندهای است و هنوز اطلاعات دقیق و کاملی از حادثه منا کشف نشده است. نکته دیگر اینکه شخصیت شهید فولادگر، یک شخصیت ذوالابعاد است. او هم در انقلاب نقش داشت، هم در دفاع مقدس. حتی در بخش فراملی بهعنوان مستشار در کشورهای دیگر حضور داشت و در انتقال تجربیات نظامی به دیگر کشورها مؤثر بود. مسئله دیگر اینکه مصاحبه کردن با افراد نزدیک به سردار به خاطر شغلشان سختتر بود. همانطور که در کتاب میبینیم اسمی از آنها نیامده و این موارد کار را برای یک پژوهشگر سختتر میکند.
وی با تأکید بر اینکه قلم نویسنده شیوا است، افزود: کتاب تقریبا کمغلط است و ویرایش خوبی دارد. با اینکه راویان کتاب متعدد هستند، نویسنده توانسته با قلم سلیس و روان خود، یک داستان یکدست ارائه دهد. پرداخت کتاب خوب است. گرفتن 50 مصاحبه کار سختی است، محمدعلی قربانی حتما توانسته اعتماد خانواده شهید را جلب کند که نهتنها با اعضای اصلی خانواده، حتی با اقوام دورتر نیز مصاحبههایی گرفته است.
این منتقد ادامه داد: تصور میکنم اگر مصاحبه مادر شهید در ابتدای کتاب میآمد بهتر بود، ورود با حادثه منا خیلی خوب است، ولی وقتی خواننده راجع به حادثه منا میخواند، خیلی تحتتاثیر فضا قرار میگیرد. قلم خوب نویسنده هم که روایت عالی از این فاجعه را ارائه داده و وقتی خواننده این بخش را مطالعه میکند، بیشتر دنبال این فاجعه است تا دنبال شهید. اگر روایت اول از زبان مادر شهید بود، وزن کتاب تغییر میکرد. نکته دیگر مربوط به مصاحبههایی است که با افراد نزدیک شهید در زمان حادثه انجام میشود. میبینیم که وزن داستان آنجایی که راجع به شهید رکنآبادی است با شهید فولادگر یکی میشود، همان اندازه که از شهید رکنآبادی میگوید، از شهید فولادگر هم حرف میزند، ضمن اینکه ما از خود فاجعه منا روایت دقیقی نداریم و نویسنده خیلی منظم و واقعگرایانه و فارغ از سوگیریهای سیاسی، روایت واقعی از حادثه منا ارائه داده است.
قاسمپور گفت: بهنظر من این کتاب هنوز دیده نشده و فکر میکنم در آینده دیده شود و مورد استناد قرار گیرد، به این علت که ناگفتههای فراوانی از بعضی نهادها و فعالیتهای ایران در سایر کشورها دارد که در کتابهای دیگر گفته نشده است. افرادی که نویسنده در کتاب به سراغ آنها رفته افراد عادی نیستند و به اعتبار شهید فولادگر و با توجه به تلاش و پشتکار خود نویسنده با او صحبت کردهاند. به همین دلیل خاطرههایی گفته شده که خیلی بکر و ناب هستند؛ خاطراتی که در لبنان، سودان و جاهای دیگر آورده شده است.
این منتقد ادبی بیان کرد: ای کاش نویسنده بعضی از واژهها و مفاهیم را گویا و معادلسازی میکرد، چراکه برخی از خوانندهها نسبت به این کلمات آگاهی ندارند. البته در برخی واژهها این اتفاق افتاده که بهنظرم در این موارد هم باید استنادهایی قائل میشد. در نگاه کلی هیچ سکته، پرش و حفرهای در متن نمیبینیم که روایت اول را با روایت دوم بیربط نشان دهد. نویسنده با قلم خود اینها را ورز داده و متن سنجیدهای را نوشته است. این نقدها هم البته سلیقهای است، چراکه محمدعلی قربانی رویکرد ادبی دارد و من رویکرد تاریخی.
کتاب «فولاذ» نتیجه تلاش انجمن سپاس و آقای قربانی است
در پایان این نشست، همسر شهید فولادگر، گفت: آقای قربانی برای نوشتن کتاب زحمت زیادی کشیدند. به خاطر شرایط زندگی شهید، جمعآوری روایتها از زندگی ایشان برای نویسنده سخت بود. در برخی از روایتها که از زبان خانواده گفته میشد، انتظار داشتم که روایت از حالت محاورهای به حالت ادبی تغییر کند. بااینحال خیلی از نویسنده ممنونم، چون اگر آقای قربانی و انجمن سپاس این کار را نمیکردند، هیچ وقت کتابی راجع به این شهید گردآوری نمیشد، چراکه امروز مادر، خواهر و خیلی از دوستان شهید را از دست دادهایم که در نوشتن این کتاب به ما کمک کردند.
منبع:تسنیم