۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۳ : ۰۵
عقیق: «چرا هرچقدر برای رفع بیماری کرونا دعا میکنیم، دعاهایمان مستجاب نمیشود؟ یعنی خدا ما را دوست ندارد؟ نکند امام رضا (ع) با ما قهر کرده که درِ حرمش به رویمان بسته شده؟ نکند... این روزها ذهن خیلیها پر از این سئوالات بیجواب است. اما جایی برای این تردیدها نیست. درِ حرمها به روی ما باز بوده که برویم آنجا و با توسل به معصومین (ع)، پاک شویم اما آیا تنها راه توسل به اهل بیت (ع)، رفتن به حرم است؟ با توجه به روایات، همه این اتفاقات، درواقع لطف خداست. میخواهد ما متوجه شویم و بیشتر دعا کنیم. آیتالله جوادی آملی میگویند: «بیماری، یکی از جنبههای رحمت الهی است. چون باعث میشود کسی که غافل بوده، بیدار شود. آن که حرکتش کند بود، سرعت بگیرد و...».
گوینده این جملات، یک پرستار خاص است؛ پرستاری که بعد از پوشیدن آن لباس سفید پر از مهربانی، احساس کرد مأموریت مهم دیگری هم دارد، ماموریتی که راهش از حوزه علمیه میگذشت. «احسان ایزدیپور» بهاینترتیب لباس روحانیت را هم به تن کرد و همزمان پرستار جسم و روح بیماران شد. این پرستار روحانی 37 ساله مشهدی که از 4 سال قبل بهعنوان «مشاور مذهبی»، طرح «سلامت معنوی» را در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد کلید زد، با کولهباری از تجربههای ارزشمند از تأثیر مثبت «مراقبت معنوی» در ارتقای سطح کیفی زندگی بیماران، با شروع شیوع ویروس کرونا هم به کمک کادر درمان آمد و در چند ماه گذشته به همت تیم همراهش توانست در حرکتی کاملاً تخصصی، تجربهای جدید و بینظیر از نقشآفرینی «معنویت» در بهبود سلامت جسمی و ارتقای روحیه بیماران و کادر درمان را ثبت کند که نتایج آن در قالب یک پژوهش تخصصی بهزودی در مجامع علمی جهانی ارائه خواهد شد. با گفتوگوی ما با این «روحانی بالینی» همراه باشید.
حجت الاسلام «احسان ایزدی پور»، پرستار و روحانی بالینی
*برخلاف آنچه در دوران 9 ماهه شیوع ویروس کرونا از حضور طلبههای جهادی در بیمارستانها شاهد بودهایم، شما ابتدا پرستار بودهاید و بعد وارد حوزه شدهاید. از همین نقطه جذاب شروع کنیم. این به عبارتی «هجرت معکوس» شما از بیمارستان به حوزه چطور و با چه هدفی اتفاق افتاد؟
- من 10 سال قبل در رشته پرستاری فارغالتحصیل شدم. از همان ابتدای کارآموزی که بر بالین بیماران میرفتم، دغدغههایی در ذهنم بود. مدام این سئوال در ذهنم تکرار میشد که چرا بر بالین بیمار یک نگاه تکبعدی وجود دارد؟ چرا هدف فقط از بینبردن علائم بیماری است و بُعد انسانی و روحی و روانی بیمار کمتر دیده میشود؟ این دغدغه البته اختصاص به من نداشت. تا چند دهه قبل، سازمان بهداشت جهانی در تعریف «سلامتی» میگفت: «صرف اینکه یک نفر بیماری یا نقص عضو نداشته باشد، سلامت است.» اما بعدها براساس گزارشهای دریافتی، به این نتیجه رسیدند سلامتی ابعاد دیگر هم دارد. بهاینترتیب، این سازمان تعریفش از سلامتی را تغییر داد و اعلام کرد: «سلامتی، فقط نبود بیماری نیست بلکه یک حالت دینامیک از رفاه کامل جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی است.» و جالب است در سیاستهایشان، «رفاه معنوی» را بهعنوان یک بُعد جدانشدنی از سلامتی معرفی کردند. در ادامه، کار به جایی رسید که مراکز آکادمیک دنیا در رشتههای پزشکی و پرستاری، مقالات زیادی با عناوین «سلامت معنوی»(spiritual health) یا «مراقبتهای معنوی»(spiritual care) را در سرفصل درسهایشان آوردند.
*این همان موضوعی بود که فکر شما را مشغول کردهبود؟
- بله، من بنابر علاقه خودم دائماً بهدنبال مباحث اینچنینی بودم. در کتاب «برونِر» - کتاب معروف و معتبر رشته پرستاری – هم، بعد از فصل بیماران سرطانی یک مبحثی آمده بهنام «طب تسکینی»(paliative care). با اینکه در مراکز آموزشی چندان به این موضوع پرداخته نمیشد اما من براساس دغدغههای خودم در مطالعاتی که داشتم، متوجه شدم در برخی کشورها، افرادی هستند بهنام «chaplain» یعنی کشیشها و روحانیونی که در بعضی ادارات فعالیت میکنند. برای مثال، «chaplain police» یعنی کشیشها و روحانیونی که در اداره پلیس فعالیت میکنند و با بزهکاران سر و کار دارند. «chaplain hospital» یعنی کشیشهایی که در بیمارستان و در ارتباط با بیماران فعالیت میکنند. موضوع مربوط به این روحانیون مذهبی فعال در بیمارستانها، ذیل همان مبحث طب تسکینی مطرح میشود که هدفش ارتقای کیفیت زندگی بیمار است. یعنی همان چیزی که من دنبالش بودم. همیشه میگفتم: چرا طب مدرن فقط به بُعد کمّی و طول عمر و نداشتن بیماری میپردازد؟
یعنی اهالی طب مدرن خودشان هم به این نتیجه رسیدهبودند که در کنار مراقبتهای پزشکی، یک طب دیگر هم باید باشد که عهدهدار بالا بردن کیفیت زندگی بیمار باشد؛ فارغ از اینکه بیمار چقدر قرار است طول عمر داشته باشد. البته این موضوع بیشتر معطوف به پایان حیات و مربوط به بیماران صعبالعلاج است که دیگر درمان برای آنها جواب نمیدهد. یعنی حالا که ما نمیتوانیم در عرصه درمان برای این بیمارن کاری انجام دهیم، اما میتوانیم که کیفیت زندگی آنها را در طول درمان ارتقا بدهیم. بنابراین این قبیل مراقبتهای تسکینی را از بیماران مبتلا به سرطان در دوره پایان حیات شروع کردند اما در ادامه دیدند که اصلاً همه بیماران نیاز دارند که دریافتکننده اینگونه مراقبتها باشند چون تمام بیماران وقتی بیمار میشوند، بهواسطه از کار افتادگی، دوری از جامعه و اضطرابی که دارند، دچار یکجور کاهش سطح کیفیت زندگی میشوند. این موضوع در کتاب «برونِر» ذیل فصل «مراقبتهای پایان حیات»(end of life care) آمده.
آغوش باز دنیا برای میراث بوعلی سینا
*نگاه ارزشمندی است. اینکه صرفنظر از اینکه چقدر از عمر یک بیمار باقی مانده باشد و اساساً بیماریاش قابل علاج باشد یا نه، باید برای کیفیت سطح زندگی او تلاش کرد...
- بله. شعارهایی که سازمان بهداشت جهانی برای طب تسکینی عنوان کرده، شعارهای قشنگی است. مثل: «هدف طب تسکینی، بالا بردن شأن و منزلت بیمار است»، «به بیمار بفهمانیم تو برای ما مهم هستی؛ تا پایان حیاتت»، «خانواده بیمار برای ما مهم است» و... اصلاً رویکرد طب تسکینی را یک رویکرد انسانی قلمداد کردهاند. ما البته با این رویکرد کاملاً آشنا هستیم چون نگاه علم طب اصیل و سنتی ما که ابن سینا بهعنوان پدر این طب شناخته میشود، کاملاً یک نگاه انسانی بود. جالب است که بعد از گذشت قرنها، فعالان طب مدرن دوباره آمدند این موضوع را مطرح کردند و دنیا هم از آن استقبال کرد.
از بیمارستان به حوزه به عشق سلامت معنوی بیماران
*اینطور که به نظر میرسد مجموعه مطالعاتی که داشتید، باعث شد مسیر حرکت شما از مسیر معمول حرفه پرستاری تغییر کند. درست است؟
- با توجه به علاقه و دغدغهای که به مبحث مراقبتهای معنوی داشتم، همزمان با کار پرستاری مطالعات غیررسمی کتابهای معارفی و اعتقادی را هم پیگیری میکردم اما دیدم این مطالعات الگو و ساز و کار مشخصی ندارد و مرا به نتیجه مطلوب نمیرساند. به همین دلیل در حوزه ثبتنام کردم تا به شکل اصولی در زمینه معارفی و اعتقادی کسب دانش کنم. 2 سال پرستاری و تحصیل در حوزه را همزمان پیش بردم؛ با توجه به حجم سنگین دروس حوزه در سالهای اول، 7 صبح تا 7 بعدازظهر در حوزه درس میخواندم. 7 شب به بعد، شیفت پرستاری در بیمارستان را تحویل میگرفتم و دوباره 7 صبح فردا بدون استراحت باید به حوزه میرفتم. شرایط بسیار سختی بود و حس کردم بهاینترتیب خروجی خوبی نخواهم داشت. بنابراین با اینکه میدانستم به لحاظ مالی بهشدت تحت فشار قرار خواهم گرفت، از کار پرستاری استعفا دادم و وارد یک عرصه ناشناخته شدم که آیندهاش هم مشخص نبود.
وقتی درسها به یک سرانجامی رسید، برای اولین بار در سال 92 به دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه علوم پزشکی مشهد معرفی شدم. آنجا مسئول نهاد گفت: «ما هم همیشه این دغدغه را داریم. بارها از ما سئوال و درخواست شده که چرا روحانیون برای بحث مشاورههای معنوی مذهبی بر بالین بیماران حضور ندارند؟ ما هم چنین ضرورتی حس میکنیم اما الگوی مشخصی برای این کار نداریم. دوستان ما قبلاً در بیمارستان فعالیت کردهاند اما نتوانستهاند در آن عرصه به شکل تخصصی عمل کنند چون به هر حال آنجا باید به زبان علمی خدمات خود را ارائه دهند. یعنی باید طوری ارائه خدمات کنند که انگار جزیی از سیستم هستند.» نکته درستی بود. حتی برای خود من که سالها پرستار بودم و مطالعات علمی درخصوص مبحث مراقبتهای معنوی و تحصیلات مرتبط با معارف اعتقادی را هم پشت سر گذاشتهبودم هم، این یک عرصه جدید بود. معلوم نبود این مطالعات در سیستم درمانی قرار است به چه شکل به اجرا دربیاید. بخش تئوری کار مشخص بود اما سختترین بخش کار، بخش عملی آن بود که نامشخص بود.
همیشه پای رسانههای آن طرف آبی در میان است...
*این بازگشت به بیمارستان، حتماً خیلی جذاب بود. حالا شما نهفقط یک پرستار بلکه یک کارشناس امور مذهبی و معنوی بودید که به شکل کاملتری میتوانستید به بیماران خدمت کنید.
- برخلاف انتظارتان باید بگویم نه. شروع کار، چندان هم جذاب نبود! اولین بار که خبر حضور من بهعنوان «روحانی بالینی» بر بالین بیماران از طریق روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی مشهد منتشر شد، رسانههای معاند و آن طرف آبی شروع کردند به شایعهپراکنی که؛ «بله. دارند یک فضای غیرتخصصی در بیمارستانها راه میاندازند. اینها دوباره میخواهند فضا را ببرند به سمتی که بالای سر بیمار یک سری کارهای آخوندی و غیرتخصصی انجام دهند و...» من هم در پاسخ به این هجمهها، مصاحبه کردم و با ارائه مستنداتی از کتاب «برونر» درباره حضور کشیشها و روحانیون مذهبی در بیمارستانها، گفتم: «ما را متهم به کار غیرعلمی و غیرتخصصی میکنید؟ علاوهبراینکه به اطلاعتان میرسانم من فارغالتحصیل رشته پرستاری هستم، شما را استناد میدهم به مراکز علمی دنیا که دارند همین کار را در بیمارستانهایشان انجام میدهند. اتهام ورود من به بیمارستان با انگیزههای مالی و برای سودجویی هم، بیمعنی است چون 7 سال است بهعنوان پرستار رسمی مشغول کار در فضاهای مختلف درمانی مثل بیمارستان، مرکز بهداشت، اورژانس جاده، بیمارستان اعصاب و روان هستم و حقوق مشخص دارم.»
*نگاه کادر درمان به حضور شما بر بالین بیماران چطور بود؟
- یکی از سختیهای کار همین بود. تحتتاثیر همان شایعات رسانههای معاند، انگار یک نگاه سوگیرانه از طرف کادر درمان نسبت به من و فعالیتم وجود داشت. انگار مرا به چشم کسی که آمده وارد حوزه غیرتخصصی شده، نگاه میکردند. شاید بعضیهایشان هم با برخی مدعیان دروغین طب سنتی که ادعاهای نادرست و عملکرد نامناسب داشتند، مشکل داشتند. که البته در این زمینه حق داشتند.
بر همین اساس، از همان ابتدا شروع به تبیین طرح سلامت معنوی و مراقبت معنوی کردم و توضیح دادم نگاه ما فرق میکند. گفتم: من خودم پرستار هستم و در هر مرحلهای از کار که لازم باشد، مستندات علمی برای این فعالیت ارائه میکنم. بعد از مدتی، با توجه به نتایج مثبت بر روی بعضی بیماران، تا حدی از فعالیتم در بیمارستان استقبال شد اما برای اینکه به کار یک سامانی بدهم و بتوانم بهصورت اصولی از آن دفاع کنم، یک طرح پژوهشی با عنوان «بررسی میزان اثربخشی مراقبتهای معنوی بر روی بیماران سرطانی و ارتقای کیفیت زندگی آنان» را در بیمارستان شروع کردم.
*حضور شما در بخش بیماران مبتلا به سرطان چه اتفاقی را رقم زد؟
- در این بخش که همه بهلحاظ روحی بسیار آسیبدیده هستند؛ هم بیمار، هم خانوادهاش و حتی پرسنل بخش، اجرای یک طرح جدید، احتیاط فراوانی میطلبد. خلاصه با تمام این ملاحظات شروع کردم به ارتباط گرفتن با بیماران و به لطف خدا به نتایج بسیار خوب و مثبتی رسیدم که به اعتراف خود متخصصان و اهل فن در حوزه پزشکی، نتایج بسیار ارزشمندی بود. برای مثال، دکتر «اللهیاری»، متخصص آنکولوژی هموتولوژی دانشگاه علوم پزشکی مشهد بارها حرکت ما را تأیید کرد. ایشان چندین نوبت هم در سمینارهای تخصصی پزشکی اعلام کرد: «ما امتحان کردیم و دیدیم مراقبتهای معنوی که با حضور روحانیون انجام شد، بهشدت روی ارتقای کیفیت زندگی بیماران تاثیرگذار بود.»
از آنجا به بعد توانستم دایره فعالیتهایم را گسترش دهم. وقتی هم در چند همایش سخنرانی کردم، بهطور کلی نگاهها تغییر کرد. در یکی از سمینارها با عنوان «زندگی با سرطان» که یکی از مباحث هم «نقش معنویت بر روی بیماران سرطانی» بود، دکتر اللهیاری بهعنوان دبیر سمینار از من برای سخنرانی دعوت کرد. وقتی در سخنرانیام نتایج مراقبتهای معنوی در بخش سرطان را ارائه کردم، بهشدت از طرف متخصصان رشتههای مختلف که در سمینار حضور داشتند، مورد استقبال قرار گرفت. بعد از آن، پزشکان با من تماس میگرفتند و درباره مبحث مراقبتهای معنوی مشاوره میگرفتند.
عکس، تزیینی است
چرا خدا این ظلم را در حق من میکند؟!
*مشتاقم بدانم با حضور شما بر بالین بیمار، چه اتفاقی میافتد؟ اگر این فرآیند را با ذکر مصداق بیان کنید، ملموستر و جذابتر خواهد بود.
- قبل از بیان این خاطره، یادآوری کنم فعالیت من فقط به بخش سرطان محدود نمیشد. همانطور که اشاره کردم، همه بیماران نیاز دارند دریافتکننده مراقبتهای معنوی باشند. در یک مقطع، بیماری 21 ساله به نام «حامد» را به من معرفی کردند. او لیسانس هوافضا داشت و یک جوان نخبه و بسیار فعال بود که روی انواع موتورجتها مشغول کار بود و شرایط شغلی باثباتی هم داشت. ماجرا از وقتی شروع شد که بعد از بارش برف همراه دوستانش برای تیوبسواری به اطراف شاندیز مشهد رفتند. حامد آنجا در اثر یک سانحه، سقوط کرد و کاملاً قطع نخاع شد! خب معلوم است چنین جوان پرشور و فعالی که یکدفعه چشم باز میکند و میبیند بهیکباره همهچیز را از دست داده، چه بر سرش میآید. وقتی حامد را به من معرفی کردند، 20 روز از سانحه میگذشت، در اغلب این مدت در کما بود و 2، 3 بار هم تا مرحله CPR و احیای قلبی پیش رفتهبود. این بار که از کما خارج شدهبود، یک مقدار سطح هوشیاریاش بالاتر بود. پزشکان با توجه به وضعیت سلامت جسمانی او معتقد بودند به احتمال زیاد در دوران پایان حیات قرار دارد و در این شرایط، مراقبتهای معنوی میتواند برایش مفید باشد.
روزی که برای اولین بار در بخش آیسییو بالای سر حامد رفتم، با توجه به سطح هوشیاری و قرار داشتن لولههای تنفسی در دهانش، امکان حرف زدن نداشت اما کاملاً متوجه حضور من بود. خودم را معرفی کردم و گفتم: «من پرستار بودم. اما یک وقتی با خودم فکر کردم بیماران علاوهبر مراقبتهای بالینی، به مراقبتهای دیگری هم احتیاج دارند. مثلاً ممکن است درباره شرایطی که در آن قرار گرفتهاند، سئوالاتی برایشان پیش بیاید و نیاز داشته باشند کسی به آنها پاسخ دهد. به همین دلیل رفتم در این زمینه هم تحصیل کردم تا بتوانم به بیماران کمک کنم. حالا شما دوست داری من اینجا باشم و کمکت کنم؟ اگر دوست نداشتهباشی، مزاحمت نمیشوم.» سرش را به علامت تأیید و رضایت تکان داد و من کارم را شروع کردم. براساس مطالعاتی که داشتم، میدانستم این بیماران چالشهایی در ذهنشان به وجود میآید، نسبت به عدل خدا سئوالاتی در ذهنشان شکل میگیرد و مدام میپرسند: «چرا من؟ چرا این اتفاق باید برای من بیفتد و دچار این مصیبت شوم؟ چرا خدا دارد این ظلم را در حق من میکند؟ و...»
*مراقب معنوی بر بالین بیمار میآید که به او در رفع این چالشها کمک کند؟
- بله. یکی از مسائلی که وضعیت روانی بیمار را به هم میریزد، این است که او تحتتاثیر شرایط سخت بیماری، بهلحاظ ایمان و مذهب دچار تردید میشود. کار مراقب معنوی این است که بیایید این تردید و شکی که بیمار نسبت به باورها پیدا کرده را اصلاح کند. این هم کاملاً علمی است. شاید بعضیها بگویند: «این چه ربطی دارد به بیمارستان؟ برای اصلاح باورهای اعتقادی و مذهبی باید بروند به فضاهای مذهبی.» اما روانشناسان میگویند این یک اختلال در حوزه سلامت روان است و باید به آن پرداخته شود تا بیمار سلامت روانش را به دست بیاورد. چنانچه این تردید در او باقی بماند، آسیبهای روانی برایش در پی خواهد داشت.
حالا جنبه علمی ماجرا به جای خود، ما هم میگوییم این بیمار بعد از یک عمر اعتقاد داشتن به خدا و عدالت و لطفش، حالا که دچار تردید شده، اگر پاسخ سئوالاتش را نگیرد و تردیدش برطرف نشود، ممکن است خدای نکرده در حالت بیدینی از دنیا برود. بعضی از این بیماران وقتی شفا پیدا نمیکنند، ازآنجاکه فکر میکردند و انتظار داشتند در قانون الهی حتماً شفا بگیرند، این را به ظلم خدا تعبیر میکنند. این موضوع برای ما اهمیت فراوانی دارد. بنابراین لازم است برای رفع این اختلال اعتقادی تلاش کنیم.
عکس، تزیینی است
آن 6ماه تا حالا شده 4سال!
*ارتباطتان با حامد چطور پیش رفت؟ موفق شدید در ایامی که به گفته پزشکان دوران پایان حیاتش بود، روی او تأثیر مثبت بگذارید؟
- گفتم: شاید با خودت بگویی چرا من؟ چرا باید این اتفاق برای من بیفتد؟ شاید فکر کنی خدا در حق تو ظلم کرده که از آن جوان پرشور فعال تبدیل شدهای به کسی که مدام باید روی تخت بخوابی. اما اینکه چنین اتفاقی برای تو افتاده، ظلم خدا نیست. این یک امتحان است و اتفاقاً نشاندهنده لطف خداست. خداوند در قرآن میفرماید: «ما مومنان را به بلاهایی گرفتار و امتحان میکنیم. مژده باد بر کسانی که در مقابل این بلاها صبر میکنند. بشّر الصابرین...»
خوب که نگاه کنی، خدا تو را در زمره مومنان به حساب آورده و دارد امتحانت میکند. اگر بر این اتفاق صبر کنی، از تقدیر الهی کمک بگیری و با رضایت به زندگی ادامه بدهی، مشمول مژده خدا میشوی؛ همان مژدهای که به مومنان صبور داده. درست است بهلحاظ جسمی مثل قبل نیستی اما تواناییهایی دیگری داری که میتوانی روی آنها تمرکز کنی و بهواسطه آنها به موفقیت برسی.
جلسات متعددی بر بالین حامد حاضر شدم و با او صحبت کردم و به لطف خدا او به شکل معجزهآسایی به زندگی برگشت. جوانی که پزشکان متخصص میگفتند نهایتاً تا 6 ماه دیگر زنده است، الان 4 سال از زندگی دوبارهاش میگذرد. و جالب است بدانید با اینکه مجبور است دائماً روی تخت باشد و فقط بعضی اندامش مثل دست و بخشی از صورتش حرکت مختصر دارد، با استفاده از همینها مقاله مینویسد و در همین مدت چند اختراع طراحی و ثبت کرده برای افرادی مثل خودش که قطع نخاع شدهاند تا بتوانند کارهای روزمرهشان را بدون کمک دیگران انجام دهند.
نکند خدا با بیماری دارد از ما انتقام میگیرد؟!
*هنوز برایم جای سئوال است که چه چیزی به حامد کمک کرد از آستانه مرگ، از اوج غم و ناامیدی و از تردید نسبت به لطف خدا دوباره به زندگی برگردد؟
- وقتی انسان دچار بیماری صعبالعلاج میشود، اولین سئوالاتی که به ذهنش هجوم میآورد، اینهاست: «چرا خدا با من چنین میکند؟ یعنی مرا دوست ندارد؟ مگر من چه ظلمی کردم؟» حتی یک وقتهایی بیمار با خودش اینطور فکر میکند که: «آهان! شاید به خاطر گناهانم، خدا دارد از من انتقام میگیرد...» و اینطور با خودش نتیجه میگیرد که: «پس به خاطر همان گناهان، من سزاوار این انتقام الهی هستم.» این حس بسیار ناخوشایندی است. انسان در بیماری به تنهایی خودش پی میبرد. وقتی این افکار منفی را با خودش مرور میکند و چنین تفسیرهایی از بیماری را در ذهنش میپروراند، حس میکند خدا را هم دیگر در این عرصه ندارد. و این اوج سختی است.
بنابراین کار ما بهعنوان مراقب معنوی این است که به او میگوییم: «نه. بیمهری یا خشم و انتقامی در کار نیست. برعکس، این نشان لطف و توجه خداست.» از الگوهای دینی برایشان مثال میآوریم و میگوییم: «اگر قرار بود مصیبتها و بلاها دلیل بر انتقام خداوند باشد، چرا بهترین و معصومترین بندگان خدا در طول تاریخ بیشتر از همه در معرض بلاها و مصیبتها قرار گرفتند؟ مثل اهل بیت (ع) و اباعبدالله الحسین (ع).» این صحبتها کمکم باعث میشود تصور بیماران و نگرششان نسبت به بیماری تغییر کند، اضطرابهایشان کاهش پیدا کند و به یک کانون انرژیبخش و معنابخش به زندگی وصل شوند.
یکی از کارهایی که در جریان مراقبت معنوی انجام میدهیم، خواندن دعای 15 صحیفه سجادیه برای بیماران است. امام سجاد (ع) این دعا را وقتی که بیمار میشدند یا اندوه و بلایی بر ایشان فرود میآمد، میخواندند. امام (ع) در بخشهایی از این دعا میفرمایند: «وقتی بیمار میشوم، سزاوار است بیشتر شکر کنم یا وقتی در صحت و سلامت هستم؟» و بعد شروع میکنند به شکرگذاری خداوند به خاطر ابتلا به بیماری: «این بیماری باعث میشود من از آلودگیها پاک شوم. بیشتر متوجه تو شوم. بهواسطه صبری که میکنم، ارتقا پیدا کنم و...» درواقع امام سجاد (ع) در این دعا، فلسفه بیماری را شرح میدهند. وقتی اینها را برای بیمار میگوییم، نگاهش کاملاً تغییر میکند. در کنار این تغییر نگرش، تلاش میکنیم یک کانون معنابخش در زندگی بیمار پیدا کنیم.
خدا، خانواده یا فرزند، کانون معنابخش زندگی تو چیست؟
*منظور از کانون معنابخش چیست؟
- یک تعبیری در علم روانشناسی امروز داریم به نام «لوگوتراپی» یا «معنا درمانی». الان یکی از نظریههای معروف روانشناسی دنیا، معنا درمانی است. مکتب لوگوتراپی میگوید: «اگر یک بیمار در اثر بیماری دچار بیمعنایی و بیهدفی در زندگیاش شده، باید در زندگیاش یک کانون معنابخش پیدا کنیم؛ مثل خدا، عشق به خانواده و فرزند، عشق به وطن و حتی علاقه به ارتقای علمی و شغلی. یک کانون معنابخش که بهواسطه آن بتواند بر سختیهای بیماری صبر کند. این نظریه را دکتر «ویکتور فرانکل» در کتاب «انسان در جستوجوی معنا» مطرح کرده و بهشدت در دنیا مورد توجه قرار گرفته. من مطالعه این کتاب را به همه توصیه میکنم. جالب است که فرانکل در این کتاب میگوید: «گمشده بشر امروز، معنویت در زندگی است.» الان کلینیکهای لوگوتراپی دارند همین کار را میکنند. بهطور کلی در هر جای دنیا اگر انسان برود به سمت اینکه جستوجو کند و معنایی در زندگی خود پیدا کند، در مواجهه با بلایا، مصیبتها، فقر و... میتواند دوام بیاورد و صبر کند. آن وقت در این صبر و تحمل میتواند درست فکر کند و بر شرایط بیماری غلبه کند.
این اتفاق برای حامد افتاد. اوایل این بیماری تمام روانش را به هم ریخته بود. اما وقتی توانست ذهنش را کنترل کند، بر خودش مسلط شود و معنا و هدفی برای زندگیاش پیدا کند، توانست تا حدودی بر شرایط جسمیاش غلبه کند. ماجرا این بود که او بعد از یک ماه توانست دستش را تکان بدهد و با کمک خدمات توانبخشی تا حدودی آن را بالا بیاورد. همین برایش شد هدف و انگیزه که حرکاتش را ارتقا دهد. دیگر خبری از آن ناامیدی و احساس ناتوانی نبود. همین که موفق شده بود بعد از مدتها دستش را تکان بدهد، حسابی روحیه گرفته بود. به کوچکترین موفقیتهایش امیدوار شده بود. خودش به این نتیجه رسیدهبود که: «درست است آن آدم سابق نیستم اما میدانم فرصت دارم برای ارتقای تواناییهایم. اصلاً فکر و مغزم که صحیح و سالم است. میتوانم فعالیتهای فکری انجام دهم.» خلاصه از کوچکترین موفقیتهایش امید و انگیزه میگرفت. خانوادهاش هم بهشدت خوشحال شدهبودند.
فقط شما حال خودم را پرسیدید
*خود حامد هیچوقت ماجرا را از نگاه خودش توضیح داد؟ برایتان گفت در آن ایامی که هوشیاری محدودی داشت و همه تصور میکردند در مرحله پایان حیاتش قرار دارد، حضور شما و صحبتهایتان چه تاثیری روی او داشت؟
- بله. یکبار این سئوال را از او پرسیدم. بعدها حامد جواب این سئوال را بهزیبایی در یک همایش در مقابل چهرههای علمی هم بیان کرد. او در جواب سئوالم گفت: «شما در شرایطی به بالین من آمدید که خیلی احساس تنهایی میکردم چون حتی خانوادهام هم نمیتوانستند در آیسییو کنارم باشند. شما آمدید و مرا از تنهایی نجات دادید.»
او به نکته مهم دیگری هم اشاره کرد و گفت: «آن روزها که بین مرگ و زندگی بودم، پزشکان و پرستاران بهدلیل مشغله کاری که داشتند، هر وقت بالای سرم میآمدند، احوال مرا فقط از روی علائم جسمیام میپرسیدند. این علائم را چک میکردند، دارو میدادند و میرفتند. هیچکس نبود که حال مرا براساس آنچه در ذهنم میگذشت، بپرسد. بگوید: خودت چطوری؟ روحیهات چطور است؟ حاج آقا! شما تنها کسی بودید که دقیقاً فقط آمدهبود که از من درباره حال خودم سئوال کند. اینطور بود که اوایل اصلاً به جنبه معنوی و مذهبیاش کار نداشتم. همین که یک همصحبت پیدا کردهبودم که در یک ساعت مشخص فقط به خاطر خودم به دیدنم میآمد و احوالم را میپرسید، خوشحال بودم. دیگر مدام منتظر بودم آن ساعت مشخص برسد و شما بیایید و با هم صحبت کنیم.»
وقتی بیمار، فرشته میشود
*صحبتهای او چه پیامی برای شما و جریان مراقبت معنوی داشت؟
- از صحبتهای حامد، نیاز بیمار به یک همصحبت و یک همکلام، بیشتر مشخص شد؛ آن هم همکلامی که فعال است. همصحبتی که با این هدف بیاید که چالشهای ذهنی بیمار را رفع کند. چون گاهی همصحبت وجود دارد اما همصحبتی که خودش کانون استرس است و نیاز دارد یکی به او آرامش بدهد. بنابراین در مراقبت معنوی، ما همصحبتی داریم که بر خودش مسلط است و میتواند توجه و توسل بیمار را به سمت خدا ارجاع دهد که منبع تمام معنویات است. به این همصحبت که در تنهاترین شرایط بیمار بر بالین او حاضر میشود و با صحبتهای معنوی او را به خدا وصل میکند، «مراقب معنوی» یا «معنویتدرمانگر» میگوییم.
مراقب معنوی زمانی موفق است که بتواند بیمار را در آن شرایطی که از تمام هیاهوی دنیا دور شده، جسمش ناتوان شده، خودش را در معرض مرگ و نابودی میبیند و بهشدت احساس تنهایی میکند، وصل کند به کسی که همیشه همراه اوست و نسبت به او مهربان است. در این صورت، احساس تنهایی، ضعف و ترس بیمار رفع میشود. ما روایتهای زیادی داریم درباره لطف خدا به بیمار. خداوند میفرماید: «من دعای بیمار را مثل دعای فرشتهها برآورده میکنم.» یا میفرماید: «من همیشه بر بالین بیمار هستم.» یک روایت زیبا هم داریم که میگوید خداوند در روز قیامت یکی از بندگانش را خطاب قرار میدهد و میفرماید: «چرا به عیادت من نیامدی؟» بنده میگوید: «عیادت شما؟! مگر چنین چیزی امکان دارد؟» خداوند میفرماید: «موقعی که بنده مؤمن من بیمار بود، اگر تو به عیادتش میرفتی، من آنجا حضور داشتم و درواقع به عیادت من میآمدی.»
بیماری نه، فرصتی برای یک آشنایی جدید با خدا
*بیان این روایات برای بیمار دقیقاً با چه هدفی انجام میشود؟
- ما اینها را برای بیمار نقل میکنیم و میگوییم: «تردید نکن که خدا اینجا بر بالین تو حضور دارد و کنار توست.» خب، بیمار وقتی اینها را میشنود، بهکلی نگاهش متفاوت میشود. از کسی که فکر میکرد خدا با این بیماری او را دچار عذاب الهی کرده، به اینجا میرسد که برعکس، خدا نظر لطف به او دارد و میفرماید: «هرکس یک شب در بستر بیماری باشد، تمام گناهانش پاک میشود.» اینها همه از همان دعای 15 صحیفه سجادیه است. این معارفی که ما داریم، آنقدر برای بیمار معنابخش خواهد بود که وصلش میکند به منبعی که بالاترین و برترین است. اینجاست که به او میگوییم: «حالا آن منبع قدرت و لطف، بیشتر از هر وقت دیگری به حرف تو گوش میدهد. حالا شروع کن به دعا و راز و نیاز با او.» دیگر از اینجا به بعد، بیمار را با خلوت خودش تنها میگذاریم و توصیه میکنیم با آیات الهی خودش را به آرامش برساند. حالا در این حالت، آیات الهی جور دیگری به دلش مینشیند که شاید قبل از آن اینطور نبودهباشد. در این شرایط، آن دعاها، توسلها، عبادتها و ذکر گفتنها خیلی بیمار را آرام میکند و باعث میشود لذت جدیدی ببرد از ارتباط با خدا. یعنی بیماری تبدیل به فرصتی میشود برای یک آشنایی جدید با خدا. این کاری است که مراقب معنوی برای بیمار انجام میدهد. و به عبارت دیگر، کمک میکند او وارد زندگی جدیدی شود.
این دقیقاً جملهای بود که یک بیمار به من گفت: «من وارد یک دنیای جدید شدهام. خودم و خدا را طور دیگری شناختهام.» این بیمار به کرونا مبتلا شدهبود و کارش به آیسییو کشیده بود. وقتی بهبود پیدا کرد، پرسیدیم: حضور مراقب معنوی بر بالین شما در روزهایی که در آیسییو بودی، چه تاثیری داشت؟ گفت: «باعث شد خودم را نزدیکتر به خدا ببینم. حالا میخواهم دیگر خطاهای گذشته را نداشتهباشم. میخواهم جور دیگری زندگی کنم. میخواهم با آدمهای اطرافم با محبت و گذشت بیشتری رفتار کنم چون ما فرصت زیادی نداریم. میخواهم سراغ کارهای خیری بروم که تا به حال انجام ندادهام.»
*پس شما کمک میکنید بیمار به نعمتهایی که در دل بیماری نهفته، پی ببرد...
- با این تغییر نگاه، او دیگر بیماری را یک بلا و مصیبت نمیبیند بلکه رحمت خدا میبیند. دقیقاً این تعبیر امام سجاد (ع) است که میفرماید: «من چطور شکر نعمت بیماری را به جا بیاورم؟ چون باعث شده من به تو نزدیکتر شوم، نگاهم متفاوت شود، رشد و ارتقای معنوی پیدا کنم و...» خب، اینها مگر کم دستاوردی است برای کسی که قرار است از این دنیا پلی بزند برای سعادت ابدی؟ و خدا با بیماری، خیلی راحت این فرصت را در اختیارش قرار میدهد. اینها همه به بیمار یک حال خوب میدهد و باعث ارتقای کیفیت زندگیاش میشود. همان چیزی که دنیا با طب تسکینی به دنبال آن است. البته با توجه به اینکه معارف ما مملو از نکات نابی است که میتواند کیفیت زندگی انسان را بهشدت ارتقا دهد، پس ما دستمان در این عرصه خیلی بازتر است.
مراقبان معنوی، بال کمکی کادر درمان کرونا
*از بیمار مبتلا به کرونا گفتید. پس با تجربیات ارزشمندی که در چند سال گذشته در عرصه مراقبت معنوی کسب کردهبودید، وارد کارزار مقابله با کرونا هم شدید؟
- بله. کادر درمان شاهد بودند در نتیجه مراقبتهای معنوی، تحمل و تابآوری بیماران بیشتر و در نتیجه چالش پرسنل بیمارستان با آنها کمتر میشود. به همین دلیل، از حضور ما در بیمارستان استقبال میکردند. مجموع این بازخوردهای مثبت باعث شد وقتی با شیوع ویروس کرونا مواجه شدیم، در آن شرایط استرس شدید عمومی در موج اول که بیمارستان امام رضا (ع) مشهد با تمام ظرفیت داشت بیماران مبتلا به کرونا را پذیرش میکرد، یک عرصه عمل جدید برای ما مراقبان معنوی ایجاد شود. در آن شرایط، یکی از مسئولان بیمارستان امام رضا (ع) تماس گرفت و گفت: «حاج آقا! به کمک ما بیایید و با همان تجربیاتی که درباره بیماران سرطانی کسب کردید، بر بالین بیماران مبتلا به کرونا حاضر شوید.»
به این درخواست لبیک گفتم اما به دلیل شرایط خاص ایام شیوع کرونا که تمام بخشهای بیمارستان را درگیر کردهبود، دیگر از من بهتنهایی کار چندانی ساخته نبود. بنابراین در رایزنی با دوستان حوزه، یک تیم را بهعنوان «همراهان سلامت» تشکیل دادم. اعضای تیم، طلبههایی بودند که قرار شد بهصورت جهادی بیایند و در نقش همراه به بیماران مبتلا به کرونا خدمت کنند. آنها حتی به بیماران نگفتند طلبه هستند.
نه پزشک، نه پرستار، من طلبه هستم
*نتایج حضورتان در این فضای متفاوت چطور بود؟ مراقبتهای معنوی در بهبود احوال بیماران مبتلا به کرونا هم مؤثر واقع شد؟
- تیم ما بهعنوان همراهان سلامت حتی بیشتر از کادر درمان با بیماران کرونایی در ارتباط بودند. در خلال همین مراقبتها، بیمار میپرسید: «شما پزشک که نیستی. پرستار هم نیستی. پس چه کارهای که مدام بالای سر منی و کارهایم را انجام میدهی؟» و پاسخی که دریافت میکرد، این بود: «من طلبه هستم.» اینجا بود که با توجه به اعتمادی که در نتیجه آن خدمترسانی محبتآمیز در بیمار نسبت به این طلبه ایجاد شدهبود، باب گفتوگویی باز میشد درباره همان منبعی که بیمار میتواند به آن متصل و متوسل شود. آن طلبه یا همان مراقب معنوی به بیمار مبتلا به کرونا که حالا دستش از همهجا کوتاه شدهبود، یادآوری میکرد که: «درست است به خاطر این ویروس از همه دور شدهای و تنها ماندهای، اما خدا که هست. خدایی که خودش گفته هر لحظه کنار بیمار است و از مادر به او مهربانتر است.» و با صحبتهای آرامشبخشش بیمار را متوجه میکرد الان تنها کسی که میتواند از او کمک بخواهد، همان خداست. و بر نقش دعا و توسل برای بهبود بیمار تاکید میکرد. مقام معظم رهبری هم بارها فرمودند که همه تلاشها برای رعایت دستورالعملهای بهداشتی به جای خود، اما برای رفع بلا و بیماری باید از نقش معجزهآسای دعا و توسل و استغفار هم بهره ببریم.
ببینید، با همین نگاه است که مدیریت ما در بیماری کرونا با مدیریت کشورهای دیگر متفاوت میشود. علاوهبر کمک گرفتن از تمام ظرفیتهای دانش پزشکی و دستورالعملهای بهداشتی، نگاه و توجه ما باید به سمت آن منبع اصلی شفا برود. اینجاست که وقتی با دیده الهی نگاه کنیم، میبینیم حتی همین بیماری کرونا هم نشانه لطف خداست. بله، در جای خودش به دلیل از دست دادن عزیزان، مصیبت است اما با صبر کردن، با توسل و دعا و با کمک کردن به همدیگر، در دلش میشود لطف خدا. بستری میشود که دوباره لطف خدا به ما برگردد.
*واکنش کادر درمان به حضور همراهان سلامت در کنار بیماران کرونایی چه بود؟ مشکلات اوایل حضور در بخش بیماران سرطانی، اینجا هم تکرار شد یا...؟
- نه. این بار فضا کاملاً متفاوت بود. در تمام دنیا در بیمارستانها، نقش همراه بیمار بسیار مهم است. در ایام شیوع کرونا، این اولین بار بود که پرسنل بیمارستان میدیدند وقتی بیمار همراه نداشتهباشد، چقدر فشار کار روی کادر درمان و پرسنل مضاعف و چقدر مدیریت بیماران، سخت میشود. ما بارها میدیدیم بیمار سرم را از دستش میکند و میخواست فرار کند و برود. پرسنل هم نمیتوانستند مانع او شوند. آنجا بود که ما وارد میشدیم، با مهربانی و آرامش با بیمار صحبت میکردیم، او را به تختش برمیگرداندیم و ساعتها با او حرف میزدیم تا به آرامش برسد. در شرایطی که کادر درمان و پرسنل بیمارستان بهدلیل تعداد زیاد بیماران و حجم بالای کارها و فضای پر از اضطراب بخش کرونا بهشدت تحتفشار بودند، این فعالیتهای ما باعث خوشحالی و قوت قلب آنها بود. بارها به ما میگفتند: «ما که اینجا هستیم، کارمان همین است. اما شما که داوطلبانه و جهادی آمدهاید، حتی دارید به ما هم انگیزه میدهید.»
اینجا چه اتفاقی افتاده...؟
*تاثیرات مراقبت معنوی بر بیماران مبتلا به کرونا را به صورت علمی هم به اثبات رساندید؟
- سئوال خوبی است. وقتی ما بهعنوان تیم همراهان سلامت به بیمارستان امام رضا (ع) رفتیم و بر بالین بیماران کرونایی حاضر شدیم، خانم دکتر «امینی»، پزشک متخصص این بیمارستان که یکی از چهرههای برجسته جامعه پزشکی مشهد در خط اول درمان کرونا محسوب میشود، در بیمارستان حضور نداشت. ایشان بهمدت 2 هفته به بیمارستان شریعتی اعزام شدهبود تا به رتق و فتق امور بخش کرونا در آن بیمارستان کمک کند. بعد از 2 هفته که برگشت و شروع به سرکشی از بخش کرونا کرد، بدون اینکه ما را بشناسد و از کارمان باخبر باشد، گفت: «چه اتفاقی افتاده؟ چقدر بخش، تغییر کرده! چقدر سرزنده شده! بیمارانی که دارم ویزیت میکنم، همان علائم سابق را دارند، اما اتفاق دیگری اینجا افتاده...»
وقتی به خانم دکتر گفتند 2 هفته است یک گروه طلبه آمدهاند در بخش و بهعنوان همراه بیماران دارند خدمت میکنند، خانم دکتر خواست ما را ببیند. بعد از دیداری که داشتیم، خانم دکتر گفت: «در هیچ کجای دنیا چنین چیزی وجود ندارد که یک تیم بهصورت داوطلبانه بیاید و نقش همراه را برای بیمار داشتهباشد.» و پیشنهاد کرد برای ارائه این ایده به مجامع علمی دنیا، یک پژوهش در این زمینه انجام دهیم. خود خانم دکتر امینی هم عهدهدار این پژوهش با عنوان «بررسی تأثیر مراقبتهای معنوی بر کاهش اضطراب بیماران کرونایی و افزایش سیستم ایمنی آنها» شد. این پژوهش نشان داد در نتیجه مراقبتهای معنوی، اضطراب بیماران مبتلا به کرونا بهشدت کم و دوره بیماریشان کوتاهتر شدهاست. این مراقبتها کمک میکند بیماران زودتر بهبود پیدا کنند چون سیستم ایمنی بدنشان قویتر میشود و درمان را راحتتر میپذیرند.
*و نتایج این پژوهش، مهر تایید نهایی را بر حضور روحانیون بالینی در بیمارستان زد. درست است؟
- بله. خانم دکتر امینی در مرحله بعد پیشنهاد کرد به بیمارستان شریعتی اعزام شویم و این مراقبتهای معنوی را در بخش کرونای آنجا هم انجام دهیم. این بار به توصیه خانم دکتر قبل از ورود، وضع موجود در بخش کرونا را ثبت کردیم و بعد کارمان را شروع کردیم. بهاینترتیب، بعد از مدتی از حضور ما در کنار بیماران مبتلا به کرونا و انجام مراقبتهای معنوی برای آنها، تغییرات خیلی راحتتر قابل تشخیص و ارزیابی شد. این بار هم به لطف خدا، روند کاهش اضطراب در بیماران و تسریع در بهبودی آنها، بسیار مطلوب بود و باعث رضایت کادر درمان شد. به همین دلیل به خواست اهالی بیمارستان، حضور ما در بخش کرونا تمدید شد و در تمام ماههای گذشته همچنان در بخش کرونا و بر بالین بیماران مشغول خدمت بودهایم، طوری که طلبههای ما دیگر انگار جزیی از پرسنل بیمارستان شدهاند. اگر یک روز نباشند یا دیرتر برسند، پرسنل دنبال آنها میگردند که برای بهبود احوال بیماران از آنها کمک بگیرند. در این مدت چند تیم از طلبهها را در قالب همراهان سلامت به بخش کرونا بردهایم و این عزیزان به لطف خدا توانستهاند اتفاقات بزرگی را رقم بزنند. حالا دیگر بهعنوان «همراهان سلامت» و «روحانیون بالینی»، جزو تیم درمان بیمارستان امام رضا (ع) شدهایم.
وقتی آقا جواد، حلقه وصل مادر بیمار و پسرش شد
*این دوره خدمت چند ماهه در بیمارستان بهعنوان روحانی بالینی و مراقب معنوی بیماران مبتلا به کرونا، حتماً با اتفاقات خاطرهانگیزی برای شما همراه بوده. برایمان بهصورت مصداقی از این اتفاقات و تاثیرگذاریها بگویید.
- یکی از بیماران بخش کرونا، خانم سالمندی بود که همیشه خیلی غصهدار بود. یکی از طلبههای ما به نام «جواد زندهدل» توانستهبود ارتباط خوبی با این مادر برقرار کند. یکبار او از درد دلهایی که مادر میکرد، متوجه شد چند سالی است مادر با یکی از پسرهایش رابطه خوبی ندارد و چون او ساکن شهر دیگری است، اصلاً از بیماری مادر و بستری شدنش در بیمارستان هم خبر ندارد. این طلبه ما شروع کرد به جستوجو و از طریق پرونده بیمار، هرطور بود شماره آن پسر را پیدا کرد و خبر بیماری مادرش را به او داد و گفت: «ببین! مادرت در این شرایط به تماس و حضور تو نیاز دارد.»
خلاصه بالاخره پسر با مادر بیمارش تماس گرفت و حال و هوای عجیبی ایجاد شد و یخ چند ساله میان آنها آب شد. مادر آنقدر روحیه گرفتهبود که به لطف خدا خیلی زود خوب و مرخص شد. اما اتفاق شیرینتر یکی دو هفته بعد افتاد که مادر با جواد تماس گرفت و گفت: «الان در ماشین پسرم هستم. داریم به سمت شهری میرویم که خانه پسرم آنجاست. برای اینکه از من مراقبت کند، دارد مرا به خانه خودش میبرد. آقا جواد! اینکه بعد از چند سال دوباره رابطه من و پسرم برقرار شده را مدیون تو هستم.»
مراقبان باصفایی که بازار «عیادت مجازی» را داغ کردند
*شنیدهایم با وجود شما و تیم روحانیون بالینی، بساط عیادت از بیماران کرونایی هر روز برقرار بوده...
- بله. یکی از کارهای ثابت ما، برقراری تماس تصویری میان بیمار و خانواده و اقوامش بود. اصلاً ساعات اولیه روز را به همین کار اختصاص میدادیم. بچههای تیم با گوشیهای خودشان با خانواده بیماران بهویژه بیماران سالمند تماس تصویری میگرفتند و با همین کار به ظاهر ساده، هم بیمار روحیه میگرفت و هم خیال خانوادهاش راحت میشد که او صحیح و سلامت است. ما در این تماسها، بین بیمار و خانوادهاش حضور فعال داشتیم و سعی میکردیم با شوخی و خنده، اضطرابشان را از بین ببریم و شادی و نشاط را به آنها منتقل کنیم. به خانواده بیمار میگفتیم: «نگاه کنید؛ عزیزتان سالم و سلامت است. میدانیم دوست دارید اینجا باشید. اما نگران نباشید. ما آمدهایم بهجای شما. هر خدمتی میخواستید برای او انجام دهید، بگویید ما به جایتان برایش انجام میدهیم.»
این هدیه از طرف امام حسین (ع) به شماست!
*گویا کادر درمان و پرسنل بیمارستان هم در حال خوب فعالیتهای شما سهیم بودهاند...
- ما اصلاً بعضی برنامهها را بهطور ویژه برای ارتقای روحیه کادر درمان و پرسنل اجرا میکردیم. برای مثال، در روز عید غدیر یک کاروان شادی در بخش راه انداختیم. یک ویلچر برداشتیم، جلوی آن پرچم متبرک حرم امیرالمؤمنین (ع) را نصب کردیم، روی ویلچر هم باند گذاشتیم برای پخش صوت مولودیخوانی. با این ویلچر در بخش میچرخیدیم و یک نفر پیشاپیش این کاروان شادی، به دست همه عطر میزد و ما هم به پرستاران و پرسنل بخش هدیه میدادیم. آن روز، خانمهای کادر درمان در یک طرف و آقایان در طرف دیگر، دست همدیگر را گرفتند و عقد اخوت خواندیم. پیمان برادری (و خواهری) بستیم که در سختیها کنار هم باشیم. این برنامه حسابی به این عزیزان روحیه داد.
در دهه محرم هم یک ایستگاه صلواتی در بخش زدیم بهنام ایستگاه «شهدای مدافع سلامت». کادر درمان و پرسنل بخش هر وقت خسته میشدند، در زمان استراحتشان به این ایستگاه میآمدند و ما هم با همان تغذیههای میانوعده که خیّران فرستادهبودند، از آنها پذیرایی میکردیم. اما اصل ماجرا، در غافلگیری بودیم که برای کادر درمان و پرسنل تدارک دیدهبودیم.
از قبل با بسیج جامعه پزشکی مشهد رایزنی کردهبودیم و این عزیزان به درخواست ما تعدادی هِد سِت واقعیت مجازی (VR) برایمان تهیه کردهبودند. از آن طرف، با یک موسسه رسانهای هم رایزنی کرده و فیلم سهبعدی زیارت حرم امام حسین (ع) را بهصورت رایگان از آن دوستان دریافت کردهبودند. خلاصه، ما فیلم را روی گوشیهایمان نصب کردیم و هر کدام از کادر درمان که به ایستگاه صلواتی میآمدند، میگفتیم: «دوست دارید برید زیارت آقا امام حسین (ع)؟» و در میان بهت آنها، میخواستیم هد ست را روی چشم و گوششان قرار دهند.
هرچه از حسوحال خوش پرستاران و همکاران بخش موقع این زیارت مجازی بگویم، کم است. هرکدام آن هد ست را میگذاشت، انگار واقعاً خودش را در حرم آقا اباعبدالله (ع) حس میکرد. آنقدر تصاویر این فیلم سهبعدی، طبیعی بود که یکی از پرسنل انگار واقعاً دست در ضریح امام حسین (ع) انداختهبود و داشت اشک میریخت و دعا میکرد. آن برنامه خیلی به تقویت روحیه این عزیزان کمک کرد. وقتی میگفتیم: «این هدیه از طرف امام حسین (ع) به شماست به خاطر تمام زحماتی که در این مدت برای بیماران مبتلا به کرونا کشیدهاید»، این نکته برای آنها بسیار جذاب و روحیهبخش بود.
وقتی از دست دادن 3 فرزند، لطف خداست!
*حاج آقا! این روزها بسیاری از مردم داغدار عزیزانی هستند که در اثر کرونا از دنیا رفتند. عموم مردم هم بهواسطه محدودیتها و سختیهای ناشی از شیوع کرونا، حال و روز خوبی ندارند. شما بهعنوان یک «مراقب معنوی» این روزها برای بهبود حال مردم چه پیشنهادی دارید؟
- یکی از کارهایی که میتوان انجام داد، شریک شدن در تجربیات انسانهای بزرگ در مواجهه با مصیبتها از طریق مطالعه کتاب است. به نظر من، یکی از کتابهایی که باید در این روزها خیلی تبلیغ شود، کتاب «مُسکّن الفواد» نوشته «شهید ثانی» است. من مدتها قبل این کتاب را در بخش بیماران سرطانی، به مادری پیشنهاد کردم که دختر نوجوانش به سرطان مبتلا شدهبود. مادر کاملاً روحیهاش را از دست دادهبود و حسابی از خدا شاکی بود! شکایت میکرد که: «چرا هرچه دعا میکنم، خدا مستجاب نمیکند؟ اصلاً چرا خدا ما را گرفتار این بلا کرد؟ دختر من که دختر خوبی بود. من که در زندگی کلی سختی کشیده بودم، دیگر چنین مصیبتی بر من روا نبود و...» من روزها با این مادر صحبت میکردم و با بیان آیات و روایات، تلاش میکردم او را به آرامش و صبر دعوت کنم. یکی از مواردی که برای او مثال زدم، سرگذشت «شهید ثانی»، یکی از بزرگترین علمای شیعه بود. شهید ثانی وقتی 3 فرزندش را از دست داد، برای آرامش قلب خودش شروع کرد به نوشتن کتاب «مسکّن الفواد» یعنی «تسکیندهنده و آرامشبخش قلبها (در از دست دادن اولاد و عزیزان)». او چند فصل بحث میکند درباره اینکه کسی که فرزندش را از دست میدهد، چه شرایطی پیدا میکند، چطور باید رفتار کند و... شهید ثانی در این کتاب، بهلحاظ عقلی ثابت میکند که همین از دست دادن فرزند هم، لطف خداست. او با نقل روایتهایی ناب، میگوید اگر انسان فرزند از دستداده بر این مصیبت صبر کند، خدا چه پاداشهای بزرگی نصیبش میکند. شهید ثانی با نوشتن کتاب مسکّن الفواد، اول خودش به آرامش میرسد و بعد، توصیه میکند هرکس اولاد یا عزیزی را از دست میدهد هم، این کتاب را بخواند چون حتماً نگاهش در این زمینه، تغییر خواهد کرد.
حالا من هم در این روزهای کرونایی، مطالعه کتاب مسکّن الفواد شهید ثانی را پیشنهاد میکنم چون کمک میکند نگاهمان به حوادث تلخی مثل حوادث این روزها، یک نگاه حقیقی و اسلامی شود. به هر حال این روزها انسانها در معرض ابتلائات و سختیهای زیادی هستند و دچار تردیدهایی میشوند. خوب است قدمی برای پاسخ دادن به سئوالات و رفع این تردیدها برداریم چون اگر به این موارد نپردازیم، ممکن است اعتقادات گروهی از مردم زیر سئوال برود.
نکند امام رضا با ما قهر کرده؟!
*به نکته خوبی اشاره کردید. در چند ماه سخت گذشته، این سئوال برای خیلیها پیش آمده که حکمت شیوع ویروس کرونا چیست؟ نکند آنقدر گناهان ما زیاد شد که خداوند با این ویروس خواست تنبیهمان کند. انگار درهای رحمت خدا بر ما بسته شده و... مراقبان معنوی یا همان معنویتدرمانگرها برای سئوالاتی از این دست، چه پاسخی دارند؟
- بله. خیلیها میپرسند: چرا هرچقدر برای رفع بیماری کرونا دعا میکنیم، دعاهایمان مستجاب نمیشود؟ یعنی خدا ما را دوست ندارد؟ یا میپرسند: آیا امام رضا (ع) با ما قهر کرده که درِ حرمش به رویمان بسته شده؟ در جواب باید بگویم که: نه. اصلاً اینطور نیست. در طول تاریخ بارها مومنان از حضور درِ حرمهای مقدس معصومین (ع) محروم شدهاند. این خیلی اشتباه است که بگوییم درِ حرمها بسته شده چون ما آدمهای بدی هستیم یا آدمهای بدی شدهایم و اهل بیت (ع) با ما قهر کردهاند. درِ حرمها به روی ما باز بوده که برویم آنجا و با توسل به معصومین (ع)، پاک شویم اما آیا تنها راه توسل به اهل بیت (ع)، رفتن به حرم است؟
با توجه به روایات، همه این اتفاقات، درواقع لطف خداست. میخواهد ما متوجه شویم و بیشتر دعا کنیم. مهمتر از اینها، وقتی کسی دچار بلا و مصیبتی میشود، خدا بیشتر به او نظر میکند، بیشتر هوایش را دارد، بیشتر دعایش را مستجاب میکند و اگر گناهی مرتکب شده، میبخشد. آیتالله جوادی آملی میگویند: «بیماری، یکی از جنبههای رحمت الهی است. چون باعث میشود کسی که غافل بوده، بیدار شود. آن که حرتش کند بود، سرعت بگیرد و...» بنابراین همه اینها نشان میدهد اگر ما رفتار مؤمنانه داشته باشیم یعنی صبر، دعا و کمک به دیگران داشتهباشیم، بیماری حتی اگر کرونا هم باشد، برای ما زمینهای میشود برای جلب رحمت و لطف خدا. اگر خوب نگاه کنیم، میبینیم صحنههای قشنگ همدلانهای در این روزهای کرونایی دارد اتفاق میافتد که خیلی به آن نیاز داشتیم. انگار خدا میخواست مارا برگرداند به آن نگاههای خوب و دلسوزانهای که قبلترها به هم داشتیم. انگار یک مقدار حواسمان پرت شدهبود. یعنی همه شاید تمام این ماجرا برای بوده که به ما انسانها یادآوری کند که برگردیم و به خودمان نگاهی بیندازیم و ببینیم چقدر حواسمان به همدیگر است.
ما تغییر کنیم، شرایط کرونا هم تغییر میکند
*اما حاج آقا باز هم سئوال پیش میآید. این سئوال در ذهن خیلیها میگردد که چرا با وجود تمام همدلیها، فداکاریها و دلسوزیها از جانب کادر درمان و مردم، وضعیت کشور بهلحاظ ابتلا به کرونا و تعداد فوتیها نهتنها بهتر نشد بلکه بسیار بدتر شده؟
- بیایید آنچه در چند ماه گذشته اتفاق افتاد را مرور کنیم؛ در 2، 3 ماه ابتدایی شیوع کرونا در کشور، همه آمدند پای کار و خیلی خوب توانستیم شیوع کرونا و تبعات اجتماعی و اقتصادیاش را کنترل کنیم؛ کادر درمان از جانشان مایه گذاشتند، مردم و نهادهای حمایتی برای نیازمندان بستههای معیشتی تهیه کردند، صاحبخانهها اجارهها را بخشیدند، خیران کمکهای مالی بینظیری به بیمارستانها کردند و... آنقدر عملکردمان در موج اول کرونا خوب بود که در همین بیمارستان امام رضا (ع) در مشهد به مرحلهای رسیدیم که بهدلیل کاهش تعداد مبتلایان، بخش کرونا بهکلی گندزدایی و تعطیل شد. اما متاسفانه در ادامه، بعضی سیاستهای اشتباه از طرف مسئولان باعث شد نتوانیم آن درستاوردهای ارزشمند را حفظ کنیم. البته مثل موفقیت موج اول، همه در شرایط تلخ موج دوم و سوم سهیم هستیم.
وقتی با وجود آنهمه تاکید بر رعایت دستورالعملهای بهداشتی، بعضیها رعایت نکردند، برخی اجزای دولت خوب عمل نکردند و بسیج کمکرسانی مردمی در میانه راه ضعیف و کند شد، برگشتیم به نقطه اول و کرونا و تبعاتش اوج گرفت. به همین دلیل مقام معظم رهبری در مقاطع مختلف هم به مسئولان هم به مردم تذکر دادند مثل موج اول، باز هم پای کار باشند. شاید بعد از موفقیت در موج اول، مغرور شدیم، مسئولان غفلت کردند و یک خوشبینی کاذب ایجاد شد، کار رها شد و اتفاقات ناگوار موج دوم و سوم رقم خورد. خب، خدا هم طبق سنتهای عقلانی، امور بندگانش را پیش میبرد. درست است دعا و توسل، اثرگذار است اما عملکرد ما در نتیجهای که میگیریم، تأثیر مستقیم دارد.
به نظر من، اگر همین حالا باز هم رویکردهای ماههای اول شیوع کرونا را در پیش بگیریم، اگر دوباره همه پای کار بیایند و سیاستهای درستی در پیش بگیریم، نهتنها میتوانیم روند شیوع کرونا را کنترل کنیم، بلکه به یاری خدا میتوانیم این ویروس را بهکلی ریشهکن کنیم.
منبع:فارس