۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۹ : ۰۰
عقیق:«بعضی از شهدا با دهان و چشم نیمهباز و مشت گرهکرده بودند. واقعاً حالتشان طوری بود که احساس میکردی اللهاکبر گویان از دنیا رفتهاند. ظاهر بعضیها هم خیلی وحشتناک شده بود. بدنهایشان بدون خونریزی یا زخم، به طرز عجیبی به هم پیچیده شده و تاب برداشته بود! این اولینباری بود که چنین چیزی میدیدم. معلوم نبود در اثر چه اتفاقی صورت و بدن آنها به این روز افتاده است. انگار نه انگار که استخوانی در بدنشان وجود داشته. درست مثل یک تکه پارچه در خودشان گره خورده بودند. نه صورت جای خودش بود نه سینه و نه دست و پا. از لباسهایی که تن جنازهها بود، معلوم بود بیشترشان افراد فقیری بودند که از سر بیکسی و بیپشت و پناهی توی شهر مانده و جایی نرفته بودند. جنس لباس زنها بیشتر از پارچه ارزان کودری بود. دست و پای اکثرشان هم به خاطر کار در مزرعه و زمین کشاورزی کِبِره بسته بود.
توی دلم دعا میکردم با خمپاره و ترکش نمیرم. موج انفجار خمپاره لباسهای شهدا را تکهپاره کرده بود. دلم نمیخواست حتی بعد از مرگ کسی بدنم را ببیند. آرزو کردم اگر قرار است شهید شوم با گلوله مستقیم باشد.» ... این جملات تنها بخشهایی از کتاب خاطرات صباح وطنخواه، از امدادگران و نیروهای مردمی در جریان مقاومت در خرمشهر است که به کوشش فاطمه دوستکامی منتشر شده است.
وطنخواه که از همان روزهای اول جنگ در خرمشهر و بعد در آبادان حضور دارد، به عنوان یک نیروی مردمی هرآنچه دیده و از سر گذرانده، نقل کرده است. کتاب به سیاق دیگر آثار خاطرات به ویژه از زبان زنان، با توصیف و ذکر جزئیات همراه است. نویسنده در عین پایبند بودن به اصل خاطرات، از مهارتهای نویسندگی برای جذابتر شدن خاطرات بهره برده است. اما آنچه «صباح» را خواندنیتر کرده، روایت روزهای مقاومت خرمشهر از زاویه دیدی نزدیک است. در «صباح» گویی خود خرمشهر دهان باز کرده و بعد از قریب چهار دهه، هر آنچه در سینه داشته نقل کرده است؛ از غم هجران و مهاجرتهای اجباری به شهرهای اطراف گرفته تا خمسه خمسههایی که امان یک شهر را نتوانست ببرد و مردمی که در یک پیمان نانوشته، خانه به خانه مقاومت کردند. مراسم رونمایی و معرفی این اثر چندی پیش برگزار شد. خبرگزاری تسنیم به همین مناسبت گفتوگویی با نویسنده اثر انجام داده که در ادامه قابل مشاهده است:
خانم وطنخواه از جمله بانوان تأثیرگذار در جریان مقاومت مردمی در خرمشهر هستند که بارها نامشان در خاطرات خرمشهر یاد شده است. حالا صدای خاطرات ایشان بعد از تقریباً چهار دهه به گوش ما میرسد. چرا خاطرات ایشان زودتر منتشر نشد؟ چطور شد که راوی رضایت داد بعد از این مدت طولانی خاطرات خود را روایت کند؟
همان طور که اشاره فرمودید، صباح وطنخواه یکی از بانوان تأثیرگذار در جریان مقاومت خرمشهر است. او از اولین ساعات حمله جنگ با تشکیل اولین تیم امداد سیار شهر، به جستجوی مجروحین میگردند و در همین مورد خاطرات جالب و شنیدنیای دارند. در تمام سالهای بعد از جنگ خانم وطنخواه ترجیح میداد این خاطرات ناب همچنان در ذهن و سینهاش باقی بماند؛ زیرا نگرانیهایی مثل تحریف خاطرات یا آلوده شدن ساحت مقدسشان به رنگ و لعابهای دنیایی وجود داشت.
این اعتقاد تا سال 88 وجود داشت تا اینکه در جریان فتنه سبز و به انحراف رفتن ذهن و فکر تعدادی از جوانان کشور، خانم وطنخواه به این نتیجه رسید که سکوت خود را بشکند و برای نشان دادن حقیقت آنچه در سالهای پیش بر او و همرزمانش گذشت، از آن ایام روایت کنند. صباح وطنخواه در این باره میگوید: وقتی دیدم ما یک قدم پا پس کشیدیم اما در عوض دشمن کیلومترها پیشروی کرد، دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم لب باز کنم تا شاید بتوانم با مرور خاطراتم پرده از مظلومیت فصلی از انقلاب اسلامی بر دارم.
کتاب «صباح» چگونه نوشته شد؟ کمی درباره نحوه نگارش این کتاب توضیح بدید.
خاطرات خانم وطنخواه ماحصل 300 ساعت مصاحبه با اوست. در فاز اول کار، طی 120 ساعت مصاحبه از صفر تا صد خاطرات ایشان از کودکی تا امروز گرفته شد. در این مرحله با تمرکز بالا روی جزئیات مورد نیاز همراه و همزمان با مصاحبه، مطالعات میدانی روی مباحث مطرح شده توسط راوی را شروع کردم. بسیاری از خاطرات خانم وطنخواه روی موضوعات مهمی بود که به لحاظ تاریخی مستندات زیادی دربارهشان وجود داشت.
سقوط خرمشهر به روایت یک شاهد عینی
حضور خلق عرب در خوزستان، روایت سقوط لحظه به لحظه خرمشهر، ورود عراقیها از طریق بهمن شیر به منطقه ذوالفقاری، فعالیت در بیمارستان طالقانی و ... از جمله مواردی بود که مطالعات زیادی در این زمینه جهت برطرف شدن ابهامات موجود در برخی از خاطرات یا روند روایتگری انجام دادم.
بعد از نوشتن دور اول خاطرات برخی سؤالات به جا مانده یا اطلاعاتی که مورد نیاز بود و در دور اول مصاحبه گرفته نشده بود، مورد توجه قرار گرفت. در دور دوم مصاحبه 80 ساعت صوت تولید شد. بعد از جا دادن اطلاعات مورد نیاز با حوصله و اطلاعات فراوان، با نسخهای روبرو بودیم که میبایست از منظر کارشناسان مختلف میگذشت. بعد از مطالعه کارشناسان و بازخوانی اثر برای برطرف شدن ایرادات موجود و نهایی شدن کار، در حدود 100 ساعت دیگر مصاحبه گرفته شد. گفتوگو با مطلعین بخش دیگری از کار بود. مصاحبه با تعدادی از اعضای خانواده وطن خواه که در جنگ نقش مهمی داشتند، گفتوگو با دوستان و همرزمان صباح و ... بخشی از فعالیتهای انجام شده در این راه بود.
خاطرات دختری که جنگ او را بزرگ کرد
سرانجام با متنی با فراز و فرودهای خواندنی، تعلیقهای جذاب و روایتی ناب از زندگی پر افت و خیز دختر جوانی روبرو میشویم که در جنگ رشد کرد و به بلوغ فکری و عملی رسید. امیدوارم مخاطب این کتاب بتواند ارتباط خوبی با اثر برقرار کند.
وقتی خاطرات خانم وطنخواه را میخوانیم، با شخصیتی روبرو میشویم که در شرایطی حضور دارد که گاه درک آن برای مخاطب امروز سخت است. شخصیت مقاومی که در حوادثی حضور دارد که بعضاً تکاندهنده است. برای راستیآزمایی این خاطرات چه اقداماتی انجام دادید؟
کاملاً درست است. یکی از برکات جنگ ما این بود که یک شبه از دختران و پسران جوان زنان و مردان دلیری ساخت که در فضای صلح و آرامش حتی تصور نوع کنشگری آنها گاه به نظر غیرممکن میآید. در لحظات بسیاری از مصاحبهها وقتی با خانم وطنخواه درباره بعضی حوادث حساس و حضور پررنگ ایشان صحبت میکردم، موضوع باورپذیری خوانندگان یکی از دغدغههای اصلیام بود؛ به همین دلیل سعی داشتم تا با نهایت دقت و ظرافت روی این مباحث وقت بگذاریم.
بسیاری از این خاطرات با مصاحبه از اطرافیان خانم وطنخواه، مطلعین آن حوادث و همچنین مطالعه کتب مختلف اعم از اسنادی و خاطرات راستیآزمایی و چک شد. به لطف خدا تا این لحظه با اینکه کتاب از استقبال خیلی خوبی برخوردار بوده و افراد زیادی از صاحبنظران آن را مورد مطالعه قرار دادهاند، هنوز با موردی برخورد نکردهایم که در حوزه راستیآزمایی کتاب نقدی به آن وارد کرده باشد.
کتاب «صباح» شاید بیش از هر چیزی حال و هوای «دا» را برای مخاطب زنده میکند. راوی همانند شخصیت اول «دا» تحت تأثیر فضای جنگ، تصمیم میگیرد که در خرمشهر باشد، به همین دلیل در موقعیتهای تکاندهنده حاضر میشود؛ همانند خانم حسینی از خرمشهر و وقایع آن میگوید و ... . از سوی دیگر، توصیف، پرداختن به جزئیات، شخصیتپردازیها و ... .همگی فضای «دا» را برای مخاطب علاقهمند به خاطرات دفاع مقدس تداعی میکند. چقدر «صباح» تحت تأثیر «دا» نوشته شد؟ شما به عنوان نویسنده چقدر از این اثر الهام گرفتید؟
کتاب «صباح» حقیقتاً تحت تأثیر هیچ کتابی نوشته نشده است. نه من نیت و اهتمامی به الگوبرداری از کتابی داشتم و نه روایت و تجربه غنی خانم وطنخواه از حضور در جنگ احتیاج به آن داشت که در غالب کتاب خاطرات شخص دیگری ریخته شود تا به خوبی دیده شود.
مراجعه من به کتاب «دا» مانند سایر مراجعاتم به آثار دیگر در حوزه خرمشهر در خصوص تکمیل مطالعات میدانی مورد نیاز در این زمینه بود. کتابهایی مثل روزشمارهای مربوط به سپاه و ارتش، «خرمشهر در جنگ طولانی»، «یکشنبه آخر»، «خانهام اینجاست»، «پوتینهای مریم» و ... تنها بخشی از کتابهایی در حوزه خرمشهر بودند که مثل کتاب «دا» به سراغشان رفتم.
در رابطه با شباهت بعضی روایت ها با آنچه در کتاب «دا» آمده هم باید بگویم یکی از این دلایل حضور سیده زهرا حسینی و صباح در کنار همدیگر در این وقایع است. وقتی دو نفر با دو اعتقاد و رویکرد مشترک و در شرایط نسبتاً مشابه به روایت یک ماجرا می پردازند، طبیعی است که نقاط مشترک زیادی در این زمینه مشاهده کنیم.
نکته دیگر اینکه خاطرات خانم وطنخواه از فصل سیزدهم و ورود به نبرد ذوالفقاری کاملاً جدید و منحصر به فرد است. زمانی صباح در این ایام به رزم و امداد در نخلستان ذوالفقاری و حاشیه بهمن شیر مشغول است، سیده زهرا حسینی نزدیک به سه هفته است که به دلیل مجروحیت از جبهه دور شده است. پس خیلی نمیشود به این قضیه تکیه کرد که فضا، فضای کتاب «دا» است.
درباره شخصیتپردازی و فضاسازی موجود در کتاب «صباح»، آنچه میبینید بدبهیات و به نوعی ابزار و لوازم مستندنگاری است. اگر کم و کاستی در این زمینه وجود داشته باشد، باید به دنبال رفع آن بود. حال اگر شباهتی هم در این زمینه وجود دارد، به دلیل این است که ظرف مکانی، زمانی و بستر رخداد بسیاری از اتفاقات در خرمشهر در ذهن و خاطرات صباح وطنخواه و راوی «دا» یکی بوده است.
وقتی حال و هوای پرالتهاب مسجد جامع خرمشهر در روزهای اول جنگ به تصویر کشیده میشود، چطور میتوانیم چیزی متفاوت از آنچه راویان مختلف در یک شب و روز مشترک تجربه کردهاند، به تصویر بکشیم؟! نوع اضطرابها، ازدحام و بیقراری افراد، در به دری مردمی که یک شبه آواره شدهاند، ترس و دلهره از حملات پی در پی عراقیها و ... همه و همه جزو این دست مطالب است که گریزی از به تصویر کشیدنشان با واژگانی شبیه به هم نیست.
در سالهای اخیر نگارش خاطرات دفاع مقدس به سمت خاطرهنگاری مردمی پیش رفته است؛ همسران شهدا، افرادی که در پشت جبهه فعالیت میکردند و ... کمکم به جمع راویان پیوستهاند. بخش قابل توجهی از خاطرات در چند سال اخیر به زنان اختصاص دارد. به عنوان یک نویسنده فکر میکنید که نگارش خاطرات زنان چه اهمیتی دارد و چه بُعدی از جنگ را نشان میدهد؟
پرداختن به نقش چشمگیر زنان در جنگ، چه در خطوط نبرد و چه در پشت جبهه اهمیت زیادی دارد. وقتی به زنان از خودشان و پتانسیلی که داشتند و در ویترینی به نام جنگ به نمایش گذاشتند، میگوییم در حقیقت به آنان یادآوری میکنیم که چه توانمندیهایی دارند.
این جریان به بهبود نقش و عملکرد آنها در زندگی روزمرهشان بسیار کمک میکنند. امروز در شرایطی قرار داریم که شاهد هجمههای مختلف دشمن از حوزههای مختلف به کشور، مردم و خانواده هستیم. خب، در این میان اگر به زنان به عنوان یکی از اصلیترین ارکان اجتماع نگاه و به آنها یادآوری کردیم که در برهههای مختلف تاریخی چه رشادتها، مدیریتها و از جان گذشتگیها منحصر به فردی از آنها دیدهایم، خود به خود آنها را در رویارویی با مسائل مختلف تجهیز کردهایم. نگارش خاطرات زنان در حوزه جنگ، گفتن از آنها برای آنهاست... باید این فرصت را مغتنم شمرد و از آن نهایت استفاده را کرد.
منبع:تسنیم