کد خبر : ۱۱۱۳۵۶
تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۵

دعای شهید خرازی قبل از شهادت چه بود؟

سرلشکر رحیم صفوی از دعای شهید حسین خرازی، قبل از شهادت در عملیات کربلای ۵ می‌گوید.

عقیق:شهید حسین خرازی متولد اول شهریورماه 1336 در اصفهان است. وی به‌عنوان فرمانده لشکر 14 امام‌ حسین (ع) در طول جنگ در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر 4، بدر و والفجر 8، حضوری مؤثر و فعال داشته است. شهید خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد، اما پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای 5 در شلمچه در روز هشتم اسفند 1365 به شهادت رسید.

سردار سرلشکر رحیم صفوی در خلال تاریخ شفاهی خود که در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگزار می‌شود در خصوص شهید خرازی مطالبی را مطرح کرده است که در ادامه می‌خوانید:

حسین خرازی در بعد اندیشه و تفکر در چهارچوب دین حرکت می‏‌کرد

در یک جمله حسین خرازی یک فرمانده متقی، شجاع، دارای بصیرت سیاسی، نبوغ نظامی بود و روحیه بسیجی و شوخ‎طبعی داشت، انسانی که واقعاً یک الگو برای جوانان فعلی کشورمان می‏‌تواند باشد. اگر جوانان ما که الآن 30 سالشان است بخواهند یک کسی را الگو قرار دهند مثل حسین خرازی، مثل مهدی باکری، مثل ابراهیم همت مثل دقایقی اما حسین خرازی در بعد اندیشه و تفکر یک انسانی بود که تفکرش قرآنی بود، متشرع بود و در چهارچوب دین حرکت می‏‌کرد، ایشان از کودکی مکبر مسجد سید اصفهان بود، در دوره دبستان در مسجد سید اصفهان که جزو بهترین مساجد است مکبر بوده است. اندیشه و تفکرش اصول داشت، چهارچوب داشت، در بعد اخلاق و رفتار انسانی مردم‏‌دار بود.

چرا شهید خرازی لباس پاسداری نمی‏‌پوشید؟

ایشان لباس پاسداری کمتر به تنش می‌‏کرد. در جبهه اکثراً لباس بسیجی می‌‏پوشید. در زمان جنگ ما دو نوع اورکت داشتیم، یک نوع اورکت خوب و شیک بود، ما فرماندهان این‌ها را می‏‌پوشیدیم ولی آقای خرازی آن اورکت‏‌هایی که بسیجی‏‌ها می‌‏پوشیدند، می‌‏پوشید. شلوار ساده بسیجی، الآن عکس‌‏هایش است. مثلاً من اکثراً خودم لباس پاسداری‏ می‌‏پوشیدم، اما ایشان لباس خاکی می‌پوشید. به او می‌‏گفتم «آقای خرازی شما چرا لباس پاسداری نمی‌‏پوشید؟» گفت «می‌‏خواهم بسیجی‏‌ها نشناسند من فرمانده‌‏ام.»

می‌‏نشست با بسیجی‌‏ها گفت‌‏وگو می‌‏کرد، نهار می‏‌خورد، جارو می‏‌کشید، شوخی می‏‌کرد، بسیار شوخ‎ طبع بود، مثلاً با فرمانده محورش که اهل سمیرم بود، مصاحبه می‏‌کرد و فرمانده محورش می‏‌گفت «تو که فرمانده لشکر نیستی، من فرمانده لشکر هستم، من در خط مقدم می‏‌جنگم»، می‏‌گفت «خب تو هنوز از روستایت بیرون نیامدی باید بیایی در شهر اصفهان یک مقداری یاد بگیری وضعیت جنگ را بفهمی» مصاحبه‏‌اش در دسترس است. البته به‌‎ صورت شوخی داشتند با همدیگر صحبت می‌کردند. یعنی این نبود که فرماندهان ما انسان‏‌های خشن باشند، انسان‏‌های بسیار شوخ‏‌طبع و خوبی بودند.

نحوه ورود حاج حسین خرازی به سپاه

بهمن‌ماه سال 57 که کمیته دفاع شهری را در اصفهان راه‏‌اندازی کردیم، شاید مدت یک و یا  دو هفته ایشان به‌ اتفاق دو نفر دیگر، یعنی آقای سیدعلی بنی‌‏لوحی، آقای مسیح توانگری به کمیته دفاع شهری آمدند، شاید آقای علیرضا تمیزی هم بود. آن موقع من مسئول عملیات کمیته دفاع شهری بودم. بعد هم در سال 1358 مسئول عملیات سپاه پاسداران شدم. ما شورای فرماندهی با اینها مصاحبه می‌‏کردیم و گزینش می‏‌کردیم. من خودم با حسین خرازی مصاحبه کردم و گفتم «برای چه می‏‌خواهی بیایی در کمیته؟ برای چه می‏‌خواهی پاسدار شوی؟» گفت «من می‏‌خواهم از دینم دفاع کنم من آموزش نظامی دیدم، من جنگیده‌‏ام»، گفتم «کجا جنگیدی؟» گفت «من در جبهه‏‌ها جنگیده‏‌ام»، گفت «والله در زمان شاه من سرباز بودم، ما را به‌ زور بردند ولی من آنجا نمازم را کامل می‏‌خواندم، روزه هم می‌‏گرفتم چون آنها را جیش‌‏الاسلام می‌‏دانستند، ولی آموزش نظامی خیلی خوب یاد گرفتم. با تفنگ بلدم کار کنم، رژه بلدم.» ما همان روز با ایشان موافقت کردیم.

ایشان بعد از یک هفته به سپاه آمد و مسئول اسلحه‏‌خانه کمیته دفاع شهری شد. حدود هزار قبضه سلاح و کلت و رولور و... به ایشان تحویل داده شد. ایشان منظم تمام سلاح‌‏ها را روی قنداقه‌‏هایشان شماره‏‌گذاری کرده بود. به یاد دارم در رأی دادن به جمهوری اسلامی که 10 فروردین 58 شروع شد ما بیش از 5.0005 هزار نفر از آقایان و خانم‌ها را برای صندوق‏‌های رأی آموزش نظامی دادیم. تمام سلاح‌‏ها را ایشان تحویل داد و تحویل گرفت. هیچ سلاحی گم نشد. ایشان بسیار در بعد عملکرد بسیار منظم بود.

نحوه مدیریت شهید حسین خرازی بر لشکر 14 امام حسین (ع)

چند نفر بودند که به‏ سادگی مأموریت نمی‌‏پذیرفتند، مثلاً شهید احمد کاظمی هم همین‎طور بود، تا مطمئن نمی‌‏شدند که در آن عملیات می‌‏توانند به پیروزی برسند مأموریت قبول نمی‌‏کردند، چون آدم‌‏های شجاع، دانا، صاحب فکر و اندیشه نظامی بودند. حسین خرازی جزو آنها بود، یا عملیاتی قبول نمی‏‌کرد یا اگر می‌پذیرفت با تمام قدرت انجام می‌داد.

نقش شهید خرازی در عملیات کربلای 5

شهید حسین خرازی قبل از عملیات فاو برای غواص‎هایی که می‌خواهند از آب عبور کنند می‌گوید «عزیزان غواص، وقتی دارید عبور می‏‌کنید، اگر خواستید درجه اخلاص خودتان را بسنجید، اگر تیر خوردید یا ترکش خوردید آخ نباید بگویید، چون اگر بگویید دشمن رو به‌‏ رو می‌‏فهمد و همه شما را به رگبار می‏‌بندد، به شما بگویم در طلاییه سال 62 که دست من قطع شد، من درد را احساس نکردم. پای منبرها شنیدید که یاران امام حسین (ع)، شمشیر و نیزه و تیر که بهشان می‎‏خورد درد را احساس نمی‏‌کردند. و الله در طلاییه درد را احساس نکردم» یک‌مرتبه می‌‏گوید «الهی استغفرالله، من نمی‌‏خواستم این حرف‏‌ها را برایتان بزنم.»

شهید حسین خرازی در کربلای 4، 15 روز قبل از کربلای 5 برای تصرف جزیره ام‌‏الرصاص خیلی تلاش کرد، ایشان و لشکر 8 نجف خیلی نیرو وارد عملیات کردند. در کربلای 4 ما 26 گردان وارد عملیات کردیم. البته جزیره بزرگی بود. ایشان تلفاتش زیاد بود، شهدا و زخمی‏‌ها زیاد بودند. ایشان به بهانه استراحت زیر پتو می‏‌رفت هق‌‏هق گریه می‏‌کرد می‏‌گفت «خدایا من غلط کردم گفتم من را نبرید، من را ببرید.» در این عملیات کربلای 5 در حین عملیات در خط مقدم در نهر جاسم یا دوئیجیه یک خمپاره 60 پشت سر ایشان خورد و ایشان به مقام مستجاب‏‌الدعوه رسید.»

تاکنون یک جلد از تاریخ شفاهی سردار صفوی با عنوان «تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت سید یحیی صفوی (از سنندج تا خرمشهر)» در 656 صفحه به کوشش مرحوم «حسین اردستانی» تهیه و تنظیم و توسط «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» منتشرشده است و جلدهای دیگر این کتاب نیز در دست تهیه و تنظیم است.

منبع:تسنیم


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین