کد خبر : ۱۰۶۴۸۳
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۱

سروده‌هایی در رثای سیدالکریم(ع)

مصادف با وفات حضرت عبدالعظیم (ع) هر کدام از شاعران کشورمان ابیاتی را سروده‌اند.

عقیق: همزمان با فرا رسیدن سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و حمزه سید الشهدا (ع) ، شاعران کشورمان هر کدام ابیاتی را در رثای ایشان سروده‌اند که در زیر می توانید آنها را بخوانید.

محمدعلی بیابانی

گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است 
این راه، پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است
دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است
احساس من این است که خورشید نزدیک است

هر چند تا خورشید راهی دور را دارم
در شهرم اما شعبه ای از نور را دارم

با اینکه از این خاک هستم اهل ایرانم
در خانه ام بر خوان آل الله مهمانم
عمریست زیر دین سلطان خراسانم
در شهر تهران نیز این را خوب می دانم

روزی خور لطف حضور یک کریمم من
چون میهمان خوان شاه عبدالعظیمم من

ما از شراب گندم این خطه مِی داریم
از این شراب ناب، مستی ها ز پی داریم
دیگر هوای جنت و فردوس، کی داریم؟
وقتی جنانی را نهان در خاک ری داریم

درّی ز دریای ولا را در صدف داریم
یکجا مدینه، کربلا، مشهد، نجف داریم

همسایه! زیر سایه ات عمریست آرامم
از کودکی جلد تو و این دانه و دامم
با آب سقا خانه هایت تر شده کامم
شب های جمعه در حریمت گرم احرامم

شب های جمعه روضه دار اهل تهرانی
با زائران یا نور یا قدس می خوانی

عبدالعظیمی و تو را تعظیم، مرسوم است
هر کس که منکر شد تو را از فیض محروم است
اوج مقاماتت برای شیعه معلوم است
در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است

با چار معصوم زمانت همنفس بودی
بعد از امامانت برای شیعه بس بودی

تو کیستی که از سراپایت خدا جاریست
در غربت نام تو حسّی آشنا جاریست
در گلشن جود تو عطر مجتبی جاریست
در هر سلام زائرانت کربلا جاریست

ما را به سمت کربلا چشم تو راهی کرد
باب محرم را تو بر ما باز خواهی کرد

مرضیه عاطفی

یا ذَالکِرامةِ والنِّعَم، سیدالکریم  
آیینه دارِ لطف و کرم، سیدالکریم  

عبدالعظیم هستی و در وصف شأن تو
باید که محتشم بشَوم سیدالکریم 

در مستجاب کردنِ حاجات سال هاست
هستی همیشه پیش-قدم سیدالکریم 

هر کس که زائرت شده گفته ست با یقین
بُرد از دلم چه غصّه و غم سیدالکریم 

این است از علائم ِ سائل پذیری ات
هم سیدالرّحیمی و هم سیدالکریم 

مشهد شده ست حجّ فقیران و باز هم؛
شد کربلایِ قوم ِ عجم سیدالکریم 

امشب شبی، امام حسن خوانده در بقیع
ای صاحب ضریح و حرم سیدالکریم 

همناله با امام ِ دهم اشک ریختی
در روضه های مشک و علَم سیدالکریم !

علیرضا خاکساری

شب شعر است و بالا میروم از منبری دیگر 
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر

بخوانم از علمدارِ سرافرازان "سیف البحر"
ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر

پر از غیرت پر از همت پر از قدر و پر از شوکت
نمی زاید شبیه اش را دوباره مادری دیگر

اگر احمد نمیشد خاتم پیغمبران حتما
جناب حمزه میشد بعد از او پیغمبری دیگر

اُحُد جولانگه تیغ دو تا شیر خدا باشد
بتازد در میان معرکه چون حیدری دیگر 

و مادامی که حمزه سینه در میدان سپر کرده
ندارد احتیاجی مصطفی بر سنگری دیگر 

همه با غرش شیر رسول الله افتادند
نماند از رقص شمشیرش توان لشگری دیگر

سراپا بود سمعا طاعتا در نزد فرمانده 
نمی آید چنین فرمانده و فرمانبری دیگر

"به پایان آمداین دفتر حکایت همچنان باقی ست "
ببین از نسل حمزه لشگر نام آوری دیگر 

جگرخواران موصل با دو چشم خویش میبینند
به کام وارثان حمزه فتح خیبری دیگر 

دفاعِ از حرم را خون پاک شیعه تبیین کرد
نماند بی کس و تنها دوباره رهبری دیگر 

هوای گریه دارم لاجرم ای اهل مرثیه!
شوم وارد به بزم روضه اما از دری دیگر 

از آن قد و از آن بالا از آن یال و از آن کوپال
نماند از ضربه های نیزه ها بال و پری دیگر 

اگرچه داغدار پیکری مثله شده هستم
گریزی میزنم اما به سوی پیکری دیگر 

بر احوال صفیه گرچه میسوزد دلم اما 
بسوزد بیش از اینها دل برای خواهری دیگر 

بدم می آید از دشنه بدم می آید از نیزه
ولی داغ دلم را تازه کرده خنجری دیگر 

خدایا در دل غم ها نگاه خواهری تنها
اسیر خنجر کندی نبیند حنجری دیگر 

اگر چه حمزه هم در معرکه در خون خود غلتید
ولی غارت نشد از خواهرانش معجری دیگر 

مهدی رحیمی 

از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر
پس اگر عبدالعظیم،عبدالکریمی بیشتر

ای سفیر حضرت هادی برای جامعه 
برده ای از «جامعه» سهم عظیمی بیشتر

در نماز این حرم فهمیده ام از راه ها
هم صراطی هم صراط المستقیمی بیشتر

بی حرم جد تو بود و بارگاهت اینچنین
بوی غربت می دهد از هر حریمی بیشتر

بعد معصومه میان واجب التعظیم ها
اسوه ی احسن برای زندگیمی بیشتر

روضه ای برپاست از سوی ملائک بی گمان
در حریمت آمده هرجا نسیمی بیشتر

کربلایی هرشب جمعه به عشق مجتبی
در بقیعش جمعه شب ها را مقیمی بیشتر

روضه ی ارباب را با جان خود حس کرده ای
برده ای از گندم ری چون شمیمی بیشتر

قاسم نعمتی

ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
با خاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی
مثل حسن تفسیر ذکر «یاکریمی»
مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی
بوی حسن می آید از صحن و سرایت
تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت

با چشم هایِ خود گره وا می کنی تو
می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو
با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو
«ری» را حسینیۀ زهرا می کنی تو
ما تا قیامت خاک بوسِ این حریمیم
مدیونِ احسان تو آقایِ کریمیم

عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری
بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری
این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری
«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»
از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی
الحق ز یارانِ امامِ هادی هستی

ما را تو از دستان غم آزاد کردی
از خاک نفرین گشتۀ ما یاد کردی
در خاک ری کرببلا ایجاد کردی
این سرزمین را تو حسین آباد کردی
بی شک تو را زهرا فرستاده به ایران
مدیون تو هستیم و آقای خراسان

خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم
با نوکران بی قرارت گریه کردیم
هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم
سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم
شاید تسلایِ دل مادر نماییم
شاید که از شرمندگی ها در بیاییم

صحن و سرای تو دیارِ گریه کن هاست
هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست
صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست
چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست
دلداده و سرگشته ایم الحمدلله
ما یارِ مادر گشته ایم الحمدلله

با یک سلام از کویِ تو پر باز کردیم
تاگوشۀ صحنِ حسین پرواز کردیم
سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم
مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم
راه رسیدن تا خدا تنها حسین است
زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است

شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد
پیراهنی که جای صدها چنگ دارد
مادر شکایت ها ز روز جنگ دارد
گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد
گوید مرا با روضه هایت پیر کردی
مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی

مانند من ترکیبِ ابرویت بهم ریخت
با هر تکانِ ضربه گیسویت بهم ریخت
خوردی زمین و وضع پهلویت بهم ریخت
آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت
خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو
آشفته گیسو زیرِ دست و پا شدی تو

بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت
بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت
بر خیزران و تشت و قومی مست لعنت
بر آنکه دندان تو را بشکست لعنت
با هر تکان خیزران زینب زمین خورد
از تشت افتاد و سرت با لب زمین خورد

حضرت حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام

محمود ژولیده

دنیا مثال حمزه علمدار دیده؟ نه
پیغمبری شبیه تو غمخواردیده؟ نه

کوه احد زخویش قویتر ندیده بود
مانند تو امیرِ قلندر ندیده بود

وقتی که تو مدافع آزادگی شدی
روحِ شکوهِ مردی و مردانگی شدی

پس راستی برای پیمبر سپر شدی
روزی که ای به شیعه جگر! بی جگر شدی

مُثلِه شدن نصیب کسی میشود که او
سرتا به پا مطیعِ رسول است مو به مو

تو عاشق تمام عیار پیمبری
بی وقفه تحت پوشش فرمان حیدری

یک ذره هم ارادتِ اعدا نداشتی
بالاتر از اراده ی مولا نداشتی

آری تو عبد صالح درگاه ایزدی
تنها به نام فاطمه شمشیر می زدی

در صحنه ی نبرد ، علیِّ مجسمی
شیرخدا و شیر رسول مکرّمی

از بس که پاره پاره شد از تیغ تو ستم
شد پاره پاره پیکرت ای  صاحبِ علم

ای آنکه طعم نیزه و  خنجر کشیده ای
آیا تنِ امام به گودال دیده ای

حمزه! امامِ بی کفن آیا شنیده ای
یا طعم نیزه را به دهانت چشیده ای

آیا شده عدوی تو رَزّازی اَت کنند
یا چون سری بهانۀ یک بازی اَت کنند

آیا شده به نیزه شوی قاریِ سپاه
یاکه کنی ز نیزه عَلَم داریِ سپاه

آیا شده عمود به فرقت فرو رود
یا جای آب ، دشنه به حلقت فرو رود

حمزه! هنوز قوم جگرخوار، جانی‌اند
اما قسم به خون تو این قوم، فانی‌اند

علی زمانیان

عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه، خواهرت نرسد
اگر رسید به مقتل دعا کن آن لحظه
کسی برای جدا کردن سرت نرسد
تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی
صدای وا عطشایت به مادرت نرسد
تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود
خداکند که دگر حرف بوریا نشود

به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟
تو نیزه خورده ای اصلا ز پشت سر یانه؟
به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی
سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟
تنت به روی زمین مانده است در گودال؟
شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟
عبور کرده ای از کوچۀ یهودی ها
زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟
به غیر شام که در آن نبود هم نفسی
سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی

به شام قافله را با عذاب آوردند
برای دست یتیمان طناب آوردند
مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود؟
که بعد چند دقیقه شراب آوردند
به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا
درست پیش نگاه رباب آوردند
برای اینکه دلش بیشتر به درد آید
مدام روبرویش ظرف آب آوردند
به روی نیزۀ دشمن تمام هستش رفت
نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین