عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

عباس شاهزیدی:


"غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست

تا خوشه‌های بغض، گل گریه می‌دهند
از تنگنای سینۀ ما ناله‌ها رهاست

در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه
با صاحب‌الزمان دل ما نیز همنواست

داغی‌ست سینه‌سوز غم باقرالعلوم
گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست...

هم وارث تمامی اوصاف حیدر است
هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست

ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید
نامش شفادهندۀ هر درد بی‌دواست

ای روح آسمانی از این داغ جانگداز
فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست

سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت
این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست

ای جان ما فدای غم غربت بقیع
قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست...

امشب هزار پنجره دل گریه می‌کنیم
با غربت بقیع، دل شیعه آشناست

شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه
این‌جا مگر نه این‌ که مزار امام ماست

تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت
در بارگاه قدس کنون محشری به‌پاست

امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر
دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟"

مهدی جهاندار:

آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی

مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق
بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ

آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند
خانۀ كوچک تو با دو سه ديوار گِلی

همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند
گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی

ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا
دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی

شعر من جابر عبدالله انصاری شد
كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی

محمود شریفی:

"تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است

دیرگاهی‌ست که مانند کبوتر، دل ما
روی دیوار بقیع تو مجاور شده است

سینه‌ات مشرق الانوار هزاران سینا
موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است

از همان روز که شد «عَلَّم الاَسما» آغاز
علم، شاگرد تو یا حضرت باقر شده است

کرسی و لوح و قلم آینۀ کشف و شهود
مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است

قطره از طینت دریاست همه می‌دانند
هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است

به سلامی که ز لب‌های رسول آورده‌ست
مست از جام تماشای تو «جابر» شده است"

علی انسانی:


"ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»

بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر

وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش

آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت

گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود

این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود

آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود

از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه...

تو طفل روی ناقۀ عریان نشسته‌ای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای

تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای
بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای

دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را"

اعظم سعادتمند:

"اعماق آیه‌های یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته

او راز آفرینش هر جوی و جنگل است
او - چشمه‌ای که قلب زمین را شکافته -

از مهر اوست سبزه اگر خاک نرم را
یا صخره‌های کوه‌نشین را شکافته

هم‌نام آن‌کسی‌ست که بی‌شکّ و بی‌گمان
با یک اشاره ماهِ مبین را شکافته

پیداست از نگاه حزینش که دیده است
یک روز سخت پیکر دین را، شکافته


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین