۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۴ : ۰۴
عقیق:متن زیر یادداشتی است که بخشعلی قنبری استاد ادیان و عرفان به مناسبت اربعین حسینی نوشته است:
زینب (س) بهرغم آنکه زن است مردانه ایستادگی کرد تا در همه عرصهها و صحنههای زندگی فضیلتهایی چون صلح، ایثار، امید و جوانمردی باقی بماند و به همه انسانهای تاریخ اعلام کند میتوان زن بود و به همه مردان و زنان عالم درس خوب زیستن و ژرف نگریستن را داد. آری میتوان آنقدر وفادار فضیلتها بود و در اوج شکست به همه دردها و رنجها لبخند زد! آری او به همگان پیام داد که میتوان با وفاداری به پیمانها دنیا را به آخرت پیوند داد. آری میتوان در نتوانستن اقدام کرد و میتوان در اوج نامردیها و نامرادیها از امید سخن و وفادار همه مرامها و آرمانها بود. آری میتوان اینگونه زیست و خود را از منجلاب زیست روزمره و عرفی بال برد و آزادانه و عزیزانه و شکوهمند و با مرام زیست و برای پیشبرد آرمانهای بزرگ گامهای بزرگ برداشت.
اینک خود را به وادی نینوا میرسانم و میخواهم با این خواهر بزرگ امامت سخن کنم. گام مینهم در این صحرای خاموش که غارتگران آمدند، زدند، کشتند، اسب دواندند، غارت کردند و عشق را آتش زدند و مغرورانه و بهزعم خودشان پیروزمندانه رفتند و در حین رفتن به بازماندگان و زینبیان هم طعنه زدند و هم اسیرشان کردند! آری خواستند آزادزنی چون زینب را به مسلخ برند و به صلّابه کشند و غل و زنجیر بر دستوپایش زنند اما ندانستند که آزادی درونی زینب را نمیتوان به بند کشید! اینک او را راستقامت و استوار در وسط این میدان میبینم و درعینحال که بر دستوپایش زنجیر بستهاند اما بر مردان و نامردان روزگار نهیب میزند و آخرت را یادشان میآورد و پیروزی را تفسیر میکند! بر دفتر عزت حاشیه مینویسند و شهادت را او عزت میخواند! او تحقیر یزیدیان را به سخره گرفته خود را پیروز میدان میداند و سعادت را در سعادت میجوید و از آینده نهچندان دوری سخن میکند که در انتظار اهل نکبت است و آنان را به آیندهای شوم انذار میکند و بر ماندگاری خویش در اینجا و اکنون تأکید دارد. گو آنکه زینب میبیند که روزگار نهچندان دیر و دور اهل نکبت به سزای عملشان میرسد و ندای برادر مظلومش جهانگیر خواهد شد و همه عالم را فرا خواهد گرفت و رایت سلطان عدالت را بر خواهد افراشت:
رایت سلطان عدل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
آنگاه بر همه نهیب میزند که جباران و یاوهگویان امروزی باید بر جای خود نشینند و تن به عدالت دهند و خوار و خفیف گردند. مگر نه آن است که در زمان مختار این بلا بر سرشان نآمد و در عهد عباسی حتا بر مردههای بنیامیه هم رحم نکردند و زندهزنده پوست بدنشان نکندند! آری آن روز بود که عدالت جویان بر جای خود نشستند و حکم به قصاص خون آشامان دادند:
خوش بهجای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هرکسی اکنون بهجای خویشتن
این خانهای که اینک بر سر حسین و زینب خراب کردند روزی چنان آباد شود که نظیری در تاریخ نیابد. آیا بارگاه حسین آبادتر از هر آبادی دیگر نیست؟ آیا راهپیمایی ۲۰ میلیونی اربعینیان نشان از پیروزی حسین و زینب ندارد؟
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان میوزد باد یمن
آیا نام و یاد این خواهر و برادر عالمگیر نشده و همه عالم و آدم اکنون از حسین سخن نمیگویند؟
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامهها شد داستان انجمن
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن
جویبار ملک را پیغام شمشیر توست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
گوشهگیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
اما اینک اربعین است و من در صحرای نینوا هستم و به قامت یک زن مینگرم! همه تاریخ را در استواری این زن، حقیر میبینم چه بشکوه و باشکوه در میان شهیدان ایستاده و با برادران در خون غلتیدهاش سخن میکند! گونهاش را بنگر اشکهای سوزان مدام میریزند بر مزار شهیدان اما طاقتش را طاق نکرده بلکه راستقامت ایستاده است و تاریخ میسازد!
اما ای خواهر با تو سخنها دارم! ای زینب بزرگ که در دامن فاطمه اطهر و علی بزرگ پرورشیافتهای! اینک با نگاه نافذت بر ما هم نظری کن و بر من و همعصرهای من درس ماندن و استقامت ورزیدن یاد ده تا عزیزانه زیستن را از تو بیاموزیم و پا در گام جای تو نهیم و لختی آرام نگیریم! ای بزرگ! من از تاریخ آمدهام و با تو سخن میکنم! ای خواهر من سالیانی است که با سخنان پدرت علی همدم شدهام. چه میشود عنایتی کنی و از خدای حسین بخواهی تا این بنده را از همراهی و همنشینی نیکبختان روزگارش برخوردار سازد تا بتواند درس خوب زیستن را در کنار آنان بیاموزد تا بتواند خوب مردن را هم درس گیرد! ای خواهر به خدای حسین بگو این بنده تو خواهان همراهی با کسانی است معصومیت و انسانیت را در مدرسه علی و فاطمه آموختهاند و سالیانی است در موکبهای حسینی نالهها کرده و اینک درصدد بسط معرفت علوی و فاطمی هستند!
آری زینب خم به ابرو نیاورده است همچنان در حال فریاد بر سر تاریخ است تا بیدارمان سازد و غفلت را از وجودمان بزداید. اکنون دوباره این صحرا را در ذهن آرید و زینب را به تماشا بنشینید و همنوا با زینب در عین استقامت و پیروزی بر شهیدان صحرای سوزان کربلا اشک خون جاری کنید:
در این صحرا که بی شمع و چراغ است بیابان در بیابان سوز و داغ است
نشسته شبنم اشک ملائک چو گلهایی که در این طرفه باغ است
زبان اشکشان خواند مکرر شهیدان زندهاند اللهاکبر
ز یاد اربعین دلها غمین است عزای کشتگان راه دین است
زمین کربلا دارالسلام است مزار اطهر سوم امام است
به خط خون نوشته بر مزارش که این قبر حسین تشنهکام است
نمیمیرد شهید راه داور شهیدان زندهاند اللهاکبر
امید جان ما جان بر لب آمد به لب فریاد یا رب یا رب آمد
برای دیدن قبر برادر فرازان قامتی چون زینب آمد
اگر غم چنگ زد بر تاروپودم ز مأموریتم غافل نبودم
اگر نامحرمان اینجا نبودند نشان میدادمت جسم کبودم
همه بود این پیامم ای برادر شهیدان زندهاند اللهاکبر (سید رضا مؤید، با اندکی تصرف)
منبع:مهر